ناشنوا

اشتغال ۴۰ ناشنوا در یک گالری کاغذدیواری
معصومه حقیر، گرداننده گالری کاغذ دیواری است که برای ۴۰ ناشنوا شغل ایجاد کرده، او ایده استفاده از نیروی کار ناشنوا را حضور فرزند ناشنوا ی یکی از آشنایانش و دقت فراوان او در کار بیان می‌کند.
دانش‌آموزان محله احمدآباد برای ناشنوایان سایت طراحی کردند
ستایش بیات و گلسا عامری، دو دانش‌آموز موفق دبیرستان دخترانه فرزان در محله احمدآباد هستند که طرحشان در نهمین جشنواره جوان خوارزمی سال‌تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۱ موفق به کسب رتبه برتر استانی شد.
خانواده طوسی‌ گوش شنوای ناشنوایان‌اند
همه‌چیز به تصمیم ایمان طوسی بر‌می‌گردد که در چهارده‌سالگی و به‌دنبال یک تب شدید، شنوایی خود را از دست داد و هر‌چه بزرگ‌تر شد، بیشتر حس کرد که دنیای ناشنوا یان دنیای متفاوتی است.
هما خانم؛ مادر کودک کم‌‎شنوا و مادرخوانده کودک ناشنوا
هما‌خانم تعریف می‌کند: سه‌ساله بود که متوجه مشکل بلع او شدم؛ حتی نوشیدن آب برایش سخت بود. آزمایش‌های پزشکی نشان می‌داد دریچه مری او مشکل جدی پیدا کرده است و باید درمان هر‌چه سریع‌تر آغاز شود. ماساژهای مختلف دهان، زبان و حلق انجام شد. خدا برای هیچ بنده‌اش نیاورد، چه برسد برای یک مادر...
ناشنوایان هنرستان فاطمه‌الزهرا(س) با حرفه‌شان حرف می‌زنند
حسن محقق، مدیر مدرسه می‌گوید: ناشنوا یانی که در مدارس عادی و کنار دیگر دانش‌آموزان درس می‌خوانند در بزرگسالی به مراتب قوی‌تر و موفق‌تر از سایر ناشنوا یان هستند چراکه این هم‌نشینی با افراد عادی، کمک می‌کند تا ناشنوا یان زندگی‌ای عادی داشته باشند.
تلاش بیشتر، توجه کمتر
وقتی فردین به پانزده‌سالگی می‌رسد، مدیر و معلمش در مدرسه ناشنوا یان سوم شعبان، به او می‌گویند بدنش برای ورزش کشتی مناسب است و بدین طریق او را ترغیب می‌کنند تا وارد این رشته شود. در مدت زمان کوتاهی زحمات آن‌ها و تلاش‌های فردین به ثمر می‌نشیند و علاوه بر کسب مقام در استان، او سال95 در مسابقات کشتی آزاد نوجوانان مقام اول کشور را کسب می‌کند.
تاجیکستان وطن دوم من است
به این بخش از خاطراتش که می‌رسیم، کمالی به تاجیکی شروع به حرف زدن می‌کند. با همان گویش از ورزشکاران تاجیک می‌گوید که به ایران آمدند و چطور با تلاش کمالی که مسئول تشریفات بوده است، از طرف فدراسیون ایران حمایت شدند. تعریف می‌کند که چطور با اتوبوس از مرز سرخس و باجگیران آمدند و از همان لحظه ورود در گمرک همراهشان بوده است. از اینجا در زندگی کمالی ورق برمی‌گردد و با حس دوستی و برادری که میان او و رئیس کمیته المپیک تاجیکستان رخ می‌دهد او فرد معتمد تاجیک‌ها می‌شود.