مدرس نقاشی است و در گالریاش، طراحی، آبرنگ، مدادرنگی، رنگروغن و سیاهقلم تدریس میکند. در دانشگاه، گرافیک خوانده و تاکید دارد نقاشی و گرافیک، ارتباطی به هم ندارند و تا پیش ازآنکه بهصورت تجربی وارد حوزه نقاشی شود، حتی نمیدانسته حلال رنگروغن چیست.
ورودش به حوزه نقاشی و آشنایی با استادش، خود داستانی شنیدنی دارد؛ داستانی که در ادامه، مسیر را پیش پایش باز کرده و در پایان، او را که شیفته تدریس بوده، در جایگاه مدرس نقاشی قرار داده است.
شنیدن اینکه هنرمندی از جایگاه فعلیاش راضی است، اتفاق کمی نیست؛ آنهم درحالیکه کم نیستند هنرمندانی که بنابه دلایل مختلف از رسیدن به هدف خود بازمانده و سرخورده شدهاند.
سمیرا حدادیانمقدم که هنوز هم بهدنبال آموختن و پیشرفت در رشته نقاشی است، از حال این روزهایش راضی است، از تدریس و تنفس درکنار هنرجویانش، ذوق دارد و آرامشش را درحین گفتگو، لابهلای کلماتش میریزد؛ وقتی کنار او در گالریاش با او حرف میزنیم.
از گروه سنی کودک تا میانسال درمیان هنرجویانش دیده میشود. او تمام سعیاش را میکند تا بهصورت علمی تدریس کند و برای رسیدن به این هدف نیز دست از مطالعه برنمیدارد. معتقد است حاصل شاگردیکردن خودش، تاثیر زیادی در تدریس امروزش داشته، اما بخش زیادی از تبحر و اطلاعات امروزش را از تجربههای تدریسش بهدستآورده؛ «برایم مهم است که وقتی هنرجو از من سوال میکند، جوابش را علمی و براساس مبانی بدهم؛ به همین خاطر بهدنبال پاسخ صحیح میروم و نتیجهاش این شده که هم به اطلاعات خودم افزوده شده و هم اعتمادبهنفس هنرجویم بیشتر شده است.»
وقتی قرار است قصه ورودش به حوزه نقاشی را تعریف کند، به دوران تحصیلش اشاره میکند؛ «هنرستان و دانشگاه را تا مقطع کاردانی، گرافیک خواندم که البته هیچ ارتباطی به نقاشی پیدا نمیکند و مربوطبه طراحی پوستر و آرم است. سال ۸۳ بعداز پایان دوره کاردانی، یک روز بهطور اتفاقی به گالری نقاشی در قاسمآباد پا گذاشتم و با استادم آقای بحرآبادی آشنا شدم. بعداز آن بهطور جدی وارد حوزه نقاشی و رنگروغن شدم و دو سال شاگرد ایشان بودم. استادم که معتقد بود من نسبت به سایر هنرجویانش، استعداد بیشتری دارم، بهمرور مسئولیت کلاسداری را به من سپرد.»
از روزهای شاگردیاش درکنار استاد بحرآبادی، بهعنوان روزهای بسیار خوب زندگیاش یاد میکند و معتقد است درکنار او نهتنها نقاشی، که رفتار صحیح یک هنرمند را یاد گرفته؛ «استادم همیشه میگفت اگر هنرجو یاعلی بگوید، از کمر برایش خم میشوم. او از آن اساتیدی نبود که از آموزش کامل به هنرجویان دریغ میکنند. او حتی فوت کوزهگری را هم به من آموخت و باعث شد دنیایم عوض شود و من آدم دیگری شوم.»
از سال ۸۳ تا ۸۵ به مدت دو سال، شاگردی میکند و بعد از آن، برای ادامه تحصیل در همان رشته گرافیک، وارد مقطع کارشناسی میشود؛ «آن موقع فقط هدفم گرفتن مدرک بود و میدانستم رشته گرافیک نمیتواند کمکی به من در ادامه مسیر هنر نقاشی بکند؛ البته حالا میگویم کاش کارشناسی گرافیک را نمیخواندم و بهجای وقتگذاشتن برای آن، روی همین رشته نقاشی تمرکز میکردم.»
او که درکنار استادش، کشیدن آثار اورجینال را میآموزد، برای افزایش اطلاعاتش، وارد حوزههای آموزشی دیگری میشود؛ «با راهنمایی برادرم که خارج از کشور زندگی میکند، دورههای آموزشی اینترنتی را گذراندم و در سفری که به کشور فرانسه داشتم، به موزه لوور رفتم و آنجا وقتی دیدم هنرمندان از کشورهای مختلف، فقط برای دیدن آثار نقاشی میآیند، فهمیدم این هنر، چقدر مقدس است و اگر بخواهم هنرم را به دیگری انتقال دهم، نباید به جنبه مادی آن فکر کنم.»
سال ۹۰ خودش گالری کوچکی را در خیابان فلاحی۵۰ راهاندازی میکند و بعداز چندبار جابهجایی، حالا یک سال است که گالری بزرگتری در محله فرهنگیان، افتتاح کرده و به کار تدریس در این مکان، مشغول است. حدود۸۰ هنرجو دارد که نهتنها از قاسمآباد که از محدودههای دیگری همچون بولوار وکیلآباد و میدان فردوسی هم پیش او میآیند.
حدادیان که خودش نیز ساکن محله لشکر در قاسمآباد بوده و ۲۵سال است درکنار خانوادهاش، شهروند این منطقه به شمار میآید، از سکونت و کار در این محدوده راضی است؛ «میتوانم بروم در بولوار سجاد گالری راهاندازی کنم و با شهریه زیاد هنرجو قبول کنم و درآمد بهتری هم داشته باشم، اما ترجیح میدهم در قاسمآباد باشم.
گرچه خانوادههای اینجا سطح درآمد متوسطی دارند، قدر آموختن هنر را میدانند و بااستعداد هستند. معتقدم هرکسی به میزان زحمتی که میکشد، درآمد کسب میکند. من اگر به هنرجویانم، خوب آموزش دهم آنها دیگران را هم تشویق به آمدن میکنند و یک نفر دیگر را هم با خودشان به اینجا میآورند.»
گله: باوجوداینکه دوست داشته آثارش را در قالب نمایشگاه عرضه کند و درمعرض دید عموم قرار دهد، تاکنون برای این کار اقدام جدی انجام نداده است؛ «متاسفانه در مشهد، برخورد مناسبی با کسانی که کار نقاشی را بهصورت تجربی آموختهاند، نمیشود؛ این درحالیاست که شاید دانش و تکنیک آنها از دانشآموختگان این رشته بیشتر باشد. من خودم همیشه از خلق آثار بازاری اجتناب کردهام، بهسمت کارهای رئال و سورئال رفتهام و هم اطلاعات و هم تکنیکم را بالا بردهام.»
دغدغه: بهعنوان هنرمندی مشهدی، دغدغه این را دارد که برای گالریداران نقاشی که در حال حاضر جزو اتحادیه تابلوسازان بهشمار میروند، اتحادیهای مخصوص به خود راهاندازی شود تا آنان بتوانند به جایگاه و شرایط بهتری در این شهر برسند.
خاطره: ملاقات استاد فرشچیان در شهر اصفهان و دیدن تواضع و فروتنی ایشان دربرابر نقاشان جوان، جزو بهترین خاطرات اوست که از آن درس گرفته تا بتواند فروتنی را همیشه سرلوحه کارش قراردهد.
نصیحت: به عنوان یک بانوی هنرمند معتقد است هیچوقت برای یادگیری هنر دیر نیست؛ «برخی خانمهایی که به گالری من مراجعه میکنند تا فرزندشان را ثبتنامکنند، میگویند خودشان به این رشته علاقه داشتهاند، اما هیچوقت زمینه آموختن برایشان فراهم نشده، به همین دلیل دوست دارند این کار را برای بچههایشان انجام دهند.
من همیشه به آنها گله میکنم که اول خودتان به این کلاسها بیایید تا روحیهای شاد پیدا کنید؛ آنوقت میتوانید ارتباط بهتری هم با فرزندان و خانوادهتان داشته باشید. نقاشیکردن این ویژگی را دارد که در همان مدتی که پای آن مینشینی، تمام دغدغههایت را فراموش میکنی و به آرامش میرسی.»
آرزو: آرزویی که برای هنرجویانش دارد، این است که آنها هم روزی بتوانند نقاشی را به دیگران تدیس کرده و آثارشان را در قالب نمایشگاه عرضه کنند.
* این گزارش چهارشنبه، ۱۹ خرداد ۹۵ در شماره ۱۹۹ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.