وقتی در شانزدهسالگی مادرش او را به جلسههای شعر ریش سپیدان برد تا گوشش با غزلهای سنگین و کلاسیک آنها آشنا شود، نمیدانست که روزی دست تقدیر او را در جایی قرار میدهد که استعدادهای بچهها را کشف کند و پرورششان بدهد و خوراک فکری متناسب با سنشان به آنها ارائه دهد. لیلا طالقانی در میان شعرای مشهد نام آشنایی در غزل است با این حال چندی پیش اولین کتابش را در قالب شعر سپید به نام «پرنده بیحواسی که خواب میبیند» به چاپ رساند. او مدیر کانون فرهنگی تربیتی سراج در ناحیه 7 مشهد است. کانونی که حالا مانند شهر ارواح سوت و کور شده و کاردستیها رنگارنگ آویخته به در و دیوار تنها نشان روزهای پرهیاهوی حضور دانشآموزان در روزگار پیش از کرونا در آن است.
با اینکه سالها به صورت جدی شعر گفتهاید ولی اولین کتابتان را خیلی دیر چاپ کردید. چرا این همه وسواس دارید؟!
خب من خودم یک منتقد ادبی هستم بنابراین اولین کسی هستم که کتاب خودم را زیر تیغ میبرم، اما هنوز کتابم من را راضی نکرده است. اگر تشویقها و اصرارهای دوست خوبم فریبا شادلو نبود باز هم کتابی چاپ نمیکردم. با اینکه نسل ما را به عنوان شاعران دهه هفتاد میشناسند، ولی هنوز غزلهایم را چاپ نکردهام. تعمد من برای چاپ این کتاب این بود که قالب سپید به فضای امروز جامعه نزدیکتر است. مخاطب امروز مجالی برای خواندن شعرهای کلاسیک و بلند ندارد.
منطقه10 جمعیت بالایی از دانشآموزان طبقه متوسط را در خود جای داده است و بیشتر استعدادهای فرهنگی و هنری در همین طبقه رشد میکنند، به نظرتان منطقه جایی برای پرورش این استعدادها دارد؟
ما اولین کسی هستیم که میتوانیم درباره استعدادهای فرهنگی هنری دانشآموزان منطقه نظر بدهیم چون کانون فرهنگی تربیتی سراج هرساله دبیرخانه مسابقات فرهنگی هنری آموزش و پرورش و دبیرخانه پرسش مهر ریاست جمهوری است. این منطقه به دلیل داشتن تعداد بالای دانشآموز همیشه جزو اولینها به لحاظ تعداد دانشآموزان هنرمند و رتبههای کشوری در اینباره به ویژه در دانشآموزان دختر بوده است، ولی به عنوان کسی که کار فرهنگی میکند میدانم که بدنه آموزش از نظر اقتصادی ضعیف است و مشکلات خودش را دارد. ما نیاز به بودجههای بیشتری داریم که بتوانیم خدمات بیشتری بدهیم.
این تعداد دانشآموزان در منطقه با تعطیل شدن مدارس به دلیل کرونا در آپارتمانهای نهایت 80 متری محبوساند و تمام روزشان پای تبلت و گوشی میگذرد. همه آن کلاسهای فوق برنامه فرهنگی هنری ورزشیشان تعطیل شده است. شما در این اوضاع برنامهای برایشان دارید؟
تا پیش از این نزدیک به 3 هزار دانشآموز عضو کانون ما بودند که در بیش از 70 رشته فرهنگی، هنری، ورزشی فعالیت میکردند. الان تعدادشان به زور به 800 نفر میرسند که بیشترشان هم اعضای کتابخانه هستند. این موضوع یک آسیب اجتماعی است. ما هم آن گیجی و کلافگی را مانند بقیه داریم، ما هم امکاناتمان به روز نیست، اینترنتمان پرسرعت نیست. همان اول گروههای مجازی را تشکیل دادیم، اما بچههایی که با سختی دارند درسشان را میخوانند دیگر از کلاسهای مجازی هنری آن هم پولی، استقبال نمیکنند.
میشود کاری برای کرختی و بیانگیزگی این بچههای آنلاین کرد؟
میشود کارهایی کرد. ما بچههای نسل جنگ هستیم. ما دانشآموزانی بودیم که اگر هیچ کاری از دستمان در پشت جبهه برنمیآمد برای رزمندهها نامه مینوشتیم. الان هم نگاه من به این روزها همین است. من خودم را در این شرایط یک رزمنده میدانم. به قدر همتمان، تنها یک چراغ در تاریکی روشن کنیم و به جای غر زدن، همان کاری را که بلدیم انجام بدهیم. الان ارتباط مجازی تنها راه ارتباط با دنیای دانشآموزان است. ما این کار را داریم میکنیم. گروههای مجازی قصهخوانی و کتابخوانی راه انداختهایم، ولی بازخوردها خیلی کم است. بچهها افسرده هستند. به سختی دارند درسشان را میخوانند و شرایط اقتصادی داخل خانوادهشان روی آنها هم تأثیر گذاشته است.
در این اوضاع کرونا زده شعر و ادبیات چقدر میتواند مرهم درد آدمها باشد؟
ما مردمی هستیم که آنقدر در طول تاریخ درد داشتهایم که به شعر پناه آوردیم. اگر شعر اینقدر در مردم ما قوی است به دلیل این است که زائیده دردهایمان است. اگر شعر این رسالت مرهمگونه و آرامشبخش را نداشته باشد به چه دردی میخورد؟ ما در کشوری هستیم که از بالاترین مقامش که رهبرش باشد شاعر است تا کارگر خیابان و تاکسیدارش زمزمههای شاعرانه دارند. پس همه شعر را میفهمند و شعر میتواند جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کند.
به نظرتان شاعر امروز به این نقشی که میتواند داشته باشد واقف است؟
اگر نداشته باشد نمیتواند مخاطبش را پیدا کند. مخاطب خیلی باهوش است. البته شعرهای احساسی و سانتیمانتال هم داریم که دغدغههای اجتماع را ندارند. این شعرها در غربال زمانه حذف میشود. چرا شعر قیصر امینپور ماندگار است؟ چون از زبان مردم و از درد مردم حرف زده است.
ولی فضای مجازی میبینیم که اقبال زیادی به همین شعرهای سانتی مانتال دارد...
من میگویم اینها پفک هستند، سالاد درهمی از کلماتند! اصالت ندارند.
شاید هم شمشیر دو لبهاند! یعنی در عین اینکه سطح سلیقه مخاطب را پایین میآورند و عادتشان میدهد به شعر بیمحتوا، اما میتوانند مردم را شعرخوانتر کنند... مثل نقشی که برای رمانهای زرد متصور هستند.
من خیلی این را قبول ندارم چون هر شعر بدی که میخوانیم ذهن و سلیقهمان را در همان جهت تربیت میکند. این اصلا خوب نیست. خواندن شعرهای اشتباه از مجریهای تلویزیون و مسئولان آنقدر عادی شده است که دیگر طبیعی جلوه میکند. اینها به دلیل فضای مجازی است. من حاضرم فرزندم هرگز آن شعر زرد و رمان زرد را نخواند، به قیمت این که آمار مطالعهاش یک دقیقه بالاتر برود! من پرهیز ادبی و انتخاب وسواسگونه را بیشتر میپسندم. همین سهل گرفتن جامعه ما را الان به این سمت کشانده است! ادبیات بیانگر عقاید و افکار یک جامعه است، نمیتوانیم دربارهاش آسان بگیریم. من آسانگیر نیستم. من پرهیزگاری را ترجیح میدهم.