«کشف زیر کشت جارو رفت.» شنیدن این عبارت امیدبخش است، آن هم برای رودی که از سالهای اساطیریبودنش فاصله گرفته است و هربار زخمی بر آن خورده و تا مرز مرگ به خود پیچیده است؛ رودی که به خشکسالی رسید و سالهای پساز آن با فاضلاب احیا شد و کجدارومریز ادامه حیات میدهد و خیلیها برای نجاتش پا پیش گذاشتهاند.
قرار است کارکنان شهرداری به بازدید از زمینهای زیر کشت جارو بروند؛ مقصد، رسالت۱۲۱ است. همه خوشحال از وعدههایی هستند که مسئولان میدهند و افق تازهای پیش روی همسایههای کشف میگشایند.
اتوبوس به پل جاده سیمان که میرسد، میپیچد داخل یک معبر خاکی و پردستانداز. دستودلبازی آفتاب زیاد است، حتی در پاییز که تب گرما گرفته شده و هوای شهر، ابری و بارانی است.
تن کشف هنوز هم تبزده و داغ است و آفتابش چشم را میزند. بوی تیز و تند فاضلاب در زمینهایی که روزی آبادیاش زبانزد و شهره بوده است، قدمزدن را در آن سخت میکند. به خیال خیلیها گذران زندگی در این حوالی سخت است، اما نبض زندگی اینجا هم مثل شهر تند میزند.
دستها را سایبان چشمها میکنیم و به هر طرف که چشم میچرخانیم، خانههای کوچک چندمتری را میبینیم؛ آجری، سیمانی، کجومعوج و غیراستاندارد. برخیهایشان ایرانیتهای فلزی به سر کشیدهاند. آجرهای سفالی بر دیوارهای برخی ساختمانها آنها را مدرنتر کرده است. کشف حالش خوب باشد یا نه، فرقی ندارد.
اهالی این حوالی خانه زیاد ساختهاند و دارند در آنها زندگی میکنند. کلی بچه قدونیمقد حاصل زندگی همین خانوادههاست. کودکانی که با ذوق و پابرهنه توی فاضلابها بالا و پایین میپرند و به خیالشان دنیا در همین زمینهای اطراف خانههای کوچکشان خلاصه است.
مزرعه کشت جارو در چندقدمی همین خانههاست. به نیزاری بزرگ و سرسبز میماند که رمقی به جان تفتیده کشف داده است. از فروردین که بذرها توی خاک پاشیده شده است، حالا جاروها سر از خاک بیرون کشیده و بلند شدهاند. به قد آدم میرسند، شاید کمی کوتاهتر. باد که میوزد، میشود رقص آنها را در آفتاب پاییزی یک دل سیر تماشا کرد. محصولاتی که خودشان را تسلیم دست آدمها کردهاند و خروارخروار روی هم کود میشوند تا سر فرصت بار ماشینها شده و بین پاکبانهای شهر قسمت شوند.
بوی تیز و تند فاضلاب، آدم را نگران آنهایی میکند که هر روز صبح سر زمین میآیند و تا ظهر یکریز درو میکنند. خیلیهایشان اهل حرفزدن نیستند. اغلب صورت و دستها را با پارچه و دستار پوشاندهاند تا از گزند آفتاب درامان بمانند، اما عرق از سروصورتشان میچکد. کارگرها غریبه نیستند؛ نیروهای خدمات شهری اند. فروردین، بذرهای جارو را به زمین پاشیدهاند و هر روز، آب را به لب تشنه زمین رساندهاند تا جان بگیرند و بزرگ شوند.
سعید ابطحی، مسئول امور بهرهبرداری کمربند سبز شمالی که همراه گروه آمده است، میگوید: دو سال قبل، مدیریت پروژه کشفرود اقدام به کشت جارو مکی در چهار قطعه زمین به مساحت هفت هکتار کرده است.
او صحبتهایش را با این توضیحات تکمیلتر میکند: سازمان جهاد کشاورزی برای تعیین الگوی کشت تصمیم گرفت و از سال۱۳۹۲ این درخواست را به اداره خدمات شهری داد تا جاروهایی کشت شود که به کار رفتگران بیاید. اجرای این طرح هم به آبادی این حوالی کمک میکند و هم صرفهجویی برای تهیه و خرید جاروست.
دوباره دستها را سایبان چشمها میکنیم و چشم به اطراف میچرخانیم، به فاضلابهایی که تمامی ندارد، به بحرانی که نام کشف را سالهاست بر سر زبان انداخته است؛ به ناهنجاریهایی که هم مردم از آن به تنگ آمدهاند و هم فعالان محیط زیست. حالا قرار است با کشت محصولات اینچنینی، مشکلات مهار شود. خوشحالیم که مسئولان با اجرای این طرح، با یک تیر چند نشان زدهاند.
کارگران، بروبچههای فضای سبز هستند و کار کشت و برداشت را خوب بلدند. توی زمین، مشغول کارند. هیچکدام حواسشان به اطراف نیست و همه سر را پایین انداختهاند و تندتند داس میزنند. بذرهایی که از فروردین پاشیده شده است، حالا حسابی جان گرفته و تنومند شدهاند. مرد نامش را نمیگوید و به جایش لبخند میزند. نه از زخمهایی که بر دست دارد، هیچ وقت گلهای کرده است، نه از زیادی و سختی کار.
وقتی به آینده پسرش، محمدرضا، فکر میکند که خودش را برای کنکور امسال آماده میکند، دستش قوت بیشتری میگیرد. داس را میگذارد زیر گلوی جاروهای قدکشیده و قطعشان میکند. کمی میگذرد و مشغول تماشا هستیم. حالا یخ خجالت مرد آب شده است، اما برای گفتن نامش تمایلی ندارد. فقط کوتاه میگوید: تابستان سخت و نفسگیر است طاقت گرما را ندارم. پاییز کار راحتتر است.
مرد حالا اعتماد بیشتری کرده است. زخمهای نشسته بر دست و پایش را نشانمان میدهد و میگوید: به خاطر کار سر زمین است که بیماری پوستی گرفتهام، اما چارهای نیست. دوباره مشغول میشود. داس را میگذارد زیر گلوی یکی از بذرهایی که قدش بلندتر و رشیدتر است.
بازدیدکنندهها با هم درباره کشف حرف میزنند؛ اینکه مصیبتهای رسیده به کشف از کجا آب میخورد. از تغییرات اقلیمی است، یا از بیتدبیری مسئولان.
ابطحی میگوید: دلیل بخش زیادی از سرطانهای گوارش گزارششده در مشهد، ناشی از مصرف محصولات کشاورزی کشتشده با فاضلاب است و این محصولات را در بازارهای میوه میتوان تشخیص داد.
او توضیحاتش را اینطور کامل میکند: همه طرحهایی که درحال اجراست، برای این است که کشفرود حیات داشته باشد و مثل سالهای اساطیریبودنش باشکوه و پررونق باشد.
کشت گیاهان غیرخوراکی و درختان، بهجای محصولات کشاورزی آلوده به فاضلاب از اصلیترین گزینههای پیشرو در کشفرود است و درکنار آن، کشت جارو که بذرپاشی آن از اسفند شروع میشود و تا آخر فروردین ادامه دارد.
ابطحی ماجرا را به دو سال قبل که این طرح اولینبار اجرا شد، برمیگرداند. دو سال قبل در شروع کار، کاشت بذر از اردیبهشت و خرداد شروع شد. مهرماه که فصل برداشت بود، ۲۳ تن جاروی مکی برداشت شد. سال دوم این آمار به ۶۷ تن رسید. امسال مساحت زیر کشت آن بیشتر شده است.
بروبچههای فضای سبز سخت مشغول کارند و کسی قصد رفع خستگی ندارد. خیلیها پا پیش گذاشتهاند تا حال این حوالی بهتر شود. چشم از مزرعه جارو برنمیداریم و به دیگر راههای نجات کشف فکر میکنیم؛ مثل همین طرحی که حالا دارد اجرا میشود، زیرکشترفتن زمین با بذرهای جارو که هم صرفهجویی در درآمد است و هم حیاتی دوباره برای کشف.