
همهچیز از یک دغدغه شروع شد؛ دغدغهای که طلبههای حوزه علمیه ثامنالحجج (ع) در محله امیرآباد را به این فکر انداخت که نوجوانان محله امیرآباد را تنها نگذارند. آنها میخواستند فراتر از کلاسهای درس و مباحث طلبگی، فضایی بسازند که نوجوانهای این منطقه در آن احساس تعلق کنند، یاد بگیرند و رشد کنند.
همین ایده، دو سال پیش منجر به شکلگیری کانون فرهنگی و تربیتی «همقدم تا آسمان» شد؛ جایی که حالا تبدیل به مکان فعالیت یکی از بزرگترین هیئتهای نوجوان شهر شده که هرسال در ماه رجب، پذیرای چندصد نوجوان معتکف است.
حلقه اصلی این هیئت ۱۳۰نوجوان محله هستند که هر چهارشنبه در مسجد حوزه دور هم جمع میشوند؛ پای سخنرانیها مینشینند، سینه میزنند و بعد هم در حلقههای معرفتی شرکت میکنند. مفاهیم دینی و اخلاقی را از طلبههایی میآموزند که خودشان روزی همین مسیر را آغاز کردهاند.
اینجا صرفا یک کانون مذهبی نیست، مأمنی برای نوجوانانی است که در جستوجوی هویت، باور و تعلقاند.
هوا هنوز گرگومیش است، اما چند نوجوان زودتر از موعد خود را به کانون همقدم تا آسمان رساندهاند. غالبشان از محلههای اطراف آمدهاند؛ شهرک شهیدرجایی، باهنر، مصلی و کارمندان. برخی هم از نقاط دورتر، خود را هر دوشنبه به اینجا میرسانند. همگی کلاس هفتمی، هشتمی و نهمیاند. هنوز نیمساعتی تا شروع مراسم مانده است و بچهها در فضای تفریحی حوزه سرگرماند.
دور یک میز، چند نفر با هیجان مشغول بازی پینگپنگاند؛ کمی آنطرفتر چندنفر دیگر فوتبالدستی بازی میکنند. هیاهوی نوجوانان در فضا پیچیده است، اما همین که عقربهها به ۷ نزدیک میشود، کمکم بازیها تمام میشود و همگی به سمت مسجد حوزه علمیه در طبقه پایین میروند. قرار است مثل هر هفته مراسمی برگزار شود که حالوهوای اینجا را حسابی تغییر میدهد.
سخنران وارد میشود. یکی از طلبههای همین مجموعه است که بیان گیرایی دارد. شاید همین لحن گرم و صمیمیاش باعث شده است نوجوانان که معمولا در این سنوسال کمتر حوصله شنیدن سخنرانی دارند، در سکوت پای حرفهایش بنشینند. صحبتهایش که تمام میشود، یکی دیگر از طلبهها جای او را میگیرد و شروع به مولودیخوانی میکند. بچهها دست میزنند و فضای مسجد پر از شور و نشاط میشود.
در پشتصحنه، ۴۵طلبه برای برگزاری این برنامه تلاش میکنند؛ از مسئولان انتظامات گرفته تا کسانی که پذیرایی و تدارکات را برعهده دارند. ساعت ۸:۳۰ مراسم به پایان میرسد، اما فعالیتهای کانون همقدم تا آسمان به همینجا ختم نمیشود. اینجا، برنامهها فقط به یک شب محدود نیست، بلکه در طول هفته هم ادامه دارد.
۱۳۰نوجوان هیئت در ۱۰گروه تقسیم شدهاند و هر گروه، هفتهای یکبار در حلقههای معرفتی شرکت میکند. مربیان این جلسات، طلبههایی هستند که علاوهبر تحصیل در حوزه، وقت و انرژی خود را برای تربیت نسل بعدی صرف میکنند.
یکی از این مربیان، ابوالفضل علیزاده است؛ متولد سال۱۳۸۴، طلبهای جوان که خودش در همین محله بزرگ شده است. خانهشان در انتهای شهرک شهیدباهنر قرار دارد، جایی که بسیاری از نوجوانان این کانون در آن زندگی میکنند. همین آشنایی با فضای محله و شناخت دغدغههای بچهها، به او کمک کرده است ارتباط خوبی با آنها برقرار کند.
اینجا، برنامهها فقط به یک شب محدود نیست، بلکه در طول هفته هم ادامه دارد
هر جمعه صبح، او با دهنفر از نوجوانان کلاس نهم، در مسجد حوزه تشکیل جلسه میدهد. یک ساعت، فرصتی است برای بحث درباره موضوعاتی که دغدغه نوجوانان است؛ از مدیریت استفاده از گوشی گرفته تا مباحث عقیدتی و سیاسی.
او میگوید: اوایل فقط دو نفر میآمدند، اما کمکم تعامل بیشتری برقرار کردم. تفریح را هم چاشنی جلسات کردم. حالا بعد از حلقه معرفت، با هم پینگپنگ و فوتبالدستی بازی میکنیم. این باعث شده است بچهها انگیزه بیشتری برای حضور داشته باشند.
محمدمهدی رضایی، متولد سال۱۳۸۳، یکی دیگر از مربیهای طلبه مربی کانون است. او از سال۱۳۹۹ وارد حوزه شده، اما بهترین تجربهاش را زمانی میداند که با نوجوانان این کانون کلاس دارد. جلسات حلقه معرفت او پنجشنبهها برگزار میشود و توانسته است ارتباطی صمیمانه با شاگردانش شکل دهد.
وقتی از او میپرسم چرا بدون هیچ چشمداشتی این مسیر را انتخاب کرده است، جواب میدهد: از همان ابتدای طلبگی همیشه این سؤال را داشتم که یک طلبه چه چیزی به جامعه اضافه میکند؟ باید بتواند باری از دوش کسی بردارد و تأثیر حضورش در جامعه مشخص باشد. حالا که میبینم روی نوجوانان این منطقه اثر میگذارم، آن دغدغهام رفع شده است.
نیت او تغییر بوده و هست. محمدمهدی میخواسته با تأثیر روی نوجوانان، نگاه هممحلیها را هم عوض کند. او ادامه میدهد: در این منطقه، کار فرهنگی و تربیتی برای نوجوانان بهخوبی انجام نمیشود. خوراک فکری مناسبی برایشان وجود ندارد. بسیاری از خانوادهها هم نسبتبه وجود حوزه علمیه در این منطقه گارد داشتند، اما حالا ما با ارائه برنامههای مفید، توانستهایم تأثیری مثبت بر فرزندانشان بگذاریم. این خودش یک گام بزرگ است.
سجاد پیروزفرد، معاون فرهنگی مجموعه، سالها پیش خودش طلبه همین حوزه بوده و پیش از آن هم در مساجد مشغول فعالیتهای تربیتی بوده است. او از شکلگیری کانون «همقدم تا آسمان» میگوید؛ اینکه چطور دو سال پیش به این فکر افتادند که برای نوجوانان محلههای اطراف کاری انجام دهند.
ایده اولیه، برگزاری یک اعتکاف سهروزه در ماه رجب۱۴۰۰ بود؛ برنامهای که شاید در ابتدا چندان بزرگ به نظر نمیرسید. اما وقتی فراخوان اعلام شد، اتفاقی افتاد که هیچکس پیشبینیاش نمیکرد.
آقاسجاد میگوید: ما نهایتا فکر میکردیم دویستنفر ثبتنام کنند، اما پانصدنفر آمدند! راستش را بخواهید، سال اول اصلا مدیریت درستی نداشتیم و با این تعداد شرکتکننده غافلگیر شدیم. اما درعینحال از استقبال بچهها خوشحال بودیم. این یعنی یک خلأ وجود داشت، یعنی نوجوانان این منطقه به چنین فضایی نیاز داشتند.
پس از پایان اعتکاف، مسئولان مجموعه تصمیم گرفتند ارتباطشان را با شرکتکنندگان قطع نکنند. از بین نوجوانان حاضر، صدنفر از فعالترینها را شناسایی کردند و با آنها تماس گرفتند. برایشان یک اردوی تفریحی برگزار کردند تا ببینند چه کسانی انگیزه بیشتری برای همراهی دارند. درنهایت، پنجاهنفر ماندند و این، هسته اولیه کانون همقدم تا آسمان را شکل داد.
سال بعد، وقتی دوباره اعتکاف ماه رجب را برگزار کردند، دیگر تجربه سال قبل را داشتند. اینبار شصتنوجوان جدید جذب شدند و حالا دیگر حوزه ثامنالحجج (ع) آمادگی پذیرایی از چنین جمعیتی را داشت.
آقاسجاد میگوید: امسال هم استقبال زیادی شد، اما دیگر دستپاچه نبودیم. ۴۵طلبه حوزه پای کار بودند. مسئولیتها تقسیم شده بود؛ تدارکات، رسانه، انتظامات، همهچیز برنامهریزیشده بود. خدا را شکر، برنامه خیلی بهتر و منسجمتر برگزار شد.
ایده اولیه، برگزاری یک اعتکاف سهروزه در ماه رجب۱۴۰۰ بود؛ برنامهای که شاید در ابتدا چندان بزرگ به نظر نمیرسید
اما تأثیر این برنامهها فقط به روزهای اعتکاف محدود نماند. بازخوردهایی که بعد از آن دریافت کردند، فراتر از انتظار بود. پیروزفرد از تماسهای خانوادهها میگوید؛ از والدینی که میخواستند تشکر کنند، چون فرزندشان بعدازاین اعتکاف، تغییرات مثبتی کرده بود. برخی از ادای احترام بیشتر به پدر و مادرشان صحبت میکردند، برخی دیگر میگفتند که بچههایشان حالا توجه بیشتری به نماز و روزهشان دارند.
حالا دوسال بعد از آن اعتکاف اولیه، کانون همقدم تا آسمان به یکی از بزرگترین هیئتهای نوجوانان در شهر تبدیل شده است. نوجوانانی که شاید اگر چنین فضایی برایشان فراهم نمیشد، مسیرهای متفاوتی را طی میکردند. اینجا فقط یک محل برای برگزاری مراسم مذهبی نیست؛ بلکه فضایی است که نوجوانان در آن احساس تعلق میکنند، با هم دوست میشوند، سؤالاتشان را میپرسند و مسیر رشد خود را پیدا میکنند.
پیروزفرد وقتی از آینده صحبت میکند، امیدواری در صدایش موج میزند. او میگوید: ما فقط میخواستیم برای نوجوانان یک جای امن و صمیمی ایجاد کنیم، اما حالا میبینیم که این کار چقدر تأثیرگذار بوده است. به امید خدا این مسیر ادامه پیدا کند و بتوانیم قدمهای بزرگتری برای تربیت نسل آینده برداریم.
یونس میرزایی، متولد سال ۱۳۸۸
سال گذشته، چشمم به پوستر اعلامیه اعتکاف افتاد. نوشته بود نوجوانان میتوانند چند روزی را کنار هم در حوزه بگذرانند. راستش را بخواهید، اولش تردید داشتم. فکر میکردم شاید حوصلهام سر برود یا نتوانم با بقیه ارتباط بگیرم. اما کنجکاوی باعث شد تصمیم بگیرم امتحانش کنم.
همان روز اول، وقتی در حلقهای نشستیم و بحثهای مذهبی و فلسفی شروع شد، فهمیدم که اینجا فقط یک مراسم عبادی خشک و رسمی نیست. بحثها عمیق بود، سؤالاتی مطرح میشد که همیشه در ذهنم داشتم ولی جایی برای مطرحکردنشان پیدا نکرده بودم. مربیها بهجای نصیحتهای کلیشهای، با دلیل و سند صحبت میکردند. نه از آن مدل حرفهایی که فقط باید قبولشان کنی، بلکه حرفهایی که پشتشان منطق بود. همین موضوع باعث شد علاقه پیدا کنم و بعد از اعتکاف، عضو کانون «همقدم تا آسمان» شوم.
حالا پنجشنبهها بخش مهمی از هفتهام است. هر هفته به حوزه میآیم، در جلسات کانون شرکت میکنم و بعد از آن با بچهها فوتبال بازی میکنیم. فضای ورزشی طبقه پایین حوزه حالا برایمان تبدیل به جایی شده است که درکنار یادگیری، هیجان و شادی هم در آن جریان دارد. اینجا فقط یک کانون مذهبی نیست، جایی است که هم فکر میکنم، هم یاد میگیرم و هم دوستیهایی ساختهام که برایم ارزشمند شدهاند.
این مسیر باعث شد نگاهم به اعتقاداتم عوض شود. حالا جوابهای محکمتری برای سؤالاتم دارم، و این تغییر را حتی اطرافیانم هم حس کردهاند. وقتی میبینم پدر و مادرم با تحسین به من نگاه میکنند و میگویند که از این رشد خوشحالاند، مطمئنتر میشوم که راه درستی را انتخاب کردهام.
مربیها هیچوقت جوابها را از قبل آماده ندارند؛ بیشتر راهنمایی میکنند تا خودمان به نتیجه برسیم
احمد هادوی، متولد سال ۱۳۹۰
سال گذشته ازطریق اعتکاف با کانون «همقدم تا آسمان» آشنا شدم. آن چند روز برایم تجربه متفاوتی بود، هم از نظر معنوی و هم از نظر دوستیهایی که شکل گرفت. بعد از اعتکاف، آنقدر برایم جالب شد که به رفقای همکلاسی و پسرعمویم هم پیشنهاد دادم بیایند. حالا هر جمعه با هم به کانون میآییم.
جلسات کانون فقط بحثهای خشک و رسمی نیست. ما در حلقهها درباره سؤالهایی که همیشه در ذهنمان بوده است، صحبت میکنیم. مربیها هیچوقت جوابها را از قبل آماده ندارند. بیشتر راهنمایی میکنند تا خودمان به نتیجه برسیم. شاید همین باعث شد دیدگاهم به خیلی چیزها تغییر کند؛ مثلا قبلا نمازهایم را یکیدرمیان میخواندم، اما حالا خواندنش برایم جدی شده، بدون اینکه کسی مجبورم کند. درسهایم هم بهتر شده، چون یاد گرفتهام برنامهریزی داشته باشم و از وقتم بهتر استفاده کنم.
اما کانون فقط بحث و درس نیست. اردوهای تفریحی بخش جذاب ماجراست! سال گذشته به اردوگاه هاشمینژاد رفتیم. آن شب یکی از بهترین شبهای زندگیام شد. مسابقهی پانتومیم داشتیم و آنقدر خندیدیم که دلمان درد گرفت. بعد از آن هم تا دیروقت کنار هم نشستیم و از هر دری حرف زدیم. این لحظهها باعث میشود که کانون برایمان فقط یک محل آموزش نباشد، بلکه جایی باشد که رفاقتهای واقعی در آن شکل میگیرد.
حالا وقتی به یک سال گذشته نگاه میکنم، میبینم این مسیر چقدر روی من تأثیر گذاشته. هم در رفتارم، هم در طرز فکرم و هم در دوستیهایم. اینجا فقط یک کانون نیست، جایی است که کمکم کرده خودم را بهتر بشناسم.
* این گزارش دوشنبه ۱۸ فروردینماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۷ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.