رهبری

زنی که همه جواهراتش را برای پیروزی انقلاب هدیه کرد
این روایت زنی است که همه‌جوره پای انقلاب اسلامی ایستاده است. او گواه یک سبک زندگی انقلابی است. بیش از اینکه به اسم و فامیل معروف باشد، به همسر حاج حیدر معروف است. نامش فاطمه فکور یحیایی و مادر شهید است، از آن زنانی که انقلابی زیسته است و هم‌چنان با انقلاب اسلامی و ارزش‌های انقلابی‌ زندگی می‌کند. او پیش از انقلاب همه طلا و جواهراتش را برای کمک به رشد و شکل‌گیری انقلاب اسلامی نزد آیت‌الله خامنه‌ای می‌فرستد و هم‌چنان اگر لازم شود، فرش زیر پایش را هم برای انقلاب هدیه می‌دهد. اگر جرئت کنی و از او بپرسی آیا از این سبک زندگی خسته نشده است،اخمی عمیق می‌کند و می‌گوید: هیچ‌وقت پشیمان نمی‌شوم. هر قدمی که زمان انقلاب برمی‌داشتم برای امام(ره) و قبول خاطر او بود.
همسر شهید کاوه یکی از زنان تأثیرگذار انقلاب بود
یکی از این زنان تاریخ‌ساز مشهدی، فاطمه عمادالاسلامی است که همه او را به‌عنوان همسر شهید کاوه می‌شناسیم، اما شاید کمتر کسی بداند که عمادالاسلامی یکی از مبارزان سیاسی و زنان مبارز قبل از انقلاب اسلامی بوده که صبر و شجاعتش در زمان انقلاب و جنگ برای همگان الگو بوده است. به بهانه ایام دهه فجر پای خاطره‌گویی عمادالاسلامی از زنان مبارز انقلابی تپل‌المحله و نوغان می‌نشینیم و او از خاطرات ناگفته‌اش درباره مبارزات و راهپیمایی‌های آن روز‌ها برایمان روایت می‌کند.
 شاهدان بیدار در آرامگاهی کهن
بسیاری از شهیدان دوران پهلوی غریبانه در آرامستان خواجه ربیع دفن شده‌اند و علتش نیز واضح است. مخالفت با حکومت وقت و مبارزه تا سر حد شهادت جایی برای نام بردن از آن‌ها در آن روزگار باقی نمی‌گذارده است، اما امروزه بر تاریخ‌نگاران و پژوهشگران این شهر فرض است که تا فرصت باقی است و والدین و نزدیکان این شهیدان در قید حیات هستند به سراغ آن‌ها رفته و قصه پرالتهاب مبارزات و شهادت آن‌ها را تدوین کنند. این تاریخ نگاری آینه‌ای خواهد بود که هویت تاریخی ما در آن بازتاب داده می‌شود.
خالق پرده‌های انقلابی
در آن زمان هر محله برای مبارزه انقلابی پاتوقی داشت. دریادل مسجد زیاد داشت، اما، چون مرحوم آیت‌الله بختیاری و فرزندان و دامادش از سرشناس‌های مبارزه بودند و از بعد اجتماعی هم مردم آن‌ها را قبول داشتند، فعالیت‌های این محله بیشتر در تکیه علی‌اکبری‌ها، مغازه بافندگی نزدیک آن و زیرزمین خانه آیت‌الله محامی انجام می‌شد. مرحوم محامی وقتی پیامی از امام (ره) دریافت می‌کرد یا قرار بود اطلاعیه‌ای به مردم بدهد، من و چندنفر دیگر را صدا می‌کرد که یواشکی در تکیه همان‌ها را در قالب شب‌نامه با خط خوش می‌نوشتیم. بعد از آن شب‌نامه‌ها را داخل لباس‌هایی که در کارگاه بغلی مسجد بافته بودیم و من هم یکی از کارگر‌های آن بودم، مخفی و بین مردم محله توزیع می‌کردیم.
انقلابِ روستا
من زیاد دنبال پست نبودم. هرجا رهبر انقلاب و شهید هاشمی‌نژاد بودند من همانجا بودم. از اطرافیان دور آن‌ها بودم. روزی که جلوی استانداری آیت‌الله خامنه‌ای روی آمبولانس سفید صحبت می‌کرد و شلوغ شد، یکی از کسانی که ایشان را گرفتند و پایین گذاشتند من بودم. منتها خودم را بروز نمی‌دادم.خودم را معرفی نمی‌کردم، ولی برای کمک می‌رفتم. شهید هاشمی‌نژاد من را می‌شناخت. حتی برای مراسم هفتم برادر شهیدم حسن، بر سر مزارش، برادر شهید هاشمی‌نژاد آمد و سخنرانی کرد. آقای دری نجف‌آبادی، آیت‌الله شیخ ابوالحسن شیرازی امام جمعه مشهد، این‌ها من را می‌شناختند.
نقش خانواده افشاری‌صفوی در انقلاب مشهد
محمد‌اسماعیل افشاری‌صفوی معروف به «حاجی» می‌گوید: پدر هر روز هفته برای قشری از جامعه جلسه برگزار می‌کرد. شب‌های جمعه جلسه‌هایش مختص دانشجویان دانشگاه ادبیات و پزشکی بود. شب‌های یکشنبه رفوگران قالی پایین‌خیابان می‌آمدند و شب‌های دوشنبه نیز قاری‌های قرآن جلسه داشتند. شب‌های سه‌شنبه کفاشان خیابان ارگ و شب‌های چهارشنبه اهالی سعد‌آباد و میدان صاحب‌الزمان (عج) می‌آمدند. شب‌های پنجشنبه هم مردم خیابان سراب و حسینیه سراب شرکت می‌کردند. شب‌های شنبه هم جلسه دعای سمات برای عموم برگزار می‌شدکه از عصر شروع می‌شد و تا نماز جماعت ادامه داشت. جوان‌های بسیاری آنجا می‌آمدند که بعد‌ها فعال انقلابی یا شهید شدند.
مرکزِ امید بیماران سرطانی در محله لشگر
اگر بخواهیم روایت درستی از تاریخچه مرکز رضا(ع) داشته باشیم، باید برگردیم به اوایل دهه50؛ حدود سال‌های 52-1351. مرحوم احمد خیامی که آن روزها تازه کارخانه ایران‌ناسیونال و خط تولید پیکان را راه انداخته بود، کُلنگ یک بیمارستان و مرکز درمانی ویژه بیماران سرطانی را در خیابان کوهسنگی مشهد به زمین زد. بیمارستان سال1353 افتتاح شد. دکتر اتکینسون از انگلیس سرپرستی بخش رادیوتراپی را برعهده داشت و تعدادی دیگر از متخصصان مشهدی بدون اینکه یک ریال حق ویزیت بگیرند در این مرکز مشغول به کار شدند. احمد خیامی یک باغ سیب وقف این بیمارستان کرده بود و بخشی از سود کارخانه ایران ناسیونال و مابقی لایملکش را به مرکز رضا(ع) اختصاص داده بود.