حاج حسن رضوی تعریف میکند: من شبهای زیادی کشیک روستا بودم و شیفت میدادم، آن شب شیفت صدم من بود که داشت داستان میشد، با چراغقوه و از روی پشتبام خانه پدری نگاه کردم و فهمیدم به کدام کوچه رفت.
محله چهاربرج در گذشته چهار برج دیدبانی داشته است. اولین ساکنان چهاربرج نیروهای نظامی بودند که حدود ۳۰۰ سال پیش برای مقابله با حمله ترکمنها و ازبکها در این قلعه ساکن شده بودند. این محله از سال ۹۲ به محدوده شهری پیوست. چهاربرج با برخورداری از یخدان، خانه تاریخی و موزه، محور گردشگری بولوار شاهنامه است.

قدیمیهای محله چهاربرج میگویند مسجد حضرت ابوالفضلالعباس(ع) در کنار یک نهر آب و یک درخت ساخته شد.
اکرم دبیری میگوید: حدود هشت سال پیش، سرگردانی زائران را که دیدم، با همسرم مشورت کردم و گفتم اگر موافق است، آنها را به خانهمان دعوت کنم. او هم استقبال کرد و اولین زائران به خانه ما آمدند.
فاطمه ستایش، زهرا زندهدل و زینب اخوت، از محلات فردوسی و چهاربرج، خبرنگاری را بهصورت غیرحرفهای از حدود سهچهار سال قبل ضمن ارتباط با مردم و انجام گفتگوهای عادی شروع کردند.
مسیل انتهای بولوار شاهنامه، یکی از نازیباترین مناظر توس است. عظیم حمامی میگوید: وجود چنین کالی هنگام ورود به شهر توس، زیبنده و در شأن شاعر بزرگی، چون فردوسی نیست.
بانو عصمت بهشتی، آیینه تمامنمای صبر و شکیبایی بود. نماد و اسوه مادری مهربان و ازخودگذشته. مادری که هشت پسر داشت.روزهایی بود که پنج فرزندش در میدان جنگ بودند، اما او خم به ابرو نیاورد.
با دستهای زمخت مهربانش آجرهای کهنه را میشمارد، آجرها به شماره پنجاه که میرسد، پیرزن به پیرمرد سالخوردهای که با یک تسبیح بلند روبهرویش ایستاده با لهجه شیرینی میگوید: «بابای مرضی، یه دنه تسبیح بنداز!»