کد خبر: ۸۵۱۹
۰۵ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰

رد هنر «نیکدل» بر پیکر خشک درختان مشهد

مسعود نیکدل، هنرمند پیکرتراش و مجسمه‌ساز است. او معتقد است با تراشیدن پیکره درختان خشک شده، می‌توان از آن‌ها اثر هنری خلق کرد.

سروش| «درخت‌ها یک عمر به آدم‌ها نفس می‌دهند، سایه می‌دهند، بعضی‌هاشان میوه و بار می‌دهند، هوای ما را تمیز می‌کنند، برای ما خاطره می‌سازند، و بعد از اینکه ۱۰۰ سال این‌کار‌ها را کردند، همین که خشک می‌شوند، قطع‌شان می‌کنیم، می‌اندازیم دور و فراموش می‌شوند؛ این بی‌معرفتی است.»

مسعود نیکدل، هنرمند پیکرتراش و مجسمه‌ساز این کلان‌شهر، نگاهی دیگرگونه به درخت‌ها دارد. شاید همین قسمت از حرف‌هایش را که آوردیم، نگاه متفاوتش را به این جان‌داران مظلوم و به اصطلاح زبان بسته نشان دهد. او نمی‌خواهد درخت‌ها فراموش شوند، معتقد است که دست‌کم می‌شود تعدادی از آن‌ها را که در جغرافیای مناسبی هستند، پس از خشک شدن یا آفت زدن، قطع نکرد و برای تاریخی طولانی ماندگار کرد؛ با تراشیدن پیکره‌ای از تنه آنها؛ که هم اثری هنری است و هم قدردانی از عمری سایه‌ساری درختان است.

برای گپ و گفتی سبز، یک صبح اول وقت، با او قرار می‌گذاریم که قدمی در بوستان ملت و لای درختان کهنسال آن بزنیم. خیلی از آن‌ها را می‌شناسد، به دیدن‌شان می‌رود، در موردشان حرف می‌زند، دستی روی شانه درختان می‌گذارد؛ مثل دوستی که به دیدار دوست آمده است.

او بعد از پیاده‌روی نسبتا طولانی، عکس‌هایی از نمونه کارهایش در تربت‌حیدریه نشان می‌دهد؛ یک ردیف درخت کاج در باغ ملی تربت‌حیدریه به جای اینکه قطع شوند، پیکره‌هایی متفاوت و زیبا شده‌اند که ردخور ندارد رهگذری بگذرد و نگاهش در طرح‌های این درختان گیر نکند.

آن در درختان خشکیده شده‌اند یک جاذبه گردشگری، یک اِلمان برای عکس‌های یادگاری، عکس‌هایی که عمرشان به تعطیلات نوروز ختم نمی‌شود و چندین نسل می‌توانند کنار آن‌ها لحظه‌هایشان را ثبت کنند. اما جای چنین المان‌های ماندگاری در کلان‌شهر مشهد که سالانه میزبان میلیون‌ها نفر زائر و گردشگر است، خالی است، آن هم در بوستان قدیمی و شناخته شده «ملت» که هم فضا و هم امکان برپایی چنین نمایشگاه دائمی را در دل خود دارد.  

 

اولین پیکری که تراشیدم

از درِ پایانه در ابتدای بلوار وکیل آباد وارد می‌شویم، هنوز صحبت‌مان گل نینداخته می‌رسیم به نزدیکی جایی که تا مدتی پیش کافی‌شاپ بود، نرسیده به آن، پیکره‌ای چوبی وسط چمن‌ها ایستاده، به او اشاره می‌کند، می‌رود سمتش و معرفی‌اش می‌کند؛ «این مورچه است، اولین کارِ من در این تکنیک (پیکرتراشی روی چوب) که رایگان انجام دادم. البته باید از مدیر وقتِ پارک بابت حمایت و همکاری‌شان تشکر کنم.»

دلیل تشکر کردنش را که می‌پرسم می‌گوید: «اولین باری که درخت را دیدم رفتم پیش مدیر پارک و گفتم آقا این تنه اینجاست، من می‌توانم رویش کار کنم و یک پیکره از آن درآورم، چیزی هم نمی‌خواهم، ابزار از شما، کار از من. گفت اگر خوب درنیامد چی؟ گفتم اگر خوب نشد قطعش می‌کنم می‌برمش خانه؛ شما که در نهایت می‌خواهید قطعش کنید. گفت باشه. اره موتوری و زمان به من دادند و کار را شروع کردم.»

تجربه اولین‌ها فراموش نشدنی است، برای او هم همینطور است؛ «اولین باری بود که اره موتوری دستم می‌گرفتم. یادم هست یک آقای سلطانی نامی مسئول تاسیسات اینجا بود، وقتی رفتم اره را بگیرم گفتم ببخشید این اره چطوره روشن می‌شود؟ گفت واقعا نمی‌دانی؟ گفتم نه.

روشنش کرد، وقتی روشن شد گفتم خوب، حالا چطوری خاموش می‌شود؟ یعنی من حتی روشن و خاموش کردن اره را هم بلد نبودم، با این حال دور کار را نپوشاندم، رفتم و جلوی مردم شروع کردم. کاری هم شد که بهش افتخار می‌کنم، چون خودم طراحی کردم، خودم اجرا کردم و توی فیلتر هئیت‌های نظارتی و شورا‌ها هم نرفت و می‌توانم تا آخر عمر ادعا کنم که این کار، کار من است. هر روز هم دارد با ارزش‌تر می‌شود، چون من دارم پیشرفت می‌کنم. اثر وقتی ارزشمند است که هنرمند خودش کار کند و می‌تواند از اثر دفاع کند.»

اولین اثر او در این تکنیک پیکره مورچه است که احتمالا خیلی از ما آن را دیده‌ایم، ولی نمی‌دانستیم خالقش کیست. مسعود نیکدل این پیکره را در ۲۰ روز تراشیده و الان سال‌هاست سرجای خودش ایستاده و به رهگذران سلام می‌دهد.

 

ظرفیتی فوق‌العاده به نام بوستان ملت

او بوستان ملت را مکان بسیار مناسبی برای خلق و نمایش آثار هنری می‌داند و می‌گوید: «پارک ملت عرصه‌های باز زیاد دارد که برای نمایش آثار هنری خیلی خوب است و می‌شود کار‌های متنوعی در آن نصب کرد و همین کار می‌تواند

بعد از مدتی در کشور صدا کند و گردشگران زیادی را، دست کم آن‌هایی که برای زیارت به مشهد آمده‌اند به این مکان بکشاند تا آثار هنری را از نزدیک ببینند و خاطره بسازند. در کنار آن اگر هنرمندانی در مقابل چشم مردم دست به کار خلق آثار هنری خود بزنند و مردم نیز از نزدیک شاهد چنین کاری باشند، خود یک جاذبه توریستی است که کمتر دیده شده است.»   

 

می‌دانید این درخت در عکس چند نفر هست؟

جلودار است و پشت سرش می‌رویم تا ببردمان به جایی که می‌داند، می‌گوید: «پارک ملت را خیلی دوست دارم. یکی از آرزو‌های بزرگم کار کردن توی پارک است. آرزو دارم زمانی باشد که آنقدر درآمد داشته باشم که مجسمه‌های سنگی درست کنم و به صورت امانت و بدون پول بگذارم توی پارک.»

در همان حال به درختی اشاره می‌کند که ظاهرش سالم به نظر می‌رسد؛ «این درخت دارد خشک می‌شود.» سال‌ها کار کردن با درخت‌ها به او تجربه باغبانی را داده که با یک نگاه حال درختانش را می‌فهمد، و با دیدن آن درخت، خاطره‌ای که داغ بر دلش گذاشته در یادش زنده می‌شود: «کنار حوض کوهسنگی دو تا درخت بلوط داریم، یکی از این درخت‌ها خشک شد.

بلوط درخت دیر رشدی است و با توجه به قطری که آن بلوط داشت، معلوم بود که عمر زیادی دارد. از زمانی که دیدم برگ‌های درخت یک هو ریخت، رفتم پیش مدیر کوهسنگی و گفتم می‌خواهم روی این درخت کار کنم، این درخت مرده است. گفتند ما داریم رویش کار‌های درمانی انجام می‌دهیم، گفتم اگر ناامید شدید، قطعش نکنید، این درخت را حفظ کنید، این درخت جزو تاریخ اینجاست.»‌

می‌پرم توی حرفش و می‌پرسم چطور درختی تبدیل به تاریخ مکانی مانند کوهسنگی می‌شود. می‌گوید: «می‌دانید این درخت در عکس چند نفر هست؟ و از چندین و چند سال پیش؟ برای همین نباید از بین برود، باید حفظ شود.»

کنجکاو می‌شوم که ادامه داستان آن بلوط کهنسال را بشنوم؛ «بعد از مدتی که از درمان درخت ناامید شدند، گفتند پول نداریم، من رفتم با منطقه و با خانه هنرمندان حرف زدم و اینقدر این روند طول کشید تا بالاخره توانستم با قیمت بسیار نازلی قرارداد ببندم.

بعد از درخت عکس گرفتم و مستندسازی کردم، نشستم ساعت‌ها وقت گذاشتم و طرحی مناسب فضا، ترسیم کردم، اما وقتی رفتم پای کار دیدم آن درخت نیست؛ بریدنش. من وقت و عمرم را گذاشتم پای این کار، اما هیچی.

بعد به من گفتند شما که قرارداد داری برو یک درخت دیگر پیدا کن. من هم رفتم باغ ملی و آنجا یک درخت دیگر پیدا کردم که ارتفاع هفت متری داشت. برای آن درخت هم طراحی کردم، تمام هماهنگی‌ها هم انجام شده بود، اما تا آمدم بروم سر کار دیدم آن درخت را هم قطع کرده‌اند.» به اینجای حرفش که می‌رسد سکوت می‌کند و مسافتی را بدون کلام قدم می‌زنیم.   

 

درخت خشک مایه ننگ نیست

حرف‌مان در قطع شدن درختان بود که برید و از همین موضوع دوباره وصله می‌خورد؛ «در همین پارک ملت حداقل ۳۰-۲۰ درخت را دیده‌ام که در چند ساله اخیر قطع شده است؛ مثلا درخت گردو داشتیم که یک‌هو غیب شد. تنوع درختی اینجا بالاست، عناب، گردو، سیب و درخت‌های دیگری که همه قابلیت تبدیل شدن به پیکره را دارند.»‌

می‌رسیم حوالی برکه یا حوض، می‌گوید: «همین‌جا چند تا درخت دیده‌ام که قطع کردند. چیزی که اذیتم می‌کند این است که مسئولان همیشه فکر می‌کنند درخت خشک مایه ننگ است، یعنی مثلا شهردار یک منطقه که از جایی رد می‌شود، به محض اینکه یک درخت خشک می‌بیند می‌گوید بلافاصله قطعش کنند.

شاید یکی از ترس‌های مسئولان همین است که دوست ندارند به چشم مردم بیاید که چند درخت اینجا خشک شده است. اگر من در طی یک سال در اینجا ۲۰ مجسمه درختی بسازم، مردم می‌فهمند که در یک سال ۲۰ درخت در اینجا خشک شده است.

وقتی مسئولان تلاش کردند که شرایط خوبی برای زیست درختان به وجود بیاورند و به اندازه‌ای که توانسته‌اند برای حفظ آن‌ها تلاش کرده‌اند، دیگر نگرانی ندارد. می‌شود طور دیگری هم به قضیه نگاه کرد، شاید مردم با دیدن این درخت‌ها بیشتر به فکر نگهداری از آن‌ها بیفتند.

درخت‌ها یک عمر به آدم‌ها نفس می‌دهند، سایه می‌دهند، بعضی‌هاشان میوه و بار می‌دهند، هوای ما را تمیز می‌کنند، برای ما خاطره می‌سازند، و بعد از اینکه ۱۰۰ سال این‌کار‌ها را کردند، همین که خشک می‌شوند، قطع‌شان می‌کنیم، می‌اندازیم دور و فراموش می‌شوند؛ این بی‌معرفتی است. دور آن «حوض چشم» یک درخت سرو بزرگ بود که چهار شاخه شده بود، خیلی دوست داشتم رویش کار کنم، ایده‌های مدرنی هم داشتم، اما باز یک روز آمدم دیدم آن هم نیست؛ عکس‌هایش را دارم.

در خیابان ابن‌سینا درختی هست که من دیدم، عکس گرفتم، مستند سازی کردم و الان به مسئولان شهرداری آن منطقه که زنگ می‌زنم که بیایند کار را انجام بدهیم، هیچکس حتی جواب من را نمی‌دهد و مطمئنم یک روز یک شهردار از آنجا رد می‌شود و می‌گوید این اینجا چیکار می‌کند، و قطعش می‌کنند. در صورتی که آن درخت می‌تواند تبدیل به یک اثر هنری شود و زیبایی بصری ایجاد کند.»   

 

بگذارید در کشور و شهر خودمان کار کنیم

در خیلی از امور خودمان را با کشور‌های پیشرفته مقایسه می‌کنیم، شاید همین عادت است که باعث می‌شود از او در مورد این هنر در کشور‌های توسعه یافته و پیش‌رو بپرسم. می‌گوید: «داریم می‌بینیم که در کشور‌های اروپایی هر هفته چند تنه درخت را می‌گذارند و هنرمند‌ها روی آن‌ها کار می‌کنند، در اروپا ارزش قائل می‌شوند.

همین امسال اردیبهشت ماه از هلند من را دعوت کردن که ۴۰ روز به آنجا بروم، ولی من، چون نتوانستم ویزا بگیرم، موفق نشدم بروم. آن‌ها یک آرتیست را دعوت می‌کنند می‌گویند ۴۰ روز بیا اینجا، بلیط رفت و برگشت و تمام هزینه‌هایت را می‌دهیم، فقط داشته‌هایت را به ما منتقل کن، من نرفتم، اما آن‌ها آمدند از کار‌ها و تجربه‌های من با دانشجویانم از روی عکس‌ها پرینت گرفتند و آنجا نمایشگاه برگزار کردند. یعنی حتی کار‌هایی که اینجا با دانشجویانم انجام می‌دهم، برای آن‌ها ارزشمند است، در صورتی که همین‌جا برای خود من هم ارزشمند نیست.»

او هم مانند خیلی از هنرمندان، ورزشکاران و نخبگان علمی، فرصت این که در کشوری دیگر زندگی و کار کند را داشته، اما هنوز نرفته است؛ «از هلند دعوت داشتم، اما واقعا دوست دارم در کشور خودم کار کنم. وقتی من در کارم هیچ چیزی که خلاف با عرف و شرع باشد ندارم، چرا مخالفت می‌کنید؟ خوب بگذارید در کشور خودمان، در شهر خودمان کار کنیم.   

 

نیاز به حمایت بیشتر خانه هنرمندان 

او به چند اثری که در شهر کوچک تربت‌حیدریه انجام داده اشاره می‌کند، کار‌هایی که با استقبال خوب مسئولان آن شهر رو به رو شده و هنوز ادامه دارد؛ «تربت حیدریه فراخوان مجسمه‌های شهری داده بود، من رفتم آنجا و برای آن‌ها ۹ اصله درخت در باغ ملی این شهر را تبدیل به مجسمه کردم.

در شهر کوچکی مثل تربت حیدریه من ۹ اثر خلق کردم که مردم آن شهر چقدر هم خوش‌شان آمد و مسئولان هم چقدر استقبال و حمایت کردند، ولی در شهر خودم، در مشهد، دو تا مجسمه درست کردم که یکی رایگان بود و یکی با قیمت خیلی پائین‌تر از تربت.

برای من تعجب است که چرا در شهری به آن کوچکی می‌توانم کار کنم، اما در شهری به این بزرگی با این همه درخت و موقعیت مناسب نمی‌توانم کار کنم.»

او ادامه می‌دهد: «برای انجام کار هنری پارک‌ها بهترین مکان هستند، مردم می‌آیند اینجا می‌نشینند، با دقت نگاه می‌کنند و با پارک و چیز‌هایی که در آن هست زندگی می‌کنند. وقتی برای کار در پارک‌ها اقدام می‌کنیم، مسئولان خانه هنرمندان می‌گویند پارک‌ها جزء مسئولیت ما نیست و برای خودشان مستقل هستند و کاری که خانه هنرمندان می‌تواند بکند این است که تنه درخت را در اختیار ما بگذارد و در محیطی بیرون از پارک کار را انجام دهیم. یکی از دلایلی که نتوانستم در مشهد کار کنم همین مسائل بوده است.» 

 

مسعود نیکدل یا تراشیدن پیکره درختان خشک، اثر هنری خلق می‌کند

 

ظرفیتی برای جذب گردشگر

مسعود نیکدل از هنرمندانی است که هنرش را به پستو نمی‌برد و آن را مقابل دیده‌گان عموم مردم به نمایش می‌گذارد. اگر اوایل امسال از خیابان دانشگاه گذشته باشید، احتمالا او را در حال کار روی دو تنه درخت در ابتدای بازار کتاب گلستان دیده‌اید.

ساخت آن‌ها را چنین به یا می‌آورد: «خلق هر پیکره حدود ۱۰ روز زمان می‌برد و مردم در حین انجام کار از نزدیک شاهد آن هستند، بعضی‌ها می‌نشینند و دقایقی کار را نگاه می‌کنند، بعضی کنجکاو می‌شوند و سوال می‌پرسند.

عده‌ای هم بودند که وقتی می‌دیدند روی درخت کار می‌کنم می‌گفتند آقا حیف نیست این کار را با درخت می‌کنید؟ من برایشان جواب دارم؛ می‌گویم اگر روی این درخت کار نمی‌کردم، این درخت را می‌بریدند و می‌بردند یا تبدیل به زغال می‌شد یا تخته برای جعبه میوه.

بعضی می‌آمدند رد می‌شدند و می‌گفتند «دمت گرم»، «پنجه‌ات طلا»، «خداقوت»، مردم درک می‌کنند و فرق بین کاری که شب خوابیده‌اند و صبح بیدار شده‌اند و دیده‌اند نصب شده و کاری که پیش چشم خودشان دارد انجام می‌شود را می‌فهمند. مردم کار را خیلی دوست دارند، در همین کار عید اگر تشویق‌های مردم نبود، احتمال داشت به دلیل سنگ‌اندازی و مشکل‌تراشی عده‌ای کار را ول کنم.»

از او در مورد وجود آثار هنری از این دست در شهر و تاثیر آن بر جذب گردشگر می‌پرسم که یادآور می‌شود: «اثر هنری؛ حال هر اثر خوبی که باشد، در جذب توریست و گردشگر تاثیرگذار است، اصلا لازم نیست نمونه خاصی را نام برد، در تمام دنیا همین‌طور است و آثار هنری از ظرفیت‌های گردشگری هر شهری محسوب می‌شوند، اصلا اگر آثار هنری در شهر نباشد، شهر فضایی مرده دارد، واقعا لازم است که شهرداری بیاید پای کار.»   

اثر هنری در جذب توریست تاثیرگذار است، در تمام دنیا همین‌طور است 

 

تفاوت المان‌های نوروزی و آثار هنری

به آثاری که یک شبه نصب می‌شود اشاره می‌کند و حرف‌مان می‌کشد به المان‌های نوروزی، در این باره می‌گوید: «خیلی از المان‌ها، به خصوص المان‌های نوروزی، اثر هنری -به معنای اثری که هنرمندی آن را با دستان خودش ساخته باشد- نیستند.

ببینید برای المان‌های فلزی که ساخته می‌شود یک نفر یک طرحی می‌دهد و بعد برای ساخته شدن، آن را به کارگرانی واگذار می‌کنند که ممکن است اصلا از هنر سر درنیاورند. ولی افرادی مثل من، با دستان خودشان اثری هنری خلق می‌کنند. من ۱۴ سال سابقه کار دارم، استاد دانشگاه هستم و برای هنرم از جان مایه می‌گذارم و آن حس به بیننده منتقل می‌شود.»

او به سختی پیکرتراشی روی تنه درخت هم اشاره می‌کند: «در کار پیکرتراشی روی درخت نباید کوچکترین خطایی داشته باشی، چون کار خراب می‌شود و امکان برگشت نیست. اما مثلا یک مجسمه‌ساز می‌تواند بار‌ها و بار‌ها کاری را بسازد و خراب کند. این یکی از فرق‌های مهم است که کار را به شدت سخت می‌کند.»   

 

کارهنری شهری مال مردم است، نه مدیران

راه زیادی را قدم زده‌ایم، روی نیمکتی می‌نشینیم، دوربینش را بیرون می‌آورد و تعدادی از عکس های آثارش را نشان می‌دهد. کار‌هایی که در باغ ملی تربت‌حیدریه انجام داده آنقدر برایم جالب و متفاوت است که ترغیب می‌شویم آن‌ها را از نزدیک ببینیم.

او یکی از دلایل خلق آثار هنری ماندگار را استقلال هنرمند می‌داند و در پایان حرف‌هایش از مدیران می‌خواهد که در عین تعامل و همفکری با هنرمندان، دست آنان را کمی در اجرای طرح باز بگذارند تا هنرمند بتواند با توجه به تحصیلات و تجربه‌ای که دارد، اثری هنر خلق کند.  

مسعود نیکدل خاطرنشان می‌کند: «بعضی از مدیران فکر می‌کنند کار را دارند برای خانه خودشان انتخاب می‌کنند، در صورتی که اینطور نیست، کار مال مردم است، من هم به عنوان هنرمند که در این زمینه درس خوانده‌ام، در موزه اثر دارم، در جشنواره‌های مختلف مقام آورده‌ام، می‌توانم بفهمم مردم چه چیز را دوست دارند و با آن ارتباط برقرار می‌کنند.

مسئولان باید قائل به این باشند که ما تخصص داریم. من می‌گویم شما مدیریت شهری خواندی و مدیری، بگو نیاز الان مردم چیست، من برای آن نیاز طراحی می‌کنم. ولی وقتی می‌گویم برای آن نیازی که شما گفتی این کار به درد می‌خورد دیگر ردش نکن. بگذار تعاملی سازنده برای این شهر و مردم و زائرانش داشته باشیم.» 

 

درخت افتاده سایه ندارد

دست می‌دهیم، خداحافظی می‌کنیم و از هم جدا می‌شویم. در مسیر بازگشت، درختی را می‌بینیم که تازه بریده شده و مثل جنازه روی زمین افتاده است. جنازه‌ای که هیچکس بر آن فاتحه نمی‌خواند.  

* این گزارش پنج شنبه، ۲۹ مرداد ۹۴ در شماره ۱۵۹ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44