عید

بخشش در یک قدمی چوبه‌دار
صبح علی الطلوع قرار بود حکم اجرا شود. شب قبل خواب به چشم هیچ کداممان نیامد. صبح سپیده نزده تاکسی گرفتیم و در سکوت راهی زندان وکیل‌آباد شدیم. توی مسیر هیچ کسی حرفی نمی‌زد. بینمان سکوت بود و توی سرمان کلی فکر و خیال. نماز را توی محوطه زندان خواندیم و بعد منتظر نشستیم. مادرم طبق معمول سرش پایین بود، تسبیح می‌گرداند و زیر لب ذکر می‌گفت. سرش را که بلند کرد، تردید را توی چشم‌های پراشکش دیدم. بعد از چند دقیقه سکوت به من نزدیک شد و گفت که می‌خواهد قاتل احمد، پسر 39ساله‌اش را ببخشد.