ملیکا محمددوست بهعنوان کوچکترین حافظ قرآن، رتبه ممتاز را به دست میآورد و سفر به کربلا را جایزه میگیرد.
تا اواخر دهه ۶۰، خیابان وحید که از بولوار مجلسی شروع میشد و تا نزدیک کشفرود ادامه داشت از آنجاکه مسیر تردد به سمت کشفرود بود، با نام «دریا» شهرت یافت. بخش ابتدایی خیابان، دریای اول نامیده میشد و بخش دوم دریای دوم. بعد از احداث بزرگراه شهید بابانظر و جدایی دریای اول و دریای دوم و تشابه اسمی با خیابان «دریادل» محله راهآهن، این خیابان وحید نامگذاری شد.

بازار کیففروشی محله وحید که سه دهه پیش پا گرفت، حالا یکی از قطبهای فروش کیف در کشور است.
اگر به دنبال خرید کیف از هر نوع اداری، مجلسی یا چمدان سفر هستید یا حتی کوله کوهنوردی و کیف پول میخواهید، خیابان وحید را از دست ندهید. این خیابان هنوز هم بین عامه مردم و قدیمیها به نام دریا شهرت دارد. وجه تسمیه آن برمیگردد به کشفرود که انتهای این معبربوده است. نقل است آن زمان هر نقطه پرآبی را دریا مینامیدند و به کشف هم به علت پرآبی، دریا میگفتند. نام دریا از گذشته بر سر زبانها مانده است و هنوز هم این خیابان را بیشتر با این نام میشناسند.
انجمن یاریگران محله که در فضای مجازی شکل گرفت خیلیها را هوادار خود کرد، ایدهای که به ذهن زهره خاکپور و دوستان قدیمیاش در پایگاه بسیج امام خمینی(ره) رسید. آنها اولین گام را در جهت حمایت از کسبوکارهای خانگی گام برداشتند. هیچیک تصور نمیکردند عملیاتی شدن طرح بازارچه محلی تا این اندازه گرهگشا باشد. انجمن یاریگران محله خیلی زود برای کارآفرینها فرصت فروش مهیا کرد. معمولا بازارچهها در مکانهای فرهنگی محله برگزار میشود.
زهره حسینی میگوید: سال 88 تصمیم گرفتم برای کسب مهارت بیشتر در این رشته به چند آموزشگاه و کارگاه سر بزنم. متأسفانه هرجا میرفتم همان مهارتهایی را یاد میدادند که پیش از این خودم بلد بودم. دوست داشتم بیش از آن بدانم. البته همین امر باعث شد اعتمادبهنفسم بیشتر شود، اینکه میتوانم دانش و مهارتم را به دیگران آموزش دهم و از طرفی تصمیم بگیرم به دنبال چیزی فراتر از اینها باشم و با آزمون و خطا آن را پیدا کنم. خوشبختانه در نهایت موفق شدم و پس از تلاش زیاد، به هدفم برای طراحی یک مدل متفاوت رسیدم.
نهتنها زیرزمین کیفدوزی سید در نقطه شروع خیابان وحید، که همه کارگاههای این محدوده و بازارهای اطراف در تابستانهای بلند یک جور کلاس تعلیمی بود برای آنهایی که در این سه ماه افسانهای، میخواستند خرج یک سال تحصیلشان را به دست بیاورند، دانشآموزانی که فصل کیف و کتاب برایشان به پایان رسیده بود و به میدان کار آمده بودند.
کارگاهها محل استعدادیابی به حساب میآمد. یکی نجاری دوست داشت، یکی تعمیرات لوازم برقی. بعضیها هم عاشق معماری بودند و کار بنایی را با جان و دل انجام میدادند.
«همسایهبههمسایه» بخش جدیدی است که در آینده درباره آن بیشتر در مشهدچهره خواهید خواند. برای نوشتن این بخش به سراغ شما در هر گوشه از شهر میآییم و از نام همسایه خوبتان میپرسیم. در اولین قدم، به محله وحید رفتیم. برای پیدا کردن همسایه خوب، از یک روضه خانگی در خیابان وحید15 شروع کردیم، از همان خانههای قدیمی و کوچکی که مساحت زیادی ندارند و زنها تا لب پردههای سفید پشت پنجرهها، زیر طاقچههای گچی، کیپبهکیپ هم نشستهاند. از بودن بین این همه همسایه در دو اتاق کوچک حس خوبی داشتیم.