حکایت این هفته ما روایت زندگی چهار برادری است که شانهبهشانه هم در میدان رقابتها ایستادهاند و در مسابقات پرورشاندام همواره حرف اول را میزنند؛ قهرمانانی که خیلی سخت به این مرحله رسیدهاند و هرگز به حریفان اجازه عرضاندام را نمیدهند. به همین دلیل است که بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا حسرت داشتن هرکدام از آنها را میخورند و از هیچ پیشنهادی برای جذب آنها دریغ نمیکنند. اما عشق به وطن و محله زندگی باعث شده است قهرمانان ملی دست رد به سینه آنها بزنند.
تعصب، غرور و غیرت ملی آنها مثالزدنی است، وقتی تمرین و مربیگری در سالنهای ورزشی پیرامونی شهر را به هر کشوری ترجیح میدهند. برادران راستگو ساکن محله پنجتن هستند و حرفهای زیادی برای گفتن دارند و ما به برشهایی کوتاه از آن اکتفا کردیم.
بیشتر اعضای خانواده راستگو اهل روستای کاریزنو از توابع شهرستان فریمان هستند، اما بعد از کوچ به مشهد در اوایل دهه هفتاد ساکن محله پنجتن شدهاند. در زادگاه آنها به کشتی پهلوانی اهمیت زیادی داده میشود. بیشتر پسربچههای روستا در گودهای کشتی رسم مردانگی را یاد میگیرند.
پسران خانواده راستگو نیز در چنین محیطی بزرگ شدهاند. مصطفی، پسر ارشد خانواده، در مرز چهلسالگی است. ششساله بود که با ورود به گود کشتی باچوخه، ورزش را آغاز کرد. خودش موضوع را اینطور روایت میکند: در خانوادهای ورزشدوست و ورزشکار بزرگ شدم. عمویم یکی از پهلوانان بهنام کشتی باچوخه در منطقه و الگوی من بود.
از سال1367 وقتی که فقط شش سال داشتم، در گودهای کشتی تربتجام، فریمان و روستا با نوجوانانی که سالها از من بزرگتر بودند، کشتی میگرفتم.
عاشق کشتی باچوخه بودم و هستم، بهطوریکه اگر ترس از مصدومیت در این رشته نبود، شاید همچنان آن را ادامه میدادم. مصطفی پیش از ورود به رشته پرورشاندام بهدلیل شباهت دو رشته ورزشی کشتیپهلوانی با جودو، تصمیم گرفت در کنار کشتی باچوخه فنون جودو را نیز بیاموزد؛ تصمیمی که فقط تا پیش از رفتن به سربازی و گرفتن گواهینامه دان و همچنین کسب مقام سوم کشور در مسابقات ارتش ادامه پیدا کرد.
مصطفی که از سربازی بازگشت، پس از چندماه مجتبی، سومین پسر خانواده، مدال قهرمانی پرورشاندام استان را بر سینه انداخته بود؛ مدالی که برادران دیگر را تشویق کرد به این رشته روی بیاورند. 38مدال رنگارنگ و بدن ورزیده دستاورد اراده فولادین و تمرینات دشواری است که مصطفی در این سالها آنها را پشت سر گذاشته است.
تعریف میکند: سال1379 وارد باشگاه شدم. من هم مانند برادر کوچکم پس از شش ماه تمرین در اولین رقابتم در رشته پرورشاندام توانستم در وزن 65کیلوگرم مقام نخست استان را در مسابقات قهرمانی کسب کنم. آن سالها پرورشاندام زیرمجموعه وزنهبرداری بود و مانند امروز نبود که فدراسیون و هیئتهای مجزای خودش را دارد.
هر ششماه مسابقات قهرمانی استان برگزار میشد. من تا سال1385در هر دو دوره مقام نخست را به دست آوردم و در کنار این عناوین خودم را برای پیوستن به تیمملی کشورم آماده میکردم.
گاهی یک حادثه همه آرزوهای انسان را نقشبرآب میکند، قهرمان روایت ما در روزی که رؤیای پوشیدن لباس تیمملی را در سر میپروراند، اتفاقی برایش رخ داد که تا مرگ فاصلهای نداشت. مصطفی درباره حادثهای که او را از عضویت در تیمملی دور کرد، میگوید: از سال1380تا1385 تنها هدفم پوشیدن لباس مقدس تیمملی کشورم بود.
هرروز با این امید به باشگاه میرفتم و با قدرت وزنههای سنگین بیشتری را نسبت به روز قبل بلند میکردم. سال1385 وقتی به گفته مربیان شرایط پیوستن به تیمملی را پیدا کرده بودم، تصمیم گرفتم در مسابقات انتخابی تیمملی شرکت کنم. آن سال من در شرکتی خارج از شهر مشغول به کار بودم.
شب پیش از رفتنم به پایتخت، مرخصی گرفتم و با مینیبوس شرکت به سمت خانه حرکت کردم. غرق در افکار و رؤیاهای قهرمانی کشور بودم. اطرافم را که نگاه کردم، متوجه شدم در صدمتری هستیم و چند موتورسوار جلو مینیبوس حرکات نمایش انجام میدهند. آنها که با راننده درگیری لفظی پیدا کرده بودند، راه مینیبوس را سد کردند.
راننده و یکی از همکارانم پیاده شدند تا با آنها حرف بزنند، اما اراذل و اوباش به آنها حمله کردند. من که شاهد این جریان بودم، برای جداکردن آنها از مینیبوس پیاده شدم، اما یکی از آنها با چاقو سینهام را هدف گرفت. چشم که باز کردم، دیدم در بیمارستان بستری هستم. دعا میکردم بتوانم خودم را به مسابقات برسانم، اما... .
پانزده سال از روز درگیری در صدمتری میگذرد، اما برای مصطفی انگار همین دیروز این حادثه رخ داده است. دست می گذارد بر زخم کهنه قفسه سینهاش و ادامه میدهد: پزشکان میگفتند نباید در این مدت ورزشهای سنگین انجام دهم. پس از آن دو سال بهطور کامل از ورزش دور بودم، تا اینکه به سمت رشته فوتسال رفتم.
پس از چندماه که ترسم کم شد، تمرینات سبک کشتی باچوخه را نیز از اواخر سال1387 شروع کردم و بعد از سه سال دوباره وارد باشگاه پرورشاندام شدم. یک سال سخت تلاش کردم تا به جایگاه پیشینم برگردم. مسیر سختی بود، اما هرطور که بود، توانستم از سال1392 دوباره به مسابقات استان بازگردم.
دوباره توانستم مقام نخست استان را میان حریفها در مادههای بادیکلاسیک و پس از آن فیزیک کلاسیک دسته یک بگیرم. پس از آن نیز با تیم منتخب استان چندینبار به مسابقات کشوری رفتم و همیشه به فینال میرسیدم.
مصطفی از سال1388تا1398 با مشارکت برادرانش در پایین شهر باشگاهداری میکرد. البته امکانات زیادی نداشتند. فقط هالتر بود و دمبل و یک دستگاه سیمکش.
سفیدشدن موهای سر دلهره تازهای در دل مصطفی انداخت و او را به این نتیجه رساند که آخرین فرصت برای پیوستن به تیمملی را دارد. او تصمیم به کاری سخت گرفت و برای رسیدن به جایگاهی که آرزویش را داشت، چوب حراج به زندگیاش زد. قهرمان جهان درباره تلاشش برای رسیدن به مدال قهرمانی کشور، میگوید: با بالارفتن سن، شانس حضورم در تیمملی کمتر میشد.
حریفانی داشتم که در بهترین وضعیت تمرین میکردند. من درنهایت تصمیم گرفتم برای اینکه خودم را به آنها برسانم، هرچه را دارم بفروشم و خودم را آماده کنم. حتی تلویزیون و موتورسیکلتم را فروختم. کل سرمایه من پنجاه میلیون تومان شد و همهاش را برای آمادهشدن بدنم هزینه کردم.
البته مشکل من فقط پول نبود. دو ماه پیش از مسابقات، 96کیلوگرم وزن داشتم، درصورتیکه باید وزنم را به 76کیلو و 200گرم میرساندم. رژیم غذایی سختی را آغاز کردم. هفته آخر هنوز هشت کیلوگرم اضافهوزن داشتم. سه روز پیش از وزنکشی دیگر حتی آب نخوردم.
پهلوان محله پنجتن ادامه میدهد: روز وزنکشی وضعیت بدی داشتم، بهطوریکه برادرانم زیر بغلم را گرفتند و روی باسکول بردند. حال جسمی و روحی بدی داشتم . در همین شرایط خبر لغوشدن مسابقات بهعلت شیوع کرونا را دیدم. آن شب تا صبح گریه میکردم. فردای آن روز مربی گفت رژیمم را برای مسابقات کشوری نگه دارم، اما یک هفته بعد این رقابتها نیز لغو شد.
باز هم مربی به من نوید شرکت در مسابقات جهانی را داد که قرار بود آن سال در روسیه برگزار شود، اما کرونا مرزهای هوایی کشور را هم بست. 46ماه رژیم را برای شرکت در مسابقات حفظ کردم. در این مدت هرروز به خودم امید میدادم که کرونا تمام میشود.
صبوری ام مرداد1399 نتیجه داد و در مسابقات استان دوباره شرکت کردم و اول شدم. پس از آن اواخر آذر امسال در مسابقات جهانی جایزه بزرگ ارمنستان شرکت کردم و توانستم یک مدال طلا و یک نقره به دست بیاورم.
مرتضی راستگو دومین پسر خانواده و عضو تیمملی پرورشاندام ایران است. او هم مانند برادرش ورزش را از گودهای کشتی باچوخه آغاز کرده و مثل او دهها مدال رنگارنگ در آلبوم افتخاراتش جای داده است؛ حالا نوبت تعریف مرتضی است: از نهسالگی تا یازدهسالگی در تیم جودو استان عضو بودم، اما با توجه به اینکه سالن شهیدچمران چهارراه لشکر از خانه ما در پنجتن فاصله زیادی داشت، خانواده دیگر اجازه ندادند به آنجا بروم.
پس از آن مدتی از ورزش دور بودم، تا اینکه سال1378 به پیشنهاد برادر کوچکم در باشگاه پرورشاندام ثبتنام کردم و دو سال بعد در اولین رقابت زندگیام شرکت کردم. خوشبختانه نتیجه آن کسب مقام نخست قهرمانی جوانان استان در بخش بادی بیلدینگ شد.
از آن سال چون من و مجتبی هردو در وزن 55کیلوگرم بودیم، یک دوره من و یک دوره مجتبی شرکت میکردیم تا با همدیگر رقابت نکنیم. من و برادرم مقام نخست استان را هرسال به دست میآوردیم، تا اینکه سال1384 من برای خدمت سربازی رفتم.
پس از خدمت سربازی، مرتضی سرگرم کار و زندگی شد و پس از تولد اولین فرزندش، رفتن به باشگاه را از سر گرفت. درباره همین سالها خیلی خلاصه تعریف میکند: سال1387 که از خدمت برگشتم، ازدواج کردم. آن زمان چند شغل مختلف را امتحان کردم تا اینکه به تولیدی مانتو روی آوردم.
این کار وقتم را بسیار میگرفت، بهطوری که از سال1390 بهمدت دو سال ورزش را رها کردم. سال1392 پس از بهدنیاآمدن امیرحسام، اولین فرزندم، به پیشنهاد همسرم دوباره باشگاهرفتن را شروع کردم. یکسال بعد از شروع تمریناتم، دوباره در مسابقات قهرمانی استان در وزن 60کیلوگرم شرکت کردم و مقام نخست را در بادیبیلدینگ به دست آوردم. پس از آن سالهای 1394و1395 در ماده بادیکلاسیک دستهیک و بادیبیلدینگ شرکت کردم و در هر دو ماده مقام نخست را به دست آوردم.
پس از آن به پیشنهاد مربی در مسابقات قهرمانی پرورشاندام در استان اصفهان که در کاشان برگزار میشد، شرکت کردم و در سه بخش فیزیک، بادیکلاسیک و بادیبیلدینگ سه مقام برتر را از آن خود کردم. سال1396 دوباره در مسابقات قهرمانی استان در دو رشته بادیکلاسیک و 65کیلوگرم بادیبیلدینگ مقام نخست را به دست آوردم و در مسابقات قهرمانی کشور که به میزبانی شیراز برگزار میشد، فینالیست شدم و در بخش بادیکلاسیک مقام چهارم را کسب کردم.
سال1397 در هر دو بخش فیزیک کلاسیک و 70کیلوگرم بادیبیلدینگ اول و دوبار در مسابقات قهرمانی کشور چهارم شدم. سال1398 مصدوم شدم و مدتی از تمرین دور بودم، اما پس از تولد دومین فرزندم، ورزش را از سر گرفتم و مدال نقره قهرمانی کشور را گرفتم. با این مدال به اردوی تیمملی برای شرکت در مسابقات قهرمانی جهان که قرار بود در اسپانیا برگزار شود، دعوت شدم.
مرتضی با دلخوری از ماجرای دورماندن از رقابتهای جهانی تعریف میکند: خرداد1400 قرار بود پنج نفر از اعضای تیمملی برای شرکت در مسابقات اسپانیا اعزام شوند، اما به دلایل نامشخص من و سه نفر دیگر خط خوردیم و فقط یک نفر از ما اعزام شد، درصورتیکه هر پنج نفرمان در آمادگی کامل قرار داشتیم و میتوانستیم پنج مدال طلا برای کشور به ارمغان بیاوریم.
مرتضی سال1400 دوباره در رقابتهای قهرمانی کشور مدال نقره را کسب کرد و به اردوی تیمملی برای اعزام به مسابقات آسیایی لبنان دعوت شد. او و دیگر پهلوانان کشورمان سه روز در هتل فرودگاه بودند و قرار بود یک روز پس از تیمملی فوتبال به لبنان بروند، اما این تیم پای پرواز از سفر جا ماند.
مرتضی با حسرت این ماجرا را هم تعریف میکند: تیم ما قرار بود دو روز بعد از فوتبالیستها به لبنان برود. در فرودگاه بودیم و ساعت24 به ما اعلام شد که باید به خانه بازگردیم. همه متعجب بودیم. دلایل عجیبی مطرح میشد، اما هرچه بود، من آن شب رژیمم را شکستم و پس از مدتها غذای خوبی خوردم. درنهایت به ما اعلام شد آمادگیمان را حفظ کنیم و برای جبران، تابستان1401 به مسابقات قرقیزستان خواهیم رفت.
محمد آخرین پسر خانواده و 24ساله است. او ورزش را از 9سالگی و با ووشو آغاز کرد. محمد در بخش اجرای فرم و سلاح قهرمانیهای گوناگونی در استان و حتی کشور دارد و در یازدهسالگی به اردوی تیمملی نونهالان ووشو ایران دعوت شده، اما بهدلیل هزینههای زیاد سفر نتوانسته است به این سفر برود.
محمد درباره علاقهاش به ورزش میگوید: من عاشق ووشو بودم، اما پس از مدتی تصمیم گرفتم همراه برادرانم تمرینات پرورشاندام را شروع کنم. ورزشکار برای آمادهسازی خود دستکم باید ماهیانه پنج میلیون تومان هزینه کند. حتی برای شرکت در تورنمنت مهم تا پنجاه میلیون تومان سرمایه لازم است. به همین دلیل تصمیم گرفتم اول مسائل مالی را حلوفصل کنم.
پسر کوچک خانواده راستگو از سال1397 تصمیم گرفت برای برادرانش صفحاتی در فضای مجازی ایجاد کند. محمد درباره هدف و نتایج این کار توضیح میدهد: صفحات بیش از 80هزار دنبالکننده دارند و باعث شده است برادرانم در میان ورزشکاران بیشتر شناخته شوند و حتی از این طریق شاگردان بیشتری آموزش دهند و به درآمدزایی برسند.
مجتبی راستگو، سومین پسر خانواده، 35ساله است. مجتبی که مشوق برادرهایش برای ورود به رشته ورزشی پرورشاندام است، تعریف میکند: من از کودکی کنار پدرم جوشکاری ساختمان میکردم و در گودهای کشتی نیز با برادرانم کشتی باچوخه میگرفتم. بهواسطه سختی و تمریناتی که از سن کم داشتم، همیشه بدنم ورزیده و عضلانی بود و باعث شده بود دوستانم به من پیشنهاد کنند در باشگاه بدنسازی ثبتنام کنم؛ پیشنهادی که سال1378 و وقتی سیزدهساله بودم، پذیرفتم.
من به باشگاهی رفتم که بر سردر آن نام پوریای ولی نوشته شده بود. بسیاری از جوانان مانند من فقط بهخاطر همین نام به آن باشگاه میرفتند وگرنه آنجا هیچ امکانات خاصی نداشت و حتی در هنگام بارندگی از سقفش آب میچکید. مجتبی ادامه میدهد: کسب مقام در مسابقات استان انگیزه من را دوبرابر کرد، اما با توجه به اینکه من و برادرانم همیشه همراه یکدیگر بودیم، احساس تنهایی میکردم. به همین دلیل آنها را تشویق کردم که همراهم به باشگاه بیایند.
من از سال1379تا1384 در مسابقات شرکت میکردم. هشت دوره مسابقه دادم و شش مدال طلا و دو نقره کسب کردم. سال1383 همراه با تیم منتخب استان و برادرم مرتضی به مسابقات کشوری رفتیم که در سالن وزنهبرداری مجموعه ورزشی آزادی برگزار میشد. در این سال مادرم برای کمک به ما گوشوارهاش را فروخت و ترغیبم کرد برای کسب مدال تلاش بیشتری کنم، اما متأسفانه با وجود فینالیستشدن، دستم از مدال دور ماند.
پس از این مسابقه بهشدت احساس شرمندگی میکردم. ناراحت بودم از اینکه نتوانستم زحمات و لطف مادرم را جبران کنم. به همین دلیل از سال1384 ورزش حرفهای و مسابقات را رها کردم. اما اصلا این رشته از فکرم بیرون نمیرفت، تا اینکه سال1392 وقتی مصطفی بهبودی پیدا کرد و دوباره وارد باشگاه شد، دوباره انگیزه مضاعفی برای ازسرگیری تمریناتم پیدا کردم. مجتبی خوشحال است که در همه مسابقات مرتضی همراهش بوده و به آمادهسازیاش کمک میکرده است.
میگوید: چهار سال سخت تمرین کردم. به همین دلیل سال1396 برادرم از من خواست تا دوباره مسابقه دهم. قبول کردم و نتیجه آن کسب سه مدال طلا در بخش فیزیک، بادیکلاسیک و پرورشاندام بزرگسالان شد؛ نتیجهای که کمترکسی توانسته است آن را به دست بیاورد.
بعد از آن در مسابقات کشوری شرکت نکردم، اما از ابتدای امسال با وجود اینکه خودم در رشته پرورشاندام مربیگری میکنم، زیر نظر استاد وحید اکبرزاده که از مربیان اسبق تیمملی پرورشاندام است، تمریناتم را بهصورت حرفهای شروع کردم تا در سال آینده ابتدا به مقام قهرمانی استان و کشور برسم و پس از آن به تیمملی راه پیدا کنم.