کد خبر: ۱۳۲۹۲
۰۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
دل ‌رقیه خسروشیری برای کمک به دیگران می‌تپد

دل ‌رقیه خسروشیری برای کمک به دیگران می‌تپد

‌رقیه خسروشیری دو سال قبل با قبولی در رشته پرستاری به هدفش که کمک به دیگران بود، رسید، اما نقطه عطف این مسیر برایش جنگ تحمیلی ۱۲روزه بود. با دیدن اضطراب مردم، جرقه‌ای در ذهنم خورد که باید از اطراف خودم کمک را شروع کنم.

روحیه کمک به دیگران قبل از اینکه دانشجوی پرستاری شود در وجودش بود. زمانی‌که تصمیم گرفت در رشته تجربی درس بخواند، زمانی‌که دوره‌های کمک‌های اولیه را گذراند و وقتی عضوی فعال از جامعه هلال اهمر شد، تنها چیزی که به آن فکر می‌کرد، کمک به دیگران بود.

‌رقیه خسروشیری، پرستار جهادی محله بالاخیابان، دو سال قبل با قبولی در رشته پرستاری به هدفش رسید، اما نقطه عطف پیمودن مسیر مورد‌نظرش، شروع جنگ تحمیلی دوازده‌روزه بود. در آن روز‌ها بود که احساس کرد باید دانشش را در‌اختیار مردم بگذارد، کلاس‌های کمک‌های اولیه را در مسجد محل برپا کند، به‌همراه فرمانده پایگاه بسیج بقیه‌الله(عج) طرحی راه بیندازند و با جمع‌آوری دارو‌های کاربردی، به محلات حاشیه برود و در چند درمانگاه خیریه وقتش را بگذراند.

 

جرقه‌ای که با جنگ زده شد

رقیه خسروشیری، دانشجوی پرستاری دانشگاه آزاد است، اما مانند بعضی از هم‌سن‌وسال‌هایش فقط به فکر درس‌خواندن یا وقت‌گذرانی در دانشگاه نیست، بلکه تصمیم گرفته است از همین سال‌های اول، کار درمانی برای نیازمندان را شروع کند.

رقیه که بچه محدوده نوغان است، می‌گوید: روحیه کمک و مسئولیت درقبال مردم، لطف خداست که شامل حال من شده است و نمی‌توانم به مشکل دیگران بی‌تفاوت باشم. دوره‌های کمک‌های اولیه را در دبیرستان گذراندم و ترم اول دانشگاه عضو هلال اهمر شدم تا هروقت و هرجا نیاز بود، برای امداد حاضر باشم.

شروع جنگ تحمیلی دوازده‌روزه، رقیه را به این فکر انداخت که پرستاری را به‌صورت جدی از محله خودشان شروع کند؛ «با شروع جنگ و دیدن اضطراب مردم، جرقه‌ای در ذهنم خورد که باید از اطراف خودم کمک را شروع کنم. در مسجد با گرفتن فشار خانم‌ها و آموزش کمک‌های اولیه و معرفی دارو‌های مورد‌نیاز، استرس زمان جنگ را مدیریت می‌کردیم.

بدون اینکه زمان طلایی را از دست بدهم، احیا را شروع کردم و هم‌زمان برای خانواده توضیح می‌دادم که من پرستار‌م

بعد به فکر افتادیم در حاشیه شهر هم فعالیت کنیم و با کمک فرمانده پایگاه بقیه‌الله(عج) طرحی دادیم که براساس آن، از همان زمان تاکنون، دارو‌های خانه‌ها را جمع آوری و تفکیک می‌کنیم و با هماهنگی یک درمانگاه در قرقی، به‌رایگان به افرادی که نیاز دارند، می‌رسانیم.»

 

نجات یک انسان در وقت طلایی

برای رقیه کمک حد و مرز خاصی ندارد. او تعریف می‌کند: یک بار که همراه خانواده داشتیم به روستایمان در اطراف شهر بحنورد می‌رفتیم، دیدم در شانه خاکی جاده ماشینی توقف کرده است و خانواده‌ای کمک می‌خواهند. به پدرم گفتم که برویم ببینیم مشکلشان چیست.

یادآوری آن لحظه‌های پراسترس برای این دختر جوان سخت است. نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: وقتی از ماشین پیاده شدم، دیدم مردی میان‌سال صورتش کبود شده است و علائم حیاتی ندارد. من همیشه کیف کمک‌های اولیه‌ام را همراه دارم. به‌سرعت وسایلم را برداشتم تا سی‌پی‌آر را شروع کنم، اما با مخالفت خانواده‌اش روبه‌رو شدم. چون فکر می‌کردند تا رسیدن اورژانس، فقط باید قرص‌های قلب را به بیمار بدهند.

فکر اینکه قلب پدر خانواده از حرکت ایستاده است و باید قبل از احیا، خانواده را راضی کند، اضطراب رقیه را چند‌برابر می‌کرد؛ «بدون اینکه زمان طلایی را از دست بدهم، احیا را شروع کردم و هم‌زمان برای خانواده توضیح می‌دادم که من پرستار‌م.»

با رسیدن اورژانس و برگشتن علائم حیاتی، همه متوجه شدند که شروع سی‌پی‌آر توسط رقیه باعث زنده‌ماندن آن مرد شده است. اعلام این موضوع توسط مامور اورژانس، انگیزه‌ای شد برای ادامه کار. انگیزه‌ای که شروع مسیر پر از چالش رقیه خسروشیری است.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۱ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44