علیاکبر روحیگلخطمی میگوید: از دوازدهسالگی با تشکیل کانون، محوریت اصلی کارها را در حوزه کتاب قرار دادیم و دو سال بعدِ آن هم با تشکیل هیئت مذهبی سیدالشهدا (ع)، برنامههای هیئت و کانون را با هم مدیریت میکردم.
پلاکم را با یکی از رزمندهها عوض کردیم که شهید شد. خبر شهادت من را به خانوادهام داده بودند. حالا هرچقدر از پایگاه به پدرم زنگ میزدم که من زنده هستم و شهید نشدم، باورش نمیشد.
مردان آهنین مشهد که بدنهای ورزیده ای دارند در باغ ایرانی دور هم جمع شدند در آیتم های مختلفی مانند مانند کشیدن خودرو، بلندکردن کنده ۹۰ کیلویی، حمل دو چمدان ۸۵ کیلویی، بلندکردن بلوک سیمانی باهم رقابت می کنند.
سجاد غوریانی از ششسالگی در روضههای خانگی خانواده، مداحی را شروع کرده است. او سال گذشته در مسابقات قرآن و مداحی توانست مقام اول ناحیه۲ آموزشوپرورش را کسب کند.
اعضای تیم «عقاب» در هر شرایطی پشت هم بودهاند و حتی یکبار هم با هم دعوا نکردهاند، حتی اگر روزشان نبود. احمد بابامحمدی میگوید: با تیمهای دیگر کلکل داشتیم، اما خودمان همیشه هوای هم را داشتیم!
برگهای که حدود ششسال پیش به داخل حیاط منزلشان انداخته شده بود، همان گمشدهای بود که سحر بهدنبال آن میگشت. کلاس کاراته مسجد جوادالائمه (ع) در رسالت ۱۰۵ را تبلیغ کرده بود.
امیرمحمد فرزادیمهر میگوید: در اصل، موسیقی، من را به شعر رساند. وقتی در موسیقی با آواز اساتید آشنا شدم، طبع شعرم گل کرد. از قبل زمینه و استعدادش را داشتم، اما موسیقی باعث شد که با حس و حال بیشتری دنبال سرودن شعر باشم.