محمود اسماعیلیان، جانباز هفتاددرصد جنگ تحمیلی و ساکن محله لادن است. او سهبار سابقه مجروحیت دارد و بهخاطر هشتسال حضور در جبهه، این روزها بهعنوان راوی دفاع مقدس فعالیت میکند. او برای ما از جوانی بسیجی میگوید که هنوز ریش و سبیلش درنیامده بود و بعد از اینکه حاج محمود شیفته مهربانیاش شد، جانش را از دست داد و به شهادت رسید.
منطقه عملیاتی سومار از شمال به نفتشهر، از غرب به مندلی عراق، از جنوب به میمک و از شرق به گیلانغرب منتهی میشود. سال۱۳۶۱ بالای ارتفاعات مشرف به شهر مندلی عراق مستقر بودیم. نیروهای عراقی که بخشی از ارتفاعات شهر مندلی را از دست داده بودند، سعی در بازپسگیری خاکشان داشتند.
تانکهای عراقی در شرق شهر مندلی مستقر شده بودند و با توپ مستقیم خاکریزها و سنگرهای ما را میزدند. نیروهای پیاده عراقی هم با آتش شدید و سنگین توپخانه به مواضع نیروهای ما حمله کردند، اما با مقاومت رزمندگان و بسیجیان مجبور به عقبنشینی شدند. در این مقاومت جانانه، تعداد زیادی از رزمندگان ما مجروح یا شهید شدند. من آن روز فرمانده گروهان و بخشی از گردان عمار بودم که فرماندهی آن را حسین کارگر برعهده داشت.
بهخاطر شهادت بچهها خیلی غمگین بودم. در جنگ وقتی رفقایت شهید میشدند، غم و غصه دنیا روی دلت سنگینی میکرد، چه برسد به اینکه فرمانده گروهان باشی و حفظ جان بچهها بخشی از وظیفهات باشد. از غم شهادت رزمندگان یکیدو روزی خواب و خوراک نداشتم. نه صبحانه میخوردم و نه ناهار. خیلی که اصرار میکردند، مقداری نان خشک میخوردم که فقط سر پا بمانم.
حدود ساعت ۴ عصر بود که یک جوان بسیجی به نام حسین به سمت من آمد و گفت: برادر اسماعیلیان! یک تن ماهی و مقداری نان خشک دارم؛ بیایید با هم بخوریم. نمیدانم از کجا متوجه شده بود که من لب به غذا نمیزنم. به او گفتم: من نمیخورم. شما برو پشت آن سنگ بزرگ، غذایت را بخور و برگرد.
دوسه دقیقه بعد دوباره حسین آمد. اینبار گفت: حاجی، من نصف غذاها را خوردم و بقیه را برای شما گذاشتم. بعد هم رفت بهسمت سنگرش تا اسلحه را بردارد و به کمک دوستانش برود. چشمم به او بود. شیفته مهربانیاش شده بودم. حسین همین که وارد سنگر شد، تکتیرانداز عراقی سرش را هدف گرفت.
تیر به گیجگاه حسین برخورد کرد و خونش تا پنجاهسانتیمتر به آسمان فوران کرد. خودم را سریع بالای سرش رساندم. او شهید شده بود. وقتی رفتم پشت همان سنگ بزرگ، دیدم حسین فقط کمی نان خشک خورده و غذایش را کامل برای من گذاشته است.
* این گزارش چهارشنبه ۵ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۶ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.