در این روزهایی که هنوز در حال دست و پنجه نرمکردن با کرونا هستیم، برخلاف تصورمان بازار رضا خیلی شلوغ است و شور و حال عجیبی در آن موج میزند. انگار همه به دنبال خریدن سوغات هستند. برخی قیمت میگیرند و برای خرید میمانند و برخی هم فقط قیمت میپرسند و گذر میکنند. وضعیت تسبیحفروشان فرق میکند، تنوع رنگ و شکل تسبیحها و قیمت ارزان برخی از آن سبب میشود تا مشتریانش حداقل تعدادی تسبیح بخرند و دست خالی نروند.
«سیدمحمد جواهری فرد» که هر چه زندگی به او سخت گرفت کم نیاورد، بلکه با آن ساخت و سعی کرد مسیر درست را برای حل مشکلات و گذران زندگیاش پیدا کند. آنطور که شنیدهایم قبل از هفتسالگی او زمان کشف حجاب، سربازان رضاخان چادر را از سر مادرش میکشند و پدرش با آنها درگیر میشود و در نهایت پدر و مادرش برای فرار از دست سربازان و در امان ماندن فرزندانشان آنها را به یکی از بستگان میسپارند و خودشان میروند.
احداث پارکینگ مکانیزه خبری خوب برای کسبه و زائرانی بود که همواره به دنبال جای پارک در اطراف مراکز خرید 17شهریور میگشتند، اما این خبر خوب تداوم نداشت.
این قصه، غصه یک ایستگاه آتشنشانی است که در بنبست گیر افتاده است و نمیتواند آنطور که شایسته و بایسته است از ظرفیت خویش برای امداد بهره ببرد.
در سال57 بازار تازه تأسیس امام رضا(ع) یکی از اصلیترین مراکز تجاری مشهد محسوب میشد به همین دلیل گروههای فعال در انقلاب نگاه خاصی به آن داشتند. توزیع گسترده اعلامیه در بازار و دعوت از کسبه برای حضور در راهپیماییها نیز نشاندهنده همین توجه بود که باعث میشد بازار محل رساندن اخبار انقلاب به زائران شود.