زوج محله امام خمینی(ره) با اسباببازیها شادی هدیه میدهند
اهالی محله امامخمینی(ره)، اعظم صالحپور و حمید حیدری را با قلبهای بزرگشان میشناسند؛ زوجی که همیشه پای کار هستند و برای هممحلهایهای خود وقت میگذارند. این زوج قبل از این با جمعآوری لباسهای دست دوم، توزیع بستههای معیشتی و پیداکردن خیّر برای کمک به هزینههای رهن و اجاره نیازمندان، ثابت کردهاند که مهربانیشان فقط در حرف خلاصه نمیشود.
اینبار آنها طرحی تازه با نام «بازی را تمام نکن» برای بچههای خانوادههای کمبرخوردار اجرا میکنند و مانند همیشه مغازه لوازم تحریرشان را به کار گرفتهاند تا لبخند و شادی را به کودکان هدیه دهند.
جرقهای برای مهربانی
چند عروسک خرس پشمالو و ماشینهای کوچک پلاستیکی و فلزی روی میز مغازه چیده شده است. تعداد اسباببازیها زیاد نیست، زیرا بهتازگی بخشی از آنها برای کودکان روستا ارسال شدهاند. اعظمخانم مشغول بررسی اسباببازیهاست تا ببیند کدامیک هنوز قابل استفاده است. در همین حال، خانم جوانی وارد مغازه میشود تا یک دفترچه یادداشت خریداری کند. وقتی خانم جوان میخواهد هزینه را ازطریق دستگاه کارتخوان پرداخت کند، چشمش به کاغذ کوچکی میافتد که روی آن عبارت کوتاهی نوشته شده است: «بازی را تمام نکن!»
کنجکاوی او بلافاصله جلب میشود و از اعظمخانم درباره این عبارت میپرسد. این سؤال ساده، آغاز راهی است تا افراد بیشتری برای مشارکت در این طرح دعوت شوند. حدود یکسال پیش، او در یکی از گروههای فضای مجازی، جملهای کوتاه، اما جالب دید: «بازی را تمام نکن!». همان لحظه با خودش فکر کرد که چه جمله زیبایی است.

تبدیل حسرت به شادی
اعظمخانم تعریف میکند: وقتی این جمله را خواندم، به این فکر افتادم که بیشتر خانوادهها با بزرگشدن بچهها اسباببازیها را جمع میکنند. تعدادی را بهعنوان یادگاری نگه میدارند و آنهایی را که خراب شدهاند، دور میاندازند.
او ادامه میدهد: این درحالی است که بچههای خانوادههای نیازمند اغلب اسباببازی ندارند و حسرت همان چیزهای ساده را میخورند. یادم است یکی از همسایهها که لباس برای مراکز خیریه میبرد، برایم تعریف کرد که مادر یک دختربچه با چند پارچه، وسیلهای شبیه عروسک درست کرده است، اما آن دختربچه آرزو داشت یک عروسک واقعی را در بغل بگیرد.
اعظمخانم همان موقع عزمش را جزم کرد تا در حد توانش برای کودکان خانوادههای نیازمند اسباببازی جمع کند: «اول به خانمهایی که برایم لباسهایشان را میآوردند تا به افراد بیبضاعت بدهم، گفتم اگر بچه یا نوهتان اسباببازی دارد که با آن بازی نمیکند یا از نظر شما قدیمی و خراب است، بیاورید تا به بقیه بچهها بدهیم تا این حلقه بازیکردن تمام نشود.»
او همچنین تأکیدی مهم برای والدین داشت؛ «میگفتم حتما از فرزندشان سؤال کنند که آیا میتوانند این اسباببازی را به بچه دیگری که اسباببازی ندارد، بدهند.»
او درحقیقت از این کار دو هدف داشت؛ یکی اینکه دل بچه پیش اسباببازی نماند و حسرت آن را نخورد، و دیگر اینکه بچه از همان کودکی با موضوع کمک و همدردی آشنا شود.
تعمیر اسباببازیها به دست حمید آقا
حمیدآقا بازنشسته فرهنگی است و وقتی از تصمیم همسرش باخبر شد، نهتنها او را تشویق کرد، بلکه همراهش شد. وقتی اعظمخانم ماشینهای اسباببازی را تحویل میگرفت که خراب بودند و نمیدانست با آنها چه کند، همسرش پیشنهاد کرد که آنها را تعمیر کند.
حمیدآقا تعریف میکند: کمی از کارهای فنی سردرمیآورم و میدانستم برخی از این اسباببازیها قابل تعمیر هستند. یکساعتی روی آنها وقت میگذاشتم و تعمیرشان میکردم. اما برخی از ماشینها پلاستیکی و شکسته بودند و نمیشد درستشان کرد.
با اجرای این طرح، اسباببازیها دیگر دور ریخته نمیشود و به دست کودکی دیگر میرسد تا شادی را به او هدیه کند
آنها وقتی اسباببازیها را تحویل میگیرند، میدانند که برخی از آنها به درد هیچ بچهای نمیخورد، ولی باز هم قبول میکنند؛ «نمیخواهیم کسی را دلسرد کنیم و هر فردی که میخواهد در این کار سهیم باشد، میپذیریم؛ بنابراین فکری هم برای اسباببازیهای شکسته کردهایم.»
آنها این نوع اسباببازیها را به مراکز بازیافت تحویل میدهند و مبلغ حاصل را برای خرید لوازمتحریر برای کودکانی که از تحصیل بازماندهاند، اختصاص میدهند.
تقسیم شادی
اعظمخانم عروسکهای کثیف را میشوید و اگر گوشهای از عروسکهای خرسی پاره باشد، آنها را میدوزد؛ «گاهی به موهای عروسک گلسر کوچکی میزنم تا زیبا شود و بچهای که قرار است با آن بازی کند لذت ببرد.»
او اسباببازیها را تقسیم کرده و هر بار به یکی از افرادی که میشناسد میدهد؛ «یکی از خانمهای محله این اسباببازیها را برای روستاهای اطراف مشهد میبرد و دیگری هم در حاشیه شهر توزیع میکند.»
برخی از اسباببازیها بسیار تمیز هستند و انگار هیچ کودکی با آنها بازی نکرده است. اعظمخانم میگوید: گاهی پیش آمده همسایهای اسباببازیای آورده است که نو بوده، چون فرزندش آن را دوست نداشته یا آنقدر بچه اسباببازی داشته که کمتر از آن استفاده کرده است. این وسایل را برای گذاشتن در سیسمونی به خیریه نزدیک خانه میدهم.

همراهی و بخشندگی اهالی
زهرهخانم، مسئول این خیریه که دلش نمیخواهد نام کاملش برده شود، خودش لباس بچگانه میدوزد. او که برای بردن اسباببازی به مغازه لوازمتحریر آمده است، میگوید: میدانم در شرایط اقتصادی الان تهیه سیسمونی چقدر سخت است. برای همین با کمک اهالی لباس، اسباببازی و وسایل سیسمونی تهیه میکنیم تا دغدغه فرزندآوری زوجهای جوان کمتر شود.
او ادامه میدهد: مادران جوان وقتی این اسباببازیها را میبینند که درکنار لباس برای بچه تهیه کردهایم، ذوق میکنند.
فاطمهخانم، یکی دیگر از همسایهها، چند تفنگ و ماشین کوچک برای اهدا آورده است. او تعریف میکند: وقتی به پسرم توضیح دادم که بچههای همسنوسال او وسیلهای برای بازی ندارند، با اشتیاق تعدادی از اسباببازیهایش را جمع کرد تا به آنها هدیه دهد.
او بچه بخشندهای است و همیشه وسایلش را برای بازی به دوستان و همسنوسالهایش در فامیل میدهد، اما اینکه خودش تمایل داشت این بار تفنگش را به کودک دیگری هدیه دهد، باعث شد من به عنوان مادر احساس خوشحالی کنم.
با اجرای این طرح، اسباببازیها دیگر دور ریخته نمیشود یا در گوشهای فراموش نمیشود؛ هریک از آنها به دست کودکی دیگر میرسد تا شادی را به او هدیه کند. شادیای که سالها در خاطرش باقی میماند.
این حلقه مهربانی و بازی که اعظمخانم و همسرش، حمیدآقا، به وجود آوردهاند، نهتنها به اسباببازیها جان دوباره بخشیده است، بلکه یادآوری میکند هر حرکت کوچکی از سر مهربانی میتواند شادی را از نسلی به نسل دیگر منتقل کند.
* این گزارش سهشنبه ۱۰ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۹ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.
