«سید اسعد فیض» معلم قدیمی منطقه تبادکان است که کارهای فرهنگی متفاوتی برای روستاهایی که در آن فعالیت میکند انجام داده از آن جمله میتوان به راهاندازی سه کتابخانه و ایستگاه مطالعه اشاره کرد.
«شاهطهماسب صفوی، ملکی به نام مزرعه حسینی در میانولایت و رقبهای در جمعآباد تبادکان ، خریداری [کرد]و عواید آن را صرف فتیله عنبر (فتیلهای که از عنبر سازند و بوی خوش میدهد) حرم مطهر و حفاظ مزار خود نمود».
بیشاز نود درصد نخبگان دانشآموزی منطقه آموزشوپرورش تبادکان در زمینه علمی تربیتیافته پژوهشسرای خوارزمی هستند.
تا اواخر دهه 60 هنوز گرجی سفلی رنگ و بوی روستا را داشت اما به مرور، مزارع کشاورزی و باغهای میوه جای خود را به خانههای مسکونی و کوچههای تودرتو دادند. علی ایزانلو از قدیمیهای روستاست که تعریف میکند: ما از سال 1365 در این روستا سکونت داشتیم. یادم هست اینجا پر بود از باغهای میوه و گندمزار. نوجوانان و جوانان روستا تفریحشان این بود در مزارع گشتوگذار کنند و برای رفع خستگی در رودخانه کشف آبتنی میکردند. به مرور زمان، فاضلاب وارد رودخانه شد. ماهیها و موجودات رودخانه مردند. هر روز و هر ماه و هر سال، آب کشف رود بدتر شد تا آنجا که دیگر کشاورزان برای آبیاری محصولاتشان نمیتوانستند از آب رودخانه استفاده کنند و زمینهای خود را قطعهقطعه کردند و فروختند.
ما در هنرستان امیرعباسیان حسینی در منطقه آموزشی تبادکان با فاطمه قهرمانلو و زهرا حاتمی آشنا شدیم، دخترانی که تنها 18 سال دارند و کارگاه معرقکاری آنها، منبع درآمد بسیاری از بانوان بدسرپرست و دختران محله کلاتهبرفی است.
با حدیثه و نرگس آشنا شدیم دو خواهر سوزندوز که علاوه بر درس خواندن و سوزندوزی کردن گاهی صبح تا شب در زمین کشاورزی کار میکنند.
برای این دخترها کار عار نیست و رنج ندارد برعکس آنها دخترهایی هستند که عشق بزرگی به زندگیشان دارند.
سعید ادهمدوست در یکی از رفتوآمدها به مدارس روستاهای تبادکان با معلم ریاضی جدید مدرسه یکی از مدارس به نام خانم منیره قاسمنیان آشنا شده و به قول قدیمیها با یک نگاه عاشقش میشود. این دو در سال 1384 ازدواج کرده و همراه هم در مدارس روستاهایی همچون خور، بلغور، کشف و... تدریس میکنند.
از ششسالگی به مفاهیم و آیات قرآن علاقه داشتم. از همان زمان به همراه پدرم در کلاسهای قرآنی که در مسجد محله برگزار میشد شرکت میکردم. با وجودی که تسلط چندانی برحروف وکلمات عربی نداشتم آیات قرآن را با قرائت میخواندم. یک روز که درحال خواندن سوره توحید بودم قاری جلسه قرآن به پدرم گفت سهیل صدای خوبی برای خواندن قرآن و گفتن اذان دارد.سهیل چند سال بعد در مدرسه به عنوان مؤذن استعدادش را نشان میدهد و تشویق میشود. این آغاز راهی بود که تا امروز ادامه پیدا کرده است.