کد خبر: ۳۲۷
۰۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

مدافع فوتبالیست!

محمدحیاتی فوتبالیست و مربی جوان محله مهرآباد است. او 42 سال سن دارد و در خانواده ده نفره‌ای بزرگ شده است. از بین اعضای خانواده فقط محمد به سمت ورزش و آن هم فوتبال را انتخاب می کند. حیاتی با بازیکنان سرشناش تیم ملی هم بازی بوده است و حالا با کوله باری از تجربه دغدغه کشف استعدادهای بچه های حاشیه شهر را دارد. او چند مرتبه هم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم سوریه شده که در این بین یکبار موج انفجار شنوایی گوش سمت راستش را گرفته و یکبار دیگر هم شیمایی شده است.

محمدحیاتی فوتبالیست و مربی جوان محله مهرآباد است. او 42 سال سن دارد و در خانواده ده نفره‌ای بزرگ شده است. از بین اعضای خانواده فقط محمد به سمت ورزش و  آن هم فوتبال را انتخاب می کند. حیاتی با بازیکنان سرشناش تیم ملی هم بازی بوده است و حالا با کوله باری از تجربه دغدغه کشف استعدادهای بچه های حاشیه شهر را دارد. او چند مرتبه هم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم سوریه شده که در این بین یکبار موج انفجار شنوایی گوش سمت راستش را گرفته و یکبار دیگر هم شیمایی شده است.

 

فقط فوتبال بازی می‌کنم

محمدحیاتی مطلق متولد 1358 است. اکنون دانشجوی ترم آخر دوره کاردانی روابط عمومی در دانشگاه علمی کاربردی خبرنگاران است. از آن دسته آدم‌های پرجنب و جوش است که آرام و قرار ندارند و همیشه مشغول کاری برای بهتر کردن اوضاع هستند. این را می‌توان از کارنامه‌اش فهمید. پدرش بازنشسته سپاه و محمد آقا بزرگ شده خانواده مذهبی ده نفره است. او تنها کسی است که از بین 8 برادر و خواهر سراغ ورزش می‌رود و به صورت جدی آن را دنبال می‌کند. اولین بار هشت ساله بود که فوتبال حرفه‌ای سراغش می‌آید. او در حال بازی فوتبال در کوچه بود که پسری همسن و سال خودش به نام امید از او می‌پرسد که حاضری برای تیم ما فوتبال بازی کنی؟ محمد می‌گوید: «فوتبالم خوب است و از همان ابتدا با هردو پا بازی می‌کردم. تصور می‌کردم که منظورش تیم کوچه بغلی است. آن زمان خانه ما اطراف میدان عسگریه بود، آن پسر نشانی مجموعه ورزشی قدس در خیابان المهدی را به من داد و من آنجا را بلد نبودم. موفق شدم آنجا را پیدا کنم و برای اولین بار بیست توپ فوتبال و زمین خاکی به آن عظمت را یک‌جا دیدم. علی زینلی پدر امید همان‌جا از من پرسید«چه پستی بازی می‌کنی» هنوز با قاعده و قوانین بازی آن‌قدرها آشنا نبودم گفتم «فوتبال بازی می‌کنم.»
2 هفته فقط در تمرین‌ها حضور داشتم و زمان بازی‌ها به عنوان ذخیره کنار زمین می‌نشستم. آن زمان باید اعتماد مربی را با توانایی‌هایت جلب می‌کردی، مثل الان نبود که با پول هر کسی وارد زمین می‌شود.»

 

تیم هواپیمایی و انتظام

محمدآقا فوتبال را با تیم هواپیمایی خراسان شروع می‌کند و اولین بازی‌اش مقابل تیم انتظام در رده باشگاهی است. آن‌قدر در این بازی خوب توپ می‌زند که بازیکن ثابت تیم می‌شود. محمد آقا می‌گوید: «آن زمان فوتبال رده نونهالان نداشت و چون قد و هیکل درشتی داشتم با نوجوانان هم‌تیمی شدم. بازی خوبم در مقابل تیم انتظام باعث شد به عنوان بازیکن ثابت در تیم شناخته شوم.»
بعدها خودش بازیکن تیم انتظام می‌شود. نقطه اوج بازی‌هایش در تیم گچ خراسان و هم بازی شدن با غلام و پرویز بیوک است. می‌گوید: «برادران بیوک بازیکنان خوبی بودند و بیشتر تیم‌های بزرگ آن‌ها را می‌شناختند. تیم‌های رده یک می‌دانستند که تیم گچ خراسان بازیکنان تکنیکی و قوی دارد از آنجا به تیم‌های مختلف معرفی و در سال‌های بعد راهی تیم‌هایی مثل پیام، ابومسلم و آدنیس می‌شدیم.»

 

بازی در زمین خاکی ساعت‌سازان

از او می‌خواهم مسیر طی شده را با جزئیات بیشتری برایم توضیح دهد. می‌گوید: «نزدیک به 2 سال و نیم در اولین تیمم، هواپیمایی خراسان حضور داشتم. تا نزدیک یازده سالگی همانجا بازی کردم ولی تیم به دلیل مشکلات اقتصادی و نداشتن حامی از هم پاشید. آن زمان دفاع جلو بازی می‌کردم. بعد از آن به تیم انتظام ملحق شدم که تمریناتش در زمین ساعت‌سازان بود. زمین ساعت‌سازان نزدیک راه‌آهن و خاکی بود. زمین وحید سمت گودال و پشت دیوار کنار وحدت2 بود و ساعت‌سازان آن سمت ریل راه‌آهن. از پل مقدم که رد می شوید یک سمتش زمین چمن است و سمت دیگرش زمین ساعت سازان. آن زمان که آنجا فوتبال بازی می‌کردیم خیلی‌ها معروف نبودند و به مرور زمان معروف شدند و برحسب لیاقتشان توانستند جایگاه خود را پیدا کنند. یکی از آن‌ها که آن دوران با ما در همین زمین‌ها فوتبال بازی می‌کرد آقای خداداد عزیزی بود. علی قدسی و رضا ایزی هم بازیکنان شناخته شده و خوبی شدند.»

 

لیگ محلات و بازیکنان لایق آن زمان

محمد آقا می‌گوید: «هر هفته 3 روز تمرین در زمین ساعت‌سازان داشتیم و روزهای جمعه با همین بچه‌ها مسابقات دوستانه برگزار می‌کردیم. آن زمان کسی وسعش نمی‌رسید زمین چمن کرایه کند و در همین زمین خاکی‌ها تمرین و قرار بازی‌های دوستانه را می‌گذاشتیم. مربی‌ها با هم به توافق می‌رسیدند که چه ساعتی تیمشان را برای تمرین بیاورند. آن زمان سازمان برای هماهنگی بین تیم‌ها نبود، یک لیگ محلات بود که خدا بیامرز اصغرکریمی مسئولش بود که معلولیت داشت و روی ویلچر می‌نشست؛ ولی مسئول برگزاری مسابقات بود، با هیئت فوتبال هماهنگ می‌کرد تا تیم‌های محلی و تیم‌های لیگ با یکدیگر مسابقه دهند تا توانایی بازیکن‌ها بیشتر شود و مربی‌ها هم اشتباهات و نقص‌ها را بگیرند و در تمرینات آن را برطرف کنند. به دو تیم برتر این بازی‌ها امتیاز باشگاهی تعلق می‌گرفت.»
درباره این امتیازهای باشگاهی که می‌پرسم، می‌گوید: « فوتبال چند رده دارد. باشگاه شهری، باشگاه استانی و باشگاه در رده لیگ که به صورت کشوری است و خودش به چند رده تقسیم می‌شود. محلات پایه‌ای‌ترین رده و مسابقات را دارد. بیشتر بازیکنان خوب و رده بالای آن زمان از همین تیم‌های پایه و محلی شروع کردند و برحسب توانایی و زحمتی که کشیدند به تیم‌های خوب راه پیدا کردند.»

 

رضا عنایتی هم محلی ما

خیلی از بازیکن‌های خوب و سرمربیان ابومسلم از همین محلات حاشیه شهر شروع کردند و توانستند جایگاهی برای خود در ابومسلم به دست آورند. صحبت از رضا عنایتی می‌شود و محمد می‌گوید: «خانه پدری آقا رضا در همین محله حسین‌آباد قبل از پل سرخس بود و تا مدت‌ها همینجا زندگی می‌کردند. از برادرهایش جعفر و جلیل شنیدم مدتی به قاسم‌آباد رفتند؛ اما از عراق که برگشتم برادرها گفتند پدرشان همین محله را دوست داشت و دوباره برگشته است. مدتی هم خودم با رضا در آدنیس هم بازی بودم.»

 

شروع مربیگری با زمین خاکی

صحبت از قدیمی‌های فوتبال محلات حاشیه شهر که می‌شود نام حسین سزاوار از مربی های قدیمی(تاج) استقلال فعلی را می‌برد و می‌گوید: «حسین آقا داور ملی و مربی خصوصی پسر شاه بود. آقای سزاوار باعث شد که تیم پیام دلاوران را برای بچه‌های حاشیه شهر تشکیل دهم.»
می‌پرسم از حال و روزش خبر دارد که می‌گوید: «سنش بالاست و بچه‌هایش همه ترکیه و کشورهای دیگر هستند. 2سال پیش بود که خبردار شدم به سرای سالمندان رفته است، آلزایمر گرفته بود و کسی هم نبود که جمعش کند. دلم برایش می‌سوزد اگر عکس‌های قدیمی را ببیند کنار بزرگان فوتبال مثل محمد مایلی کهن، علی پروین و ناصر حجازی ایستاده است. حسین آقا همیشه پای کار بود قبل از اینکه به عراق بروم با بچه‌های محله خودمان هیئت راه‌اندازی کردم او در برنامه‌های هیئت شرکت می‌کرد و هرجا که می‌توانست کمکی می‌رساند. از عراق که برگشتم با چند نفر از قدیمی‌های فوتبال به خانه ما آمد و از من خواست که مربی تیمشان شوم. تصور می‌کردم تیم استخوان‌دار و خوبی است. روز بعد ساک و کفش‌های استوک‌دار مخصوص چمن را برداشتم و رفتم به نشانی که داده بودند. فکر می‌کردم زمین چمن است و بچه‌های تیم همگی لباس یکدست دارند و آماده تمرین هستند. برخلاف تصورم زمین خاکی بود با کلی بچه قد و نیم قد. حرفی نزدم و لباس و کفش‌ها را پوشیدم و تمرین را شروع کردم. از همان لحظه مربی همین بچه‌ها شدم و تا به امروز هم تمریناتم با آن‌ها ادامه داشته و دارد.»

 

با پول خودم برایشان کفش و لباس خریدم

محمد آقا از مافیایی که در فوتبال شکل گرفت و باعث ناامیدی خیلی از بازیکنان فوتبال می‌شود، صحبت می‌کند و می‌گوید: «وقتی مدتی فوتبال بازی می‌کنی و متوجه پشت پرده‌های آن می‌شوی یا از فوتبال خسته می‌شوی یا از آن مافیا و باندبازی پشت پرده بدت می‌آید و خودت را کنار می‌کشی. آن زمان برخلاف خیلی‌ها خودم را کنار نکشیدم و جزو بازیکن‌های خوب و مطرح مشهد بودم؛ ولی تصمیم گرفتم به همین بچه‌های حاشیه شهر و محله مهرآباد آموزش دهم. اهمیت نداشت که بچه‌ها لباس یک‌دست یا کفش ندارند. بعضی از آن‌ها با دمپایی تمرینات را انجام می‌دادند. بعد چند وقت توانستم از حساب خودم برای آن‌ها لباس، کفش، ساک و برای هر دو نفر یک توپ تهیه کنم. این بچه‌ها به جایی رسیدند که در این منطقه حرف اول را می‌زنند.»

 

بازی با هر دو پا و قدرت بدنی

دوباره به سرگذشت خود محمدآقا در دوران بازی حرفه‌ای‌اش برمی‌گردیم. یک فصل در انتظام می‌ماند و بعد از تمرینات فصل اول به گچ خراسان می‌رود. محمد آقا قصه رفتنش به گچ خراسان را این‌گونه برایم تعریف می‌کند: «متأسفانه وقتی در یک تیم چند نفر از بچه‌ها با هم گروه تشکیل می‌دهند بقیه هم تیمی‌ها را نادیده می‌گیرند. با آن‌ها در تمرین شرکت نمی‌کنند و در بازی‌ها پاس نمی‌دهند همین باعث می‌شود که بقیه بچه‌ها زمان پایان قرارداد از تیم بروند. به همین علت به تیم گچ خراسان رفتم، یکی از دلایلی که تیم‌های مختلف من را می‌خواستند بازی خوبم با دو پا و قدرت بدنی‌ام بود. برایم فرقی نداشت مربی من را در کدام پست و سمت چپ یا راست قرار دهد. با هر دوپا به خوبی دفاع می‌کردم یا پاس می‌دادم. یکی دیگر از قابلیت‌های من قد بلند و بدن عضلانی بود. قدرتی بازی می‌کردم و کسی نمی‌توانست به راحتی توپ را از من بگیرد یا آن را رد کند. بچه‌ها می‌گفتند سبک بازی تو با کریم باقری یکی است. بارها از وسط زمین گل زدم. اوایل در پست هافبک دفاعی بازی می‌کردم و بعد هافبک هجومی شدم. این‌ها دلایلی بود که باعث می‌شد، مربی‌ها من را به عنوان بازیکن ثابت در ارنج اصلی تیم قرار دهند. با اینکه قدرت بدنی زیادی دارم تا به امروز فقط یک بار کارت زرد گرفتم. اگر خطایی هم انجام دادم از حریف عذرخواهی می‌کردم. دنبال دعوا و داد زدن نبودم. همیشه به بچه‌ها یاد دادم اخلاقی بازی کنند.»

 

باید فوتبال را بازی کرد نه قضاوت

معتقد است وقتی بازیکنان فوتبال زیاد بازی‌های مختلف را نگاه می‌کنند خودشان نمی‌توانند خوب بازی کنند. درست استراحت نمی‌کنند و همیشه درگیر قضاوت و بررسی صحنه‌ها هستند. می‌گوید: «باید فوتبال را بازی کرد نه قضاوت. وظیفه بازیکن‌ها نهایت یادگیری و آموزش از بازی‌هاست. قضاوت آن‌ها را به بیراهه و دعوا می‌کشاند. تا به امروز هیچ‌کدام از بازیکن‌های من با کسی دعوا و سر و صدا نداشته‌اند.»
یکی از سرفصل‌های مهم و پایه‌ای در آموزش برای محمد آقا اخلاق است و می‌گوید: «بچه‌های حاشیه شهر پرجنب و جوش، پرانرژی و قوی هستند و چون جمعیت آن‌ها نیز نسبت به دیگر مناطق بیشتر است امکان درگیری و زد و خورد بین آن‌ها وجود دارد. باید ابتدا روی اخلاق و تواضع آن‌ها کار کرد. باید اخلاق ورزشی را به آن‌ها یاد و بعد تاکتیک و تکنیک بازی را به آن‌ها آموزش داد. آن‌ها که یاد گرفتند احترام مربی تیم خود و تیم حریف، بازیکنان، داوران و ناظران را نگه دارند در بازی هم موفق‌تر هستند. بازیکن‌هایی مثل قدرت بهادری بازیکن تیم ملی فوتسال، مرتضی محمدی بازیکن فوتسال با اینکه از مهاجران افغانستانی هم هست در لیگ مشهد خوش درخشید و توانست با تیم جوانان فوتسال افغانستان هم مقام دوم را به دست آورد. این‌ها همگی بچه‌های حاشیه شهر هستند که اخلاق برایشان از فوتبال مهم‌تر است و حالا مسیر موفقیت را طی می‌کنند.»

 

فقر و استعدادهای حرام شده و سوخته

مشکلات مالی در حاشیه شهر باعث می‌شود که خیلی از بچه‌ها نتوانند ورزش مورد علاقه خود را ادامه دهند در حالی‌که علاقه، استعداد و خواسته قلبی‌ها آن‌هاست. محمد می‌گوید: «چند سال پیش می‌خواستند از بازیکن‌های مشهد تست بگیرند و من می‌توانستم 2 نفر را معرفی کنم یکی از آن 2 نفر به دلیل مشکلات مالی نتوانست آن روز در آزمون شرکت کند. اگر می‌رفت خانواده‌اش چیزی برای خوردن نداشتند، در حالی که بازیکن جفت پا، دریبل زن و قدرتی بود.»
محمدآقا خودش هم به این راحتی‌ها فوتبالیست نشده است. پدرش مخالف بود و او با همکاری اوستا کارش مخفیانه در تمرین تیم و مسابقات شرکت می‌کرده است. می‌گوید: «پدرم با فوتبال بازی کردن من مخالف بود. آن زمان بعد از تعطیلی مدرسه به نجاری می‌رفتم و مراحل ساخت مبل را آموزش می‌دیدم. استادی داشتم به نام عبدالعلی نجاری سبزواری بود. گاراژی که در آن کار می‌کردم نزدیک خانه بود و پدرم خیلی وقت‌ها می‌آمد و جلوی در می‌نشست تا من سراغ فوتبال نروم. استاد هم با من هماهنگ بود و حسابی هم هوایم را داشت. هروقت تمرین یا مسابقه داشتم از سوراخ انتهای گاراژ فرار می‌کردم و دوچرخه را برمی‌‌داشتم و می‌رفتم سمت کوی امیر.»

 

پدرم من را در تلویزیون دید

محمدآقا می‌گوید: «آن موقع عضو تیم آدنیس بودم. خودم را در سرما و گرما به زمین الغدیر در کوی امیر می‌رساندم. تمرینات شامل بیست دور دویدن، بدن‌سازی و تمرین با توپ می‌شد. بعد از آن باید تا گاراژ دوباره رکاپ می‌زدم. توان بالای بدنی باعث می‌شد کم نیاورم. چند سال به همین منوال گذشت تا اینکه یک بار با بسیج ساوه مسابقه داشتیم. بازی را با تأخیر از تلویزیون نشان دادند و پدرم داشت تماشا می‌کرد و به من گفت چقدر شبیه تو است. خودم را زدم بی‌تفاوت نشان دادن؛ ولی گزارشگر همان لحظه نام من را برد و آن موقع فهمید که تمام این سال‌ها مخفیانه از گاراژ خارج می‌شدم. اوستا عبدالعلی هم تمام این سال‌ها ساک لباس‌هایم را همراه خودش به خانه می‌برد، همسرش هم زحمت می‌کشید و آن لباس‌های خاکی را می‌شست و دوباره داخل ساک می‌گذاشت و بعد خودش ساک را داخل پلاستیک مشکی زیر مبل‌ها پنهان می‌کرد تا پدرم متوجه نشود. آن زمان درآمد خوبی هم از فوتبال داشتم و پدر تازه فهمید که پول موتور، لباس نو و خورد و خوراک را از کجا می‌آورم بعد از آن هم دیگر هیچ وقت چیزی نگفت. می‌دید که اهل رفیق بازی نیستم و سرم در کار خودم هست.»

 

بازی در آدنیس تا الزئده عراق

بعد از گچ خراسان عضو تیم آدنیس می‌شود و 2سال آنجا بازی می‌کند که هم‌زمان می‌شود با کار در نجاری و مبل‌سازی. در آدنیس با بازیکن‌هایی مثل رضا ایزی، علی قدوسی، آرمین رهبر و دوره کوتاهی با رضا عنایتی هم بازی می‌شود. در این 2 سال با 2 مربی قدیمی در تیم حضور دارند. استاد حسین فکری و علی اکبر میثاقیان. تعدادی از بازیکن‌ها با آقای میثاقیان به ابومسلم می‌روند؛ اما محمد آقا نمی‌رود. دلیلش را که می‌پرسم می‌گوید: «به تیم آدنیس تعهد داشتم. با اینکه قراردادی با ما نبسته بودند؛ ولی ترجیح دادم کنار آقای علی بازرگان صاحب امتیاز باشگاه بمانم.»
بعد از آن در تیم الزئده عراق بازی می‌کند. سال 81 به ایران برمی‌گردد و پیشنهاد مربیگری همین تیم پیام دلاوران مشهد به او داده می‌شود. محمدآقا می‌گوید: «فوتبالیست‌های قدیم مشهد می‌خواستند با تشکیل تیم پیام دلاوران بچه‌های حاشیه شهر نیز فرصتی برای کشف استعدادهایشان داشته باشند.»

 

اختلافات خانوادگی، فشار روحی و کنار گذاشتن فوتبال حرفه‌ای

از او می‌پرسم چرا خودش به عنوان بازیکن، فوتبال را به صورت حرفه‌ای رها کرد؟ می‌گوید: «اختلافات خانوادگی با همسر اولم باعث شد که فوتبال را به صورت حرفه‌ای کنار بگذارم. دیگر تمرکز گذشته را نداشتم و کارگاه تولیدی مبل هم راه انداخته بودم. این اختلافات باعث طلاق و جدایی از همسرم شد. تا قبل از آن فوتبال شغل بود و از آن پول در می‌آوردم؛ ولی الان کارم مرغداری است و تیم‌داری را برای دلم انجام می‌دهم. در حال حاضر 90درصد هزینه‌های تمرین را خودم می‌دهم. بیشتر بچه‌ها نمی‌توانند هزینه زمین، لباس، کفش یا توپ را بدهند. بچه‌های پایین شهر اگر وارد مافیا بشوند شاید یک دست لباس یا کفش گیرشان بیاید که معمولا دیگر نمی‌توانند به صورت حرفه‌ای بازی کنند یا باید به همین روند تن دهند.» از او درباره این مافیا می‌پرسیم و نتیجه کار از بیان در این گزارش فاصله دارد.

 

مجروحیت در نبرد با نیروهای تکفیری

درباره وارد شدن به دانشگاه در این سن و سال می‌پرسیم. دلیل رفتنش به دانشگاه را فراموشی خاطرات نبرد با داعش بیان می‌کند و می‌گوید: «سال 92 به عنوان داوطلب برای مبارزه با داعش به سوریه اعزام شدم. سال 94 دوبار در سوریه مجروح شدم. یک بار شیمیایی شدم و یک بار با موج انفجار برخورد داشتم.گوش سمت راستم شنوایی‌اش را از دست داد و چشمم را نیز سه بار عمل کردم. حضور در دانشگاه و رفتن داخل اجتماع کمک می‌کرد که اتفاقات و خاطرات جنگ را فراموش کنم یا برایم کم رنگ شود.»
وقتی از جنگ برمی‌گردد می‌بیند چهره بچه‌های تیم از خودش پیرتر شده است و همگی درگیر کار و زندگی شدند. چه لحظات دردناکی است. با خنده می‌گوید: «دوباره بچه‌ها را دور هم جمع کردم و تمرینات حرفه‌ای را شروع کردیم و با تیم‌های دیگر شهر مسابقات دوستانه برگزار می‌کنیم. تعدادی از بچه‌های تیم بزرگ‌سالمان از مناطق سجاد و احمدآباد می‌آیند، تعدادی از مناطق همجوار و تعدادی هم از منطقه5، اما تیم نونهال ما همگی بچه‌های مهرآباد هستند که با همان نام پیام دلاوران مشهد بازی می‌کند.»
قدرت قادری، مرتضی محمدی، حسن ناصری، سید روح ا... علوی‌منش و مهدی آراسته تعدادی از شاگردان موفق محمد آقا در فوتبال هستند. سال 98 چهار ماه به عراق می‌رود و تیم الفیحا عراق را ارنج می‌کند و بازیکنان با استعداد را برای تیم شناسایی می‌کند. محمد آقا می‌گوید: «اصرار داشتند که همانجا بمانم و حقوق خوبی هم می‌دادند ولی دوست نداشتم بچه‌ها را دوباره اینجا رها کنم. یکی از دلایل دیگر آن نگرانی برای خانواده و پدر و مادرم بود دوران جنگ سختی زیادی کشیدند و همیشه نگران من بودند.»

ارسال نظر
نظرات بینندگان
Seraji
|
-
|
۰۰:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۱
0
0
سلام. شماره تلفن یا آدرس آقای حیاتی رو می‌خوام. طلبه هستم و برای استعدادهای برتر فوتبال حاشیه به وجود ایشون نیاز دارم. شماره بنده 09119373789
سراجی
آوا و نمــــــای شهر
03:44