گذرانِ یک تعطیلات دلچسب، صرفا با جاده گردی و مسافرت های پرهزینه به شهرهای دیگر برای بازدید از مکان های تاریخی و طبیعی، رنگ و رو نمی گیرد. گاهی می توانید با تعریف تفریح های تازه و هیجان انگیز، تجربه خوبی از سپری کردن تعطیلات در شهر خودتان به دست آورید. تفریح آن قدر لذت بخش است که بیشتر درآمد گردشگری دنیا نیز از این راه به دست می آید. لذا معرفی و تجهیز مکان های تفریحی در شهرها علاوه بر اینکه می تواند ساعات دلپذیری را برای شهروندان ایجاد کند، راهکاری هم برای کسب درآمد اقتصادی برای شهر است.
علی دهقانپور دوچرخهسواری را از کودکی شروع کرده است: پنجساله بودم که پدرم برایم یک سهچرخه خرید که زین چوبی داشت و با برادرم سوارش میشدیم. بزرگتر که شدم فاصله مدرسه تا خانهمان زیاد بود و آن را با دوچرخه میرفتم. چون پدرم نظامی بود و به اقتضای کارش زیاد مأموریت میرفت، وقتهایی که او نبود من با دوچرخه تمام خریدهای خانه را انجام میدادم تا اینکه دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه افسری شدم. از این پس بهدلیل شرایط شغلی کمتر سوار دوچرخه میشده اما ورزش را هیچ وقت ترک نمیکند.
بوستان بزرگ صادقیه باوسعت 52هزار مترمربع یکی از بوستانهای وسیع و زیبای منطقه الهیه است که در حدفاصل صادقیه 18 و 20 واقع شده است. در طراحی بوستان صادقیه از انواع گیاهان مثمر و غیرمثمر مقاوم به کمآبی استفاده شده و با آبیاری تحت فشار سبزیشان حفظ میشود. زمین بازی کودکان، نمازخانه، سرویس بهداشتی، آبخوریها و رمپهای ورودی برای معلولین و توانیابان، تجهیزات ورزش بدنسازی و پیست دوچرخهسواری و پیادهروی از جمله امکانات بوستان بزرگ صادقیه است.
علی متولد سال1350 در مشهد است. معلولیت جسمی- حرکتی او مادرزادی است و در سمت راست بدنش با انحراف لگن روبهروست. باوجوداین 7ساله که بوده در یک نانوایی مشغول به کار شده است. دیدن رکابزدن دوچرخهسواران در تلویزیون او را به سمت رسیدن به این رؤیا سوق میدهد. میگوید: یک روز پای تلویزیون نشسته بودم چند دوچرخهسوار معلول را دیدم. کار آنها برایم جذاب بود و با خودم فکر کردم چرا من نه؟ تلاش کردم و با کار در نانوایی سعی کردم پول جمع کنم و برای خودم دوچرخهای بخرم.
از کودکی دوست داشتم دوچرخه داشته باشم، اما تا 5سال پیش حتی یکبار هم دوچرخه سوار نشده بودم. یکی از دوستانم پیشنهاد داد که دوچرخهسواری یاد بگیرم و صبحها به جای ماشین با دوچرخه به بوستان بیایم. پیشنهاد خوبی بود، اما مشکلم این بود که نه دوچرخه داشتم و نه بلد بودم آن را برانم. باز هم به واسطه دوستان گروه نرمش صبحگاهی با پدر و دختری آشنا شدم که رایگان به افراد آموزش دوچرخهسواری میدادند. برای آموزش پیش آنها رفتم و روز بعد برای خرید دوچرخه اقدام کردم.
میلی به ایستادن ندارد. ماجرای زندگیاش پر از رفتن است. رفتن و ادامهدادن آن هم با یک پا. پایی که سالها پیش در دهسالگی طی حادثهای تلخ، زیر یک ماشین سنگین جا میماند. او روزها با پایی له شده روی تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم میکند تا جایی که سرانجام مجبور میشوند پای عفونت کرده و کرمخورده او را قطع کنند. این شاید آغاز ماجراجوییها و تکاپوهای روح پرتلاطم «محمود میلی» باشد. ورزشکار دوچرخهسواری دنیادیده و سرد و گرم چشیده، با کولهباری از تجربههای تلخ و شیرین که سرانجام بهعنوان یکی از 3نماینده ایران در رشته دوچرخهسواری به مسابقات پاراالمپیک آتن در سال2004 راه پیدا میکند. او اکنون خادم یار مسجد بقیهالله(عج) و از اهالی محله کارمندان است.
به نظر من، زبان مشترک مردم دنیا لبخند است. معتقدم که با لبخند زدن میتوان اعتماد افراد دیگر را جلب کرد. ما شاید نمیتوانستیم خیلی راحت با هم صحبت کنیم، اما انتقال حسی که داشتیم به انتقال مفهوم ما کمک میکرد. رانندههای ترانزیت خیلی علاقهمند هستند که «هیچ هایکرها» را سوار کنند، زیرا هم خودشان در طول مسیر تنها نیستند و هم تا جایی که بتوانند به هیچ هایکرها کمک میکنند. این بخشی از روایت بانوی دوچرخهسوار؛ زهره کهندل درباره حال و هوای نقاطی که سفر میکنند، است.