پدر شهید

عباسعلی عباسپور پشت درِ سردخانه نمازشکر خواند
آقا عباسعلی وقتی خبر شهادت پسرش را شنید، سردخانه رفت و تا سه روز که پیکر شهید در سردخانه بود، هر روز کنار پسرش نماز می‌خواند و در روز خاک‌سپاری هم او را غسل داد و کفن کرد.
اسدالله، سرباز دلیری که یک‌تنه سنگر را حفظ کرد
اسدالله شاهسونی، جوان دلیری بود که روز شهادتش، در حالی‌که پاتک خورده بودند، به هم‌رزمانش گفته بود تا او دشمن را سرگرم می‌کند، همگی سنگر را رها کنند.
قصه دلتنگی شهید خلیل تشکری و پدرش به سرآمد
ماشاءالله خانم تعریف می‌کند: خدابیامرز حاج محمدابراهیم همیشه می‌گفت: خلیل، عصای دستم بود! رفیقم بود. وقتی او خبر شهادت پسرش را شنیده بود، گفته بود «کمرم شکست.»
سید‌عبدالرحیم نعمتی به پسر شهیدش پیوست
عادله خانم می‌گوید: روزی که پسرم سید‌مهدی آمد و گفت می‌خواهد به جبهه برود، پدرش مخالفت نکرد و به او افتخار کرد و وقتی هم که به شهادت رسید، با همه دل‌شکستگی صبوری کرد و معتقد بود ایستادن در‌برابر ظلم وظیفه است.
احمد و محمود پوراکبر برای شهادت تربیت شده بودند
در سال‌های دفاع مقدس حجیه علیزاده، مادر شهیدان پوراکبر چشم‌انتظار مرد‌های خانه بود؛ زنی که به گفته خودش از امانت‌های خدا دست شسته بود و در راه اسلام و امام (ره) فرستاده بودشان زیر آتش جنگ.
علی اکبر ثابت‌فر نخستین شهیدمحله فاطمیه بود
علی اکبر ثابت‌فر نخستین شهید محله فاطمیه، دیده‌بان تپه‌های الله‌اکبر بود و تا آخرین نفس جنگید و سرانجام هدف گلوله سیمینف قرار گرفت.
باز هم اگر لازم باشد فرزندانم را به جبهه می فرستم
عزرا اخترنیاخراسانی مادر شهید سیداحمد درسازپناه است و امروز در خانه‌ای کوچک در محله طبرسی شمالی که متعلق به دیگری است به‌تنهایی روزگار سپری می‌کند.