
کشف استعدادها از دل حاشیه
برای آنها که فوتبال را از زمینهای خاکی حاشیه شهر شروع کردهاند، بهویژه بروبچههای محدوده رسالت و جاده سیمان، مجید قهرمانفرد، چهره محبوب و آشنایی است. عشق به توپ و زمین در رگ و خون او ریشه دوانده است؛ حتی حالا که نزدیک به چهل بهار را پشت سر گذاشته، همچنان پرانرژی در میدان ورزش حاضر میشود. او که در تیم سایپا و ملیپوشان توپ زده است، اکنون برای گروه سنی ۱۰ تا ۱۵ سال محله رسالت مربیگری میکند.
اگر یک نفر هم از کارتنخوابی نجات پیدا کند، برایم بس است
سالهاست برای دوستداران فوتبال از جان و دل مایه گذاشته است و عاشقانه این کار را ادامه میدهد. مجیدآقا میگوید: در هشتسالگی و بعداز فوت مادرم، روستای سیج در محدوده سد کارده را ترک کردم و برای زندگی به مشهد آمدم. پنجسال در سوپرمارکتی نزدیک محل کار برادرم در خیابان راهنمایی کار کردم. همانجا تیم فوتبالی تشکیل دادیم و جمعهها بازی میکردیم.
او بعداز ازدواج برادرش ترجیح داد پیش خالهاش زندگی کند؛ بنابراین به محله دروی آمده و باز هم دست از فوتبال برنداشته است. تعریف میکند: از پانزدهسالگی، بچهها را در زمین خالی چهاردهمعصوم (ع) خیابان رسالت۷۵ جمع میکردم و توپ میزدیم. طی این سالها افراد زیادی پیش من آمدند که حالا برای خود اسم و رسمی دارند و به آنها افتخار میکنم؛ افرادی مثل سعید واسعی که حالا افتخارآفرین است.
مجیدآقا تعریف میکند: با سعید واسعی در خیابان شهیدنظامدوست آشنا شدم. از بچههایی بود که نمیشد از توپ جدایش کرد. فهمیدم آینده خوبی دارد و باید حمایت شود. به درخواست مادرش به او تمرین میدادم و بعد هم به مدرسه فوتسال علم و ادب معرفیاش کردم، اما علاقهای به فوتسال نداشت و بعد به تیمهای مدائن و ملیپوشان پیوست. سعید خیلی زود راه پیشرفت را طی کرد، به تیم ملی نوجوانان راه یافت و حالا هم در تیم فولاد بازی میکند.
مجید قهرمانفرد با تشکیل تیم «پیشتاز» و آموزش بچهها سعی کرده است کمک کند که افراد مستعد دیده شوند و گرچه مشکلات بسیاری پیش راهشان است، ناامید نمیشود. با کمک خیران برای نوجوانان لباس میخرد و آنها را در زمینهای خالی و پارکها آموزش میدهد. میگوید: اگر یک نفر را هم از کارتنخوابی نجات دهم، به هدفم رسیدهام.
مجیدآقا در زندگی، فرازونشیبهای بسیاری را از سر گذرانده است و بهخوبی کمبود امکانات و مشکلات نوجوانان و جوانان محلههای حاشیه شهر را درک میکند. او در این سالها تلاش کرده است که فضا و شرایطی برای استعدادیابی و پیشرفت بچههایی که به فوتبال علاقه دارند، فراهم کند.
میگوید: آرزویم این است که یک تیم خوب برای باشگاههای مطرح تربیت کنم، اما برآوردهشدن این آرزو نیازمند امکانات است وچون امکانات نیست، بچهها سرخورده میشوند و ورزش را کنار میگذارند. میگوید: باورتان میشود که در این محدوده پرجمعیت فقط دو زمین چمن وجود دارد؛ یکی در شهرک امید و یکی در شهرک مهرگان؟
به اینجای کلام که میرسد، یادی هم از دوست شهیدش میکند؛ رضا رضوانی که او هم از بچههای زحمتکش حاشیه شهر بود و با پول کارگری سر تمرین حاضر میشد. قهرمانفرد میگوید: رضا قهرمان بزرگی است که در بیستویکسالگی عنوان شهید مرزبانی را کنار نام خود گذاشت.