برخی آدمها را میشود با چند ویژگی مشخص بهصورت تلگرافی معرفی کرد، ولی سیداحمد حسینی در این قالب نمیگنجد. معرفی او که در حیطههای مختلف سرک کشیده و انواع و اقسام رشتههای هیجانانگیز ورزشی را تجربه کرده، کمی سختتر از دیگران است؛ آتشنشانی که همیشه درحال آمادهباش و خدمت است و به قول خودش، عشق به این کار، او را پرانرژی نگاه داشته است.
سیداحمد، فرمانده یکی از سه شیفت ایستگاه ۴۲ آتشنشانی محله پنجتن است که افتخاراتش در حوزه ورزش پرتعداد است. علاوهبراین هم سالن ورزشی دارد و هم مدرس رشته آتشنشانی در هنرستانهاست. حالا هم انگار نه انگار وارد دوران میانسالی زندگیاش شده است؛ حتی سختی شغل، ذرهای از انرژی زیاد و انگیزهاش کم نکرده است و همچون جوانی بیستوچندساله پرجنبوجوش است و نمیتواند یکجا آرام بگیرد.
نشاط و هیجان از ویژگیهای سیداحمد است که باعث شده است آقای آتشنشان بتواند از عهده این همه مسئولیت و کار برآید. او از سال۱۳۸۸ وارد سازمان آتشنشانی شد؛ شغلی که آنقدر برایش مهم بود که از بیم مصدومیت تصمیم گرفت دیگر در مسابقات ورزشی شرکت نکند.
حسینی حالا فرمانده شیفت C ایستگاه آتشنشانی۴۲ در محله پنجتن است. او تعلق خاطر خاصی به محلهای دارد که در آن به دنیا آمده و بزرگ شده است و همچنان باانگیزه در همین محله خدمت میکند. میگوید: راستش تصور سکونت در محلهای بهجز اینجا هم برایم دشوار است و با جان و دل، آن را دوست دارم؛ حتی با اینکه در مناطق مختلف شهر خدمت کردهام، کار در اینجا برایم متفاوت است. شاید به این دلیل باشد که این محدوده را بهطور کامل میشناسم. بسیاری از اهالی قدیمی هم من را میشناسند.
سیداحمد پساز پایان سربازیاش، یادگیری و آموزش رشتههای ورزشی را از سر گرفت. او همچنین در مسابقات مختلف شرکت کرد و تا یکقدمی اعزام به مسابقات جهانی کونگفو در کشور ایتالیا هم رسید.
ادامه ماجرا را از زبان خودش بخوانید: بعداز پایان خدمت بهصورت جدی، کار مربیگری را ادامه دادم. خودم هم از یادگرفتن غافل نبودم. رقابتهای رزمی، فرصت خوبی برای محکزدن بود. در مسابقات شرکت میکردم و رتبه هم به دست میآوردم.
کممهریها و بیمهریها درقبال او کم نبوده، اما هیچکدامشان او را ناامید نکرده است. تعریف میکند: همان سالها یکبار در مسابقات انتخابی تیم ملی کونگفو برای اعزام به مسابقات بینالمللی ایتالیا به مقام نخست رسیدم. اما نمیدانم چرا نام من خط خورد و فرد دیگری به مسابقات اعزام شد. بعد از این اتفاق، کمی سرخورده شدم و بیشتر تمرکزم را روی آموزش شاگردانم گذاشتم. البته برای این کار هم مشکلات خاصی مانند اجارهکردن سالن مناسب و دائمی داشتم.
باید کاری میکردم که نوجوانان و جوانان جذب ورزش شوند و زندگی خود را تباه نکنند. این هدف باعث شد سال۱۳۹۰ طبقه همکف خانهام را تبدیل به باشگاه ورزشی کنم. نام آن را هم به یاد دایی شهیدم سالن ورزشی شهید رحمتالله قرهگلی گذاشتم. در این سالن از مربی خانم و آقا برای آموزش دختران و پسران کمک گرفتم. حالا بیش از دویستشاگرد در رشتههای مختلف داریم؛ شاگردانی که در فصل تابستان، تعدادشان چندبرابر میشود.
سال۱۳۸۸ سیداحمد توسط یکی از شاگردانش که از کارکنان سازمان آتشنشانی بود، از جذب نیروی جدید در این سازمان مطلع شد؛ شغلی که او هم مانند بسیاری در کودکی به آن علاقهمند بوده و همیشه با دیدن آتشنشانان، شجاعت، رشادت و فداکاری آنها را تحسین میکرده است. او تعریف میکند: دوست داشتم شانس خود را در این زمینه امتحان کنم و در این آزمون شرکت کردم و بیشترین امتیاز را نسبتبه دیگر داوطلبان به دست آوردم.
بهدستآوردن رتبه برتر باعث شد سیداحمد بدون اینکه دورههای آموزشی را بگذراند، وارد بدنه سازمان شود که برای خودش ماجرایی دارد؛ «قرار بود افرادی که امتیاز کافی را در آزمون بیاورند، چندماه بعد آموزش ببینند و جذب شوند. باوجوداین همان زمان سازمان به یک نیروی جدید برای جایگزینی یک نفر نیاز داشت؛ موضوعی که باعث شد به دستور مسئولان وقت سازمان، نفر اول آزمون جذب شود و من نفر اول بودم و آتشنشان شدم.»
آموزش رشته رزمی یکی از فعالیتهای سیداحمد است
تجربه ورزش و داشتن بدن ورزیده و آماده، به سید در ادامهدادن مسیر کمک کرد و دلبستگیاش را به این شغل روزبهروز بیشتر میکرد. تعریف میکند: شروع به کار من در پایگاه عرصه ایستگاه راهآهن بود. محل خدمتم چندباری بین ایستگاههای مختلف تغییر کرد.
سال۱۳۹۰ بههمراه حدود سی تا چهلآتشنشان دیگر برای شرکت در دوره آموزشی یگان ویژه استان برگزیده شدم؛ دورهای که طی آن سه مدرس از انگلیس برای آموزش آتشنشانان آمده بودند. بعد از اتمام این دوره، همه همکاران بین ایستگاههای مختلف تقسیم شدیم تا مطالبی را که یادگرفته بودیم، دراختیار همکاران دیگر قرار دهیم.
بعد از آن هم من افتخار خدمت در چند ایستگاه آتشنشانی شهر و همکاری با همکاران خوبم را پیدا کردم تا اینکه پنجسال پیش، فرمانده یکی از شیفتهای ایستگاه آتشنشانی شماره۴۵ در شهرک مهرگان شدم. از ابتدای سال۱۴۰۰ هم بهعنوان فرمانده یکی از سهشیفت ایستگاه شماره۴۲ در محله پنجتن منصوب شدم.
این روزها با شروع فصل سرما کار او و همکارانش بیشتر میشود. هر روز، هرساعت و هر دقیقه از شبانهروز ممکن است حادثهای پیش بیاید. میگوید: حس قشنگی است که با سرعت خودمان را به سر حادثهای میرسانیم و جان کسی را نجات میدهیم.
چیزهای زیادی به زندگی او معنا میدهد و بیشتر از همه، خدمت به همشهریها و هممحلی هایش. از هرجا که صحبت میکند، درنهایت به محلهاش میرسد و اشتیاق آدمهایی که هر صبح با عشق به او سلام میکنند.
میگوید: کار در محله پنجتن برای من متفاوت است. من هرگز برای کسی از شغلم تعریف نکردهام، برای همین وقتی اهالی محله که بسیاری از آنها خودشان یا فرزندشان شاگردانم بودهاند، من را با لباس آتشنشانی میبینند، متعجب میشوند و گاه میایستند برای تشکر.
حریق و حادثه در محدوده کاری آنها زیاد رخ میدهد که مهارکردن آنها گاه مدتها طول میکشد و زمان میبرد. او تعریف میکند: در اولین روز کاریام به یک مأموریت سخت اعزام شدم. مأموریتمان، خاموشکردن یک کارخانه تولید مقوا و کارتن آن هم در هوای سرد زمستانی بود.
ساعت ۷ بعدازظهر به محل رسیدیم. هوا سرد بود، به طوریکه آبی که روی کارتنها میریختم، در بیرون از محل حریق روی زمین یخ میزد. از طرفی مقدار زیادی مقوا و کارتن آنجا بود. هرچه آب میریختیم فایده نداشت. من و همکارانم تا ساعت۹ صبح فردا که شیفت را تحویل دادیم، مشغول جابهجا کردن کارتنها از انبار و خاموشکردن آتش بودیم. این حریق درنهایت دوساعت بعداز رفتن ما خاموش شد.
وقتی زنگ حریق به صدا درمیآید، با اینکه هزار بار آموزش دیدهاند، دلشان پایین میریزد. خبر شنیدن یک حادثه برای هیچکس ساده نیست. میگوید: روزی چندبار این زنگ به صدا درمیآید و مأموریت ما شروع میشود. دل توی دلمان نیست تا به مقصد برسیم، بهویژه وقتی اعلام حریق و آتشسوزی میشود و خبر محبوسشدنشان را میدهند. با خودم فکر میکنم برای فرزندان خودم این اتفاق افتاده است. میخواهم این را بگویم تمام زندگی ما با بیم و امید گره خورده است.
- به نظر میرسد یکی از ویژگیهای خوب آتشنشان ورزشکار بودنش است. درست است؟
صددرصد مرتبط است. من بهدلیل داشتن آمادگی جسمانی و ورزش آتشنشان شدم. به نظر من ورزشکاربودن برای آتشنشانشدن ضروری است.
- چرا شغل شما از نظر مردم متفاوت است؟
چون وقتی همه از حادثهای همچون آتشسوزی فرار میکنند، ما دل به آتش میزنیم.
- جوانان فامیل و محله با دیدن شما به شغل آتشنشانی علاقهمند میشوند؟
خیلی زیاد. برخی از آنها به همیندلیل در رشته آتشنشانی هنرستان کاردانش خیامی در محله پنجتن که خودم هم در آن تدریس میکنم، مشغول تحصیل شدهاند. البته بهطورکلی مردم آتشنشانها را دوست دارند.
- بیشترین حوادثی که در این محدوده (محله پنجتن) اتفاق میافتد، چیست؟
بیشترین مأموریت ما مربوطبه گازگرفتگی و آتشسوزی در کارگاههای بزرگ و کوچک است. متأسفانه بارها شاهد بودهایم کارگران در کارگاههای نزدیک به مواد و اقلام قابل اشتعال، آتش روشن کردهاند؛ اقدامی که در هر لحظه میتواند زمینهساز ایجاد حریقی گسترده شود. موارد گازگرفتگی هم زیاد است.
- از تلخیها خیلی گفتهاند. خاطره شیرین هم دارید؟
بهتازگی به مأموریت بامزهای اعزام شدیم. محل این مأموریت بهطور اتفاقی منزل یکی از شاگردانم بود. وقتی رسیدیم، رنگ چهره خانواده پریده بود و در خیابان ایستاده بودند. من را شناختند و پس از احوالپرسی با نگرانی گفتند روی دیوار حیاط خانه، یک مار بزرگ است. وارد حیاط که شدیم، آنها به دیواری اشاره کردند. وقتی جلو رفتم دیدم روی دیوار تَرکی ایجاد شده است که ترکیب گچ و سیمان باعث شده شبیه مار به نظر برسد! وقتی به آنها گفتم، همگی خندیدیم.
* این گزارش یکشنبه ۷ آبانماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۴۴ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.