درباره آزیتا حسین زاده

آزیتا حسین‌زاده عطار از سال ۱۴۰۱ خبرنگار شهرآرامحله ۹ و ۱۰ است. او هر هفته ظرفیت‌های هویتی و فرهنگی محله‌های مناطق ۹ و ۱۰ مشهد را به مخاطبان معرفی می‌کند.

ورود حسین‌زاده عطار به دنیای مطبوعات از سال ۱۳۸۴ با خبرگزاری مهر بود و پس از آن با خبرگزاری فارس، هفته‌نامه ایوان و روابط عمومی آستان قدس رضوی همکاری کرده است.

او از سال ۱۳۸۸ در روزنامه شهرآرا مشغول به کار است.

آزیتا

نوشته های آزیتا حسین زاده در سایت مشهد چهره

باید حال خوب داشته باشی که بتوانی خط بنویسی

سید اسدا... علوی‌نژاد هنرمند محله فلسطین می‌گوید: خوش‌نویسی هنر عجیبی است و دنیای قشنگی دارد. اگر روحیه خوبی نداشته باشم قلمم روی کاغذ نمی‌رود. انگار باید حال خوب داشته باشی که بتوانی خط بنویسی. قلم اسرار خودش را دارد. حال خوب رامش می‌کند، روی کاغذ خوش رقص می‌کند، رد پایش زیبا‌تر می‌شود و ماندگار‌تر. فکر می‌کنم هنوز خیلی مانده که نام خوش‌نویس را روی خودم بگذارم، اما سطحی که اکنون به آن رسیده‌ام مرتبه ممتازی از خوش‌نویسی است.
کد خبر : ۱۰۲۹
۱۴۰۰/۰۵/۰۳ - ۰۰:۰۰

جانباز استوار؛ روایتی از زندگی علیرضا صادقی که 11بار مجروح شده است

علیرضا صادقی می‌گوید: دردهای یک جانباز برایش همیشگی است و تمامی ندارد. اما چیزی که اهمیت دارد، این است که دارو و درمان‌های موقتی می‌تواند تسکین این دردها باشد؛ ولی متأسفانه افزون بر اینکه داروهایم به راحتی پیدا نمی‌شوند و کمیاب هستند، هزینه بالایی هم دارند که از پس پرداخت آن‌ها برنمی‌آییم. بیمه‌ ما بنیاد است که با توجه به اینکه یک جانباز بیمار به درمان و مراقبت نیاز دارد، هرجایی مراجعه می‌کنیم، می‌گویند قرارداد ما با بیمه تمام شده است و باید آزاد حساب کنید.
کد خبر : ۹۴۴
۱۴۰۰/۰۴/۲۲ - ۰۰:۰۰

از حجاب تا جشنواره عروسک‌ها؛ تلاشی در مسیر بهبود عفاف و حجاب

منصوره صدقی می‌گوید: از دیگر فعالیت‌های من در مدرسه، گرفتن جشن بزرگی برای تولد حضرت فاطمه(س) در مدرسه است. تونل‌های حجاب با گل درست می‌کنیم و بچه‌ها از وسط این تونل‌ها رد می‌شوند و پیکسل‌های حجاب روی مقنعه آن‌ها نصب می‌شود. برنامه دیگری باعنوان «جشنواره عروسک‌ها» نیز برگزار می‌کنیم. در این برنامه از بچه‌ها می‌خواهیم عروسک‌ها را با مقنعه و چادر بپوشانند و از همان کارها نمایشگاهی ارائه می‌دهیم تا بچه‌ها را به عفاف و حجاب تشویق کنیم.
کد خبر : ۹۴۳
۱۴۰۰/۰۴/۲۲ - ۰۰:۰۰

از عطار تا بخارا؛ روایت عکاس دوچرخه‌سواری که جهانگرد شد!

قرار بود سفری با هزینه شخصی به ترکیه و سوریه داشته باشیم و به عکاسی از فرهنگ‌ها و آداب و رسوم آن‌ها بپردازیم. یک گروه شش نفری شدیم که چهار مرد بودیم و دو خانم هم همراهمان بودند و سفر را از مرز ایران و ترکیه در سرو شروع کردیم و ساحل دریاچه وان را رکاب زدیم. بعد از ترکیه مرز حلب را رد کردیم و به دمشق رسیدیم و از دمشق با هواپیما بازگشتیم. در مشهد از عکس‌هایی که تهیه کرده بودیم در نگارخانه «سلطان علی مشهدی» در کوهسنگی نمایشگاهی زدیم که تجربیاتمان در مراودات اجتماعی با ترک‌ها، کردها، عرب‌ها و دیگر اقوام در این کشورها را به نمایش گذاشتیم.
کد خبر : ۹۴۱
۱۴۰۰/۰۴/۲۲ - ۰۰:۰۰

گزارشی از گذشته بولواری که اکنون شهید کلاهدوز نام دارد

۷مهر ۱۳۶۰ به دنبال سقوط هواپیمای سی -۱۳۰ ارتش در منطقه کهریزک تهران پنج تن از فرماندهان نظامی کشور سرلشکر ولی‌ا... فلاحی، جانشین رئیس ستاد ارتش، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه، سید موسی نامجو وزیر دفاع، جواد فکوری مشاور جانشین ستاد ارتش و محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر به شهادت رسیدند. این حادثه در پی موفقیت عملیات ثامن‌الائمه (ع) و شکست حصر آبادان به وقوع پیوست، زمانی که فرماندهان نظامی برای ارائه گزارش این پیروزی به امام(ره)، عازم تهران بودند. چند سال پس از آن بود که به یادبود شهید کلاهدوز اسم خیابانی فرعی از احمدآباد را به نام شهید کلاهدوز گذاشتند.
کد خبر : ۹۱۲
۱۴۰۰/۰۴/۲۰ - ۰۰:۰۰

روایت زندگی هنرمند محله ارشاد که از آخر راه زندگی‌، آغازی دوباره ساخت

زندگی سمانه احسانی‌نیا سه قصه متفاوت دارد. یکی قصه زندگی‌اش تا آخرین روز سال 1383، دیگر قصه زندگی‌اش در همان دوران و مشکلات روزها و ماه‌های اولیه قطع نخاع شدن و قصه سوم که به نظر می‌رسد الهام‌بخش‌ترین قصه زندگی او برای ما باشد مربوط به سال‌هایی است که در آسایشگاه فیاض‌بخش زندگی کرده است. خودش این‌گونه شرح می‌دهد: «در آسایشگاه فیاض‌بخش زندگی کردن روحیه آدم را متفاوت می‌کند. دیدن تلاش و فعالیت بچه‌های آنجا و خلوتی که با خدای خودم داشتم خیلی مرا به این فکر فرو برد که باید چه کاری برای ادامه زندگی جدیدم انجام دهم.
کد خبر : ۹۰۰
۱۴۰۰/۰۴/۱۹ - ۰۰:۰۰

معلم بازنشسته محله فلسطین دانش‌آموز را بهترین روانشناس می‌داند

علی پاکروان می‌گوید: به یاد دارم زمانی که وارد حرفه معلمی شدم برای انتخاب محل فعالیت به قوچان رفتم. پشت سر مسئول آنجا که روستاها را مشخص می‌کرد یک نقشه قرار داشت. وقتی می‌خواست محل روستای خدمتم را نشانم دهد دستش را گذاشت روی نقشه و گفت ببین یک وجب است، از اینجا تا شیروان می‌روی که 40کیلومتر است و از آنجا هم تا روستا راهی نیست. وقتی که رفتیم از شیروان تا روستای اوغاز مسیر خاکی بود و تردد در آن کار آسانی نبود. سال اول برای ما بسیار سخت بود ولی سال دوم را با اشتیاق ادامه دادیم.
کد خبر : ۸۶۰
۱۴۰۰/۰۴/۱۴ - ۰۰:۰۰

چند برش از زندگی آزاده‌ای که 7 سال اسارت را تبدیل به فرصت کرد

دیگر هیچ راه پس و پیشی نمانده بود. یک ربع پس از آنکه قایق رفت گلوله به پای من خورد و مجروح شدم. فقط چند دقیقه گذشت که تانک‌های عراقی همه سرشان به سمت ما رزمنده‌های ایرانی چرخید. یکی از این عراقی‌ها که شیعه هم بود از کانال عبور کرد و به سمت ما آمد. روی دکمه‌ام عکس امام داشتم و پشت آن هم کربلا بود. او جلو آمد و آن دکمه را کند و آن را روی سرش گذاشت و گفت: «علی عین، علی عین، علی راسی» مشخص بود که خیلی به امام خمینی‌(ره) علاقه داشت. با اشاره و با زبانی که ما نمی‌فهمیدیم گفت شما باید با من از کانال عبور کنید چون اگر همراهم نشوید آن‌ها شما را خواهند کشت.
کد خبر : ۸۲۵
۱۴۰۰/۰۴/۰۹ - ۰۰:۰۰

مسجد امام‌سجاد(ع) بیش از نیم قرن سابقه دارد

زمانی که قرار بر خاک‌برداری مسجد در سال 68 شد آقای صابری‌فر شهردار وقت، پیشنهاد داد از خیّران دعوت کنند تا مبلغی برای ساخت مسجد فراهم شود. این شد که خیّران را دعوت کردند و تنها یکی از خیّران دو چک 50هزار تومانی داد. کار را که به پشتوانه همان چک‌ها آغاز کردیم صاحب چک‌ها آمد و گفت چک‌ها را بانک نبریدممکن است برگشت بخورد. بعدها متوجه شدیم که او چون می‌دانسته آقای صابری‌فر شهردار است آن چک‌‌ها را به ما داده تا بعدها بتواند خدماتی از شهرداری دریافت کند.
کد خبر : ۸۰۳
۱۴۰۰/۰۴/۰۸ - ۰۰:۰۰

روایت سفر‌ دوچرخه‌ای دبیر ورزش بازنشسته از مشهد به کربلا

وقتی که من نمازم را شروع کردم خادم مسجد از داخل آبدارخانه نوشته پشت لباس من را خوانده بود. نماز را که خواندم دیدم کسی بالای منبر رفت و بلندگو را در دست گرفت و شروع به چاوشی خواندن کرد؛ هر که دارد هوس کرببلا بسم‌ا...،هر که دارد سر سودای خدا بسم‌ا... اهالی آمدند، دستم را گرفتند و مرا بالای مسجد نشاندند. سفره پهن کردند و غذایی دور هم خوردیم. التماس دعا گفتند و... آخر شب که شد هر کسی دست من را می‌کشید که به خانه خودش ببرد، گفتم نه یا در مسجد به من جا بدهید یا بیرون از اینجا اردو می‌زنم.
کد خبر : ۷۴۹
۱۴۰۰/۰۴/۰۲ - ۰۰:۰۰