قرارمان توی دفتر پیمانکاری مربوط به رفتوروب منطقه۱۱ است. جایی درست روبهروی آن حوض گردی که از دل فضای سبز کوچک پیش از میدان دانش در محله تربیت مشهد سر درآورده است.
امتداد آبی که از فواره بیرون میجهد تا طبقه سوم ساختمان میرسد. جایی که قرار است بنشینیم مقابل مدیرداخلی که ۱۰سال پیش از سربازی که آمد، کسبوکار را با شغل رفتگری آغاز کرد.
خودش را اینطور معرفی میکند: من قاسم عباسپور هستم، فرزند غلامحسین و البته متولد۱۳۶۰. تقریبا ۱۰سالی میشود که کارم را به عنوان یک رفتگر آغاز کردهام.
پدرم برای شغلم با من قطع رابطه کرد و میگفت این شغل است که تو انتخاب کردهای، پس آبروی ما چه میشود؟
شغلی که از نظر خیلیها بیکلاس است و آن زمان از نظر خود من هم همینطور بود، اما برای جوانی که تازه از سربازی آمده، نامزد هم دارد و هیچ فوتوفنی بلد نیست، شاید تنها گزینه باشد. گزینهای که منجر شد پدرم با من قطع رابطه کند.
میگفت این شغل است که تو انتخاب کردهای، پس آبروی ما چه میشود؟ با اینکه دل خودم هم به ناراضی بودن پدرم راضی نبود، راه دیگری نداشتم. نامزد داشتم و باید کاری برای خودم دستوپا میکردم.
نه پولی داشتم، نه حرفهای. تنها یک دیپلم ناقابل داشتم که البته در این کار خیلی به دردم خورد. در مدت کوتاهی پیگیری، شدم جاروکش خیابان خیام. من این کار را انتخاب کردم، چون به پولش نیاز داشتم، اما انگار باعث شرمندگی پدرم شدم که او حتی به عروسی من هم نیامد.
از همان شروع کار یعنی سال۸۲ دستهایم را به زانوهایم گرفتم. یاعلی گفتم و شروع کردم. دو شیفت کاری کار میکردم که اگر محاسبه کنی، میشود ۱۶ساعت. با ساعت کاری که داشتم، دیگر نمیتوانستم شبها هم به خانه بازگردم.
خیلیوقتها در دفتر پیمانیمان میخوابیدم تا سحر دوباره کارم را آغاز کنم.
با وجود همه اینها آن زمان حقوق یک رفتگر تنها ۸۱هزار تومان بود، اما تلاشی که داشتم، به این حقوق برکتی مضاعف میداد و من با اینکه خیلی وقتها از بودن در کنار خانوادهام محروم بودم، راضی به این شرایط بودم و خدا را شکر میکردم که شغلی دارم و بیکار و بیعار نمیگردم.
مدتی گذشت و پرتلاشی قاسم از چشم مسئولان شهرداری منطقهیک دور نماند. «سال۸۴ بود که سرکارگر شدم و نظارت بر کار چندین کارگر رفتوروب و ماشینهای حمل زباله را به من محول کردند.
دوشیفت کار کردن من هنوز هم ادامه داشت تا اینکه در سال۸۷ با مدرک دیپلمی که داشتم، به مقام مدیراجرایی شرکت پیمانی رسیدم. پس از یکیدو سال حوزه کاریام از منطقهیک به منطقه۱۱ تغییر یافت و من به دلیل وظیفههای مربوط به همسری و پدریام برای دو فرزند، ساعات کاریام را کمتر کردم.»
قاسم عباسپور هنوز هم سخت کار میکند و با وجود اینکه پس از اتمام ساعت کاریاش به منزل میرود، همیشه در دسترس است تا اگر در حوزه کاریاش مشکلی پیش آمد، او کاملا در جریان باشد.
حتی اگر وقت خواب و استراحتش باشد یا گرفتاری در خانوادهاش پیش آمده باشد. میگوید: این وظیفهای است که بر دوش من گذاشته شده است و تا زمانی که در این شغل هستم، تمام انرژیام را برای آن میگذارم. این یعنی تعهد. چیزی که در هر پیشهای که باشی، تو را به مدارج بالاتر میرساند.
سال۸۲ که قاسم مشغول فعالیت شد، پایه حقوق یک رفتگر ۸۱هزار تومان بود و با یک دوچرخه کوهستانِ کهنه به سر کار میرفت. «آن زمان من با همان حقوق بعد یکیدو سال خانه خریدم.
خانهای نقلی در محله مهدیآباد به ارزش ۴میلیون تومان. حالا همان خانه ۳۵میلیون تومان میارزد و من در این مدت با پول کارگری توانستم آن منزل را بفروشم و منزلی بزرگتر در کوی امیر که در خیام جنوبی است، خریداری کنم.»
حالا حقوق قاسم عباسپور میلیونی است و ماشینش ۴۰۵. موقعیت زندگیاش نیز اصلا با زمان شروع کارش مقایسهشدنی نیست.
او معتقد است آدمها اگر پرتلاش باشند، در هرکاری که باشند، به همهجا و همه آرزوهایشان میرسند. تنها کافی است خدا را شاکر باشند و امیدشان را به او از دست ندهند.
سال۸۴ بود. یکی از کارگرانی که در محدوده سرکارگری من کار میکرد، پلاستیکی پیدا کرده بود که محتوی مدارک و چکهای مردم بود. او این قضیه را به ما اطلاع نداده بود.
شخصی که آن مدارک را گم کرده بود، نزد ما آمد و آدرس وسایلش را داد و گفت که در خیابان افتاده بوده است.
آن زمان کارگر آن شیفت مشخص بود. او را به دفتر آوردیم و با شیوهای از زیر زبانش کشیدیم و مشخص شد که او آن مدارک را برداشته است.
مدارک را گرفتیم و به صاحبش دادیم و او بسیار خوشحال شد. میگفت این چکها مال مردم است که به من به عنوان معتمد محلهمان سپرده شده و از این نظر پیدا کردنشان خیلی حیاتی بوده است و بسیار از ما تشکر کرد.
حالا حدود ۱۱سال از زمانی که عباسپور رفتگر شده است، میگذرد. او چندسالی است که با پدرش آشتی کرده است. حتما به او هم ثابت شده است که کار عار نیست، حتی اگر رفتگری باشد. مهم پشتکار و توکل است که آدم را میسازد و رشد میدهد.
عباسپور معتقد است: در هرشغلی که باشی، بسیار اهمیت دارد که رفتارت با مردم خوب باشد. آن سالها که من در این حرفه مشغول فعالیت شدم، مردم اعتماد زیادی به رفتگران داشتند.
پیشتر مردم مرتب کردن خانه و حیاطش، بردن فرزندش به مدرسه و خریدهای منزل را به رفتگر محله میسپردند
بسیار پیش میآمد که شهروندی خارج از وقت کاریمان برای ما کار جور میکرد.
شهروندی مرتب کردن خانه و حیاطش، دیگری بردن فرزندش به مدرسه و شهروندی نیز خریدهای منزلش را به رفتگر محله میسپرد و در عوض، هزینه این خدمات را با رضایت قلبی به او پرداخت میکرد.
این را عباسپور در ادامه حرفهایش میگوید و توضیح میدهد: شاید این اعتماد برای این بود که آن زمان رفتگرهای شهرداری قرارداد رسمی داشتند و این مسئله اعتماد و حرمت این حرفه را در نظر مردم بیشتر میکرد.
آن روز خوب در خاطرش مانده است. همان روزی که ماشین حمل زبالهای که زیر نظر او فعالیت میکرد، خیلی اتفاقی به خودروی دایی شهردار برخورد کرد و ۴۰۰هزار تومان خسارت برداشت.
«دوسال پیش بود. خیلی اتفاقی یکی از کامیونهای حمل زبالهمان با دایی شهردار پیشین، مهندس پژمان، برخورد کرد و من وقتی که در بیمه برای تخمین خسارت با وی همراه شدم، از این قضیه باخبر شدم. پیش از آن برخوردم با وی خیلی خوب بود و همین موضوع سبب شد با هم دوست شویم و از حال هم خبردار باشیم.»
با وجود اینکه عباسپور در مدتزمان کمی پلههای ترقی را طی کرده است بسیار جالب است که وقتی میپرسم اگر روزی اخراج شوید چه میکنید بدون هیچ حس نگرانی میگوید: خدا بزرگ است.
شاید اینجا امروز من را بخواهند و فردا کسی دیگر که کاراییاش بهتر از من باشد جایگزین من شود، اما در این سالها این به من ثابت شده است که پیشرفت تنها با تلاش و توکل به دست میآید و اگر روزی من در کار دیگر باشم و پیشهای دیگر داشته باشم سعی میکنم باز هم همین رویه را داشته باشم.
«شاید اگر اخراج شدم کار با ماشینم را ترجیح دهم و پیشهام بشود مسافر کشی. برای من که در این سالها خیلی چیزها یاد گرفتم خیلی سخت نیست که دوباره دستانم را به زانوانم بگیرم و دوباره بلند شوم.»
او حرفهایش را این طور ادامه میدهد:، اما اگر روزی این پست را از من بگیرند یک چیز خیلی آرامم میکند آن هم این است که به خاطر اینکه من درد کارگرانم را با گوشت و پوستم حس میکنم و همیشه سعی میکنم در حق آنها کوتاهی نکنم این قضیه سبب میشود خیلی راحتتر بتوانم با آنها ارتباط بگیرم و مشکلاتشان را درک کنم و پیش وجدانم راحتم.
* این گزارش پنج شنبه، ۲۶ تیر ۹۳ در شماره ۱۰۶ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.