سکینه احمدی متولد ۱۳۶۷ در مشهد با پدر و مادری مهاجر از افغانستان است. او مدتی است که شروع به بافتن آیات قرآن کرده اما نه آنطور که شما تصور میکنید. سکینه سال ۷۹ بر اثر سردرد شدید بینایی خود را از دست داد و حالا با کمک مهرههایی قرآن را به خط بریل میبافد. اینطور دیگر خطوط بریل مثل قرآنی که در اختیار دارد با زیاد خواندن صاف نمیشود و همیشگی است.
«3سالی میشود که کنار هم هستیم. با هم تمرین میکنیم، سرود میخوانیم، میخندیم، گریه میکنیم... حالا تبدیل به یک خانواده شدهایم.» اینها را یوسف نیکوخلق میگوید. مؤسس گروه سرود شمیم مهدوی. خودش از همان کودکی دستی در سرودخوانی داشته اما سال٩٧ تصمیم میگیرد بچههای خوشصدای محله را دور هم جمع کند. ابتدا یک گروه کوچک محلی بودند که در مساجد به مناسبتهای مختلف برای هممحلهایهایشان سرود میخواندند. حالا اما اسم گروهشان خیلی جاها پیچیده، در سالنهای بسیاری در شهر اجرا داشته و به هر مناسبتی خواندهاند.
بیش از 50سال قبل زمانی که رمضان امیدی نوجوانی 10ساله بوده، پا به دنیای سخت و شیرین قنادی گذاشت. بعد از 22سال شاگردی در قنادی دقت طلاب و کسب تجربههای متفاوت دیگر، خودش قنادیاش را در محله مهرآباد راهاندازی کرد. حالا بیش از 20سال است که شیرینیفروشی آقا رمضان که آن را با هزاران امید پایهگذاری کرد، در این محله جا خوش کرده و کام مردم محله را شیرین کرده است.
اینجا گرجیسفلی است؛ جزیرهای رهاشده میان 2تکه شهر. کمی بالاتر و پایینترش جزو محدوده شهری است، اما گرجیسفلی همچون تافتهای جدابافته است؛ محروم از امکانات شهرنشینی. نزدیک به 35هزار نفر را در خود جای داده است و از نظر جمعیت ساکن، یکی از ابرروستاهای کشور محسوب میشود، اما حتی امکانات روستا را هم ندارد؛ نه زمینی برای کشت و نه خاکی حاصلخیز. در این میان یکی از دغدغههای فعالان اجتماعی، کمبود فضای آموزشی و نبود مدرسه بر اساس جمعیت دانشآموزی ساکن در گرجیسفلی است. مسئلهای که حالا با گذشت نزدیک به 2سال از شیوع همهگیری کرونا و الزام به غیرحضوریشدن مدارس، پررنگتر شده و وضعیت معیشتی موجب شده است بر شمار بازماندههای از تحصیل افزوده شود.
جنبش رحیل، سال 1396 از سوی فعالان فرهنگی برای جبران جای خالی مسئولان دغدغهمند در محله خواجهربیع شکلگرفته و برکات فراوانی داشته است.ناصر مرادیان و دوستانش با راهاندازی «جنبش رحیل» در محله خواجه ربیع، فارغ از همه بازیهای سیاسی آستین همت بالا زده و با تمام وجود برای رفع مشکلات و مسائل محله، مجاهدت میکنند.
سید ارسلان متولد1385 و بزرگشده محله طبرسی شمالی است؛ یکی از محلات پیرامونی، بدون امکانات و با مشکلات ریزودرشت سر راه. با همه کوچکی خوب حرف میزند؛ انگار سختی آدم را زود بزرگ میکند. ارسلان آنقدر پخته شده است که بداند خیلیها در محله زندگیشان شرایط او را دارند که بهدلیل نداری و فقر از تحصیل بازمیمانند و باید روی همه علایقشان خط بکشند. اما او نمیتواند از ورزشکردن دست بردارد، حتی اگر هزینه رفتن به باشگاه را نداشته باشد، حتی اگر حسرتبهدل پوشیدن پیراهن تیمملی باشد.
نوشتن از کارگاه شیشه گری که زیبایی و سختی را با هم دارد، دشواراست. از همان سوژه هاست که دل دل می کنی از کجایش شروع کنی و چطور بنویسی که حق مطلب ادا شده باشد. آن هم از جماعتی که نانشان را از دل آتش بیرون می کشند و حرف هایشان حرف حسابی است. شیشه گری جزو مشاغل سخت است. آنها انواع و اقسام شیشه ها را تولید میکنند. تنوع کارشان زیاد است؛ از شیشه عطر گرفته تا انواع و اقسام ظروف میوه و پذیرایی.