کد خبر: ۴۶۳۶
۲۰ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۱

۳۰ سال زندگی بهاره فاضلی روی صحنه تئاتر

زندگی بهاره فاضلی مانند یک اثر هنری است. انگار نمایشی روی پرده رفته است که نقش اول آن زنی است که مدام در تکاپوست. از مادری برای سه دخترش گرفته تا طراحی لباس و دستیاری کارگردان.

پدرش جزو اولین کارگردان‌هایی است که از تهران به مشهد آمد تا پس از افتتاح صداوسیمای خراسان، در این سازمان مشغول‌به‌کار شود. بهاره و خانواده‌اش اولین ساکنان آپارتمان‌های سازمانی صداوسیمای خراسان‌رضوی در مشهد بودند.
کودکی بهاره فاضلی‌راد پر است از نمایش‌نامه‌خوانی و تئاتر عروسکی. اصلا انگار خدا برای بهاره هنر را در نظر گرفته بود. زندگی دختر کارگردان مگر می‌شود هنری نباشد؟ از سویی، ازدواج موجی از هنر را به زندگی فاضلی سرازیر کرد.

به گفته خودش، ازدواج با حسین حسینی، کارگردان پرکار تئاتر خراسان، کار راحتی نبود و نیست. حسینی بیش از صد تئاتر در کارنامه دارد که در همه آن‌ها بهاره دستیارش بوده است. زندگی بهاره فاضلی مانند یک اثر هنری است. انگار نمایشی روی پرده رفته است که نقش اول آن زنی است که مدام در تکاپوست. کار‌های خانه، از مادری برای سه دخترش گرفته تا طراحی لباس، همچنین دستیاری کارگردان و عضویت در هیئت داوران مسابقات نمایش آموزش‌وپرورش گوشه‌ای از فعالیت اوست.

بهاره فاضلی متولد ۱۳۴۹ و ساکن محله فلسطین است. او برایمان از زندگی شخصی و سال‌ها فعالیت هنری‌اش می‌گوید.


مدل عکاسی پدرم بودم

اولین خاطرات فاضلی به زمانی برمی‌گردد که پدرش دانشجوی صداوسیما بوده و، چون بهاره آن زمان تنهافرزندش بوده، مدل عکاسی پدرش شده است. او می‌گوید: «آلبوم خانوادگی ما پر است از عکس‌های دوران کودکی‌ام. هیچ‌کدام از خواهر‌ها و برادرهایم اندازه من از پنج‌سال اول زندگی‌شان عکس ندارند.»

او یک خواهر و دو برادر دارد و فرزند اول خانواده است: «پدر و مادرم هردو کارمند بودند. برای همین مسئولیت خواهر و برادرهایم با من بود. از مدرسه که برمی‌گشتم، غذا گرم می‌کردم و به درس و مشقشان رسیدگی می‌کردم.»
بهاره پیش از دوران ابتدایی در نمایش رادیویی به کارگردانی پدرش همکاری کرد. در مشهد هم اولین تجربه رادیویی‌اش بازی در نمایش «تیتیل و میتیل» بود: «با فضای نمایش ناآشنا نبودم. از وقتی خاطرم هست، همراه پدرم به صداوسیما می‌رفتم. یادم هست هنوز پستانک گردنم بود که او را همراهی می‌کردم.»


بازی در فیلم داستانی «مدادرنگی»

بهاره دوم راهنمایی بود و برادرش دوم ابتدایی که در فیلم داستانی «مدادرنگی» بازی کردند: «فیلم مربوط می‌شد به پسربچه‌ای که برای رنگ‌کردن نقاشی‌اش پول خرید مدادرنگی نداشت. برای همین از لبو، زردچوبه و... که در خانه داشت، استفاده کرد و نقاشی‌اش مقام هم آورد. برادرم نقش این پسربچه را بازی می‌کرد من هم نقش خواهرش. این فیلم کوتاه در جشنواره فیلم فجر مقام آورد.»

فاضلی ذهنش را به‌دنبال فیلم‌هایی که در آن‌ها بازی کرده یا کار‌های رادیویی می‌کاود، اما به گفته خودش از آن سال‌ها زمان زیادی گذشته است و حافظه‌اش یاری نمی‌کند. فقط فیلم «خانه پدری» را به خاطر می‌آورد که وقتی دبیرستانی بوده، در آن ایفای نقش کرده است.»

 

۳۰ سال زندگی روی صحنه تئاتر

طراحی پسر واکسی

با وجود سابقه هنری و علاقه‌اش به رشته هنر، اما ماجرایی باعث شد که ادبیات بخواند: «دوست داشتم در دانشگاه هنر تهران پذیرفته شوم و از آنجا که نقاشی‌ام در حد «چشم چشم دوابرو» بود، باید به کلاس نقاشی می‌رفتم. همین کار را هم کردم. با دوستم، رویا، در کلاس نقاشی در سه‌راه راهنمایی ثبت‌نام کردیم. یک روز استاد همتی سرکلاس گفت طرح یک پسر واکسی را بکشم.

من هم هاج‌وواج نگاهش می‌کردم. مانده بودم چه کار کنم. رویا به دادم رسید و فقط با چند خط ساده، به‌سرعت برایم آن طرح را کشید. در کنکور هم از ما یک طراحی خواسته شد. من هم تنهاطرحی که می‌توانستم بکشم، همان پسر واکسی بود که از رویا یاد گرفته بودم از قضا از بین آن همه رشته هنری در رشته طراحی پذیرفته شدم. اما به‌جای تحصیل در این رشته به تربت‌حیدریه رفتم و ادبیات فارسی خواندم.»

رفتن به دانشگاه تربت‌حیدریه همان و آشنایی با همسرش هم همان: «آقای حسینی در دانشگاه کلاس فوق‌برنامه داشت. انجمن سینمای جوان را او می‌چرخاند. هر بعدازظهر جمعه فیلم منتخبی پخش می‌شد و علاقه‌مند‌ها در نقد و بررسی فیلم شرکت می‌کردند. من هم در این جلسات شرکت می‌کردم. آنجا با همسرم آشنا شدم.»

آن‌طور که فاضلی می‌گوید، کم‌حرف است و حتی یک ترم کامل در دانشگاه اصلا در هیچ کلاسی حرف نمی‌زده است: «ترم اول دانشگاه خیلی توی ذوقم خورد. بعضی کلاس‌هایمان در دبیرستان تشکیل می‌شد. تربت هم شهر کوچکی بود. من که از تهران به مشهد آمده بودم، فضای تربت را دوست نداشتم.

برای همین سعی می‌کردم بیشتر درس‌هایم را در دانشگاه فردوسی مشهد میهمان باشم. در کلاس‌های استاد یاحقی و خیرآبادی در مشهد شرکت می‌کردم. با این حال، ترم اول در دانشگاه هیچ استادی صدایم را نشنیده بود، تا اینکه ترم دوم کنفرانس داشتم و مجبور بودم حرف بزنم. بعد از کنفرانس استاد گفت فاضلی، تا حالا فکر می‌کردم در تکلم مشکل داری، اما حالا می‌بینم خیلی هم مسلطی.»

خواهرم دلیل آشنایی‌مان شد

شیرین، خواهر بهاره، هم در دانشگاه تربت‌حیدریه در رشته زبان انگلیسی قبول شد. او زودتر از بهاره در همان دوره دانشجویی ازدواج کرد: «شیرین دراداره فرهنگ و ارشاد اسلامی تربت‌حیدریه برای بازی در تئاتر فرم پر کرده بود. در آن فرم شغل پدر را هم کارگردان نوشته بود. آقای حسینی که در ارشاد مشغول بود، فرم را که دید، از شیرین خواسته بود حتما در تئاترش بازی کند.»

فاضلی می‌گوید: «شیرین تازه ازدواج کرده بود و مدام بین مشهد و تربت رفت‌وآمد داشت. برای همین نمی‌توانست خودش را به آن نمایش برساند. او به‌جای خودش من را معرفی کرده بود. شیرین پیشم آمد و اصرار داشت که بروم حسینی کارگردان را ببینم. خلاصه به‌دلیل اصرار‌های خواهرم به اداره ارشاد رفتم.»

اولین مکالمه دونفری حسینی و فاضلی به جایی ختم شد که بهاره به‌عنوان دستیار کارگردان مشغول کار شود: «تئاتر اسمش «به من دروغ نگو» بود و چند بازیگر از مشهد می‌آمدند. این تئاتر در استان برگزیده شد و برای شرکت در جشنواره منطقه‌ای به یزد رفت. پیش از فرستادن اثر به یزد، من و آقای حسینی نامزد کردیم. از آشنایی من با همسرم و نامزدی پنج ماه بیشتر طول نکشید. من هنوز دانشجو بودم که عقد کردیم.»

زندگی مشترک ۲ هنرمند

اگر بهاره می‌خواست هنر را کنار بگذارد، ازدواج با هنرمندی که سالی دو تئاتر روی صحنه می‌برد، اجازه کناره‌گیری نمی‌داد. او در سال‌های دهه ۷۰ تاکنون طراحی صحنه، طراحی لباس، تهیه‌کنندگی و دستیاری کارگردانی را تجربه کرده است: «در سه‌چهار سال گذشته تهیه کنندگی کار‌های همسرم را بر عهده دارم. چون همسرم فکر و ذکرش هنر است و گاهی از مسائل مالی کار غافل می‌ماند. تا وقتی اداره ارشاد هزینه تئاتر‌ها را می‌داد، مشکلی نبود، اما از زمانی که خودمان کار را پیش می‌بریم، باید تهیه‌کننده‌ای باشد که به فکر فروش بلیت و تأمین هزینه تئاتر باشد. این بخش را من به عهده دارم.»

او درباره تهیه‌کنندگی در چهار سال گذشته می‌گوید: «تهیه‌کنندگی کار پراسترسی است. باید تلاش کنی سالن را پر نگه داری. گاهی روزی صدبار سایت را بررسی می‌کردم که ببینم چند نفر آنلاین بلیت خریده‌اند. در اثر «کشتن مرغ دریایی» سی شب اجرا داشتیم. در همه آن سی شب سالن پر شده بود، به‌طوری‌که به تماشاچی‌ها تشکچه می‌دادیم تا روی زمین بتوانند نمایش را ببینند.

 

۳۰ سال زندگی روی صحنه تئاتر
وقتی قرار بود هستی بیاید

به گفته بهاره، همسرش آن‌قدر محو نمایش است که گاهی از اتفاق‌های مهم هم غافل می‌شود: «دخترم هستی که می‌خواست به دنیا بیاید، مادرم سفر حج بود. دکتر ساعت ۱۲ نوبت داده بود. آقای حسینی من را ساعت ۸:۳۰ به بیمارستان برد و گفت می‌رود به بچه‌های گروه تئاترمان خبر بدهد که امروز نمی‌آید. من تک‌وتن‌ها در بیمارستان چشم‌انتظارش بودم. او وقتی سر تمرین رفته بود، به‌کلی من و به‌دنیاآمدن هستی را فراموش کرده بود. وقتی به بیمارستان آمد که هستی به دنیا آمده بود.»

بهاره‌خانم فقط پنج‌ماه از تئاتر دور مانده و سپس با نوزاد زیربغل و ساک وسایل کودک به سر تمرین رفت: «زندگی در کنار یک هنرمند خواه‌ناخواه من را به تئاتر علاقه‌مند کرده بود. البته ژن هم مؤثر است. پدرم هم علاقه عجیبی به هنر داشت. این موضوع باعث شده بود که نتوانم از این فضا دور بمانم.»

علاقه این بانوی هنرمند به تئاتر تا آنجاست که می‌گوید: «بنا بود در ارومیه نمایش «هفت دریا شبنمی» اکران شود. زمستان بود و گروه با اتوبوس به آنجا می‌رفت. دو روز مانده به رفتنمان، هستی تب کرد. تصمیم گرفتم خانه بمانم و از دخترم مراقبت کنم. تا گروه رفت و برگشت، اشکم بند نمی‌آمد. حس می‌کردم از بخشی از زندگی‌ام عقب مانده‌ام.»

کتاب می‌خوانم، فیلم می‌بینم

با وجود مشغله زیاد، بهاره فاضلی حتی جمعه‌هایش هم به هنر می‌گذرد: «روز‌های تعطیل هم من و همسرم از فضای هنری دور نیستیم. گاهی در یک روز بیش از شش فیلم نگاه می‌کنیم، یا اگر سریال است، دوازده قسمتش را در یک روز می‌بینیم. دیدن فیلم کمک می‌کند در طراحی صحنه و لباس دید بهتری داشته باشیم.»

کتاب خواندن بخش دیگر زندگی این دستیار کارگردان فعال است: «همسرم به همه می‌گوید بهاره کتاب نمی‌خواند، کتاب می‌خورد! یعنی آن‌قدری که ولع به خواندن کتاب دارد، به غذاخوردن ندارد.»

او تا حالا در بیش از صد تئاتر با همسرش همکاری کرده است. در همه آن‌ها دستیار کارگردان بوده و در هفت اثر، طراحی لباس را هم به عهده داشته است. در موارد دیگر برای طراحی صحنه و لباس با همسرش هم‌فکری کرده است و با هم به این کار‌ها رسیدگی کرده‌اند: «دستیار کارگردان مانند آچارفرانسه است. باید همه کار‌هایی را که یک کارگردان به عهده دارد، به‌خوبی بلد باشی و بتوانی انجام بدهی. بار‌ها پیش آمده که برای همسرم کاری پیش آمده است و من به جایش تئاتر را کارگردانی کرده‌ام. معمولا هم آن‌قدر جدی هستم که تا وارد سالن تئاتر می‌شوم، بچه‌های نمایش می‌گویند خانم فاضلی آمد، کار جدی شد.»

 

۳۰سال داوری

آن‌طور که فاضلی می‌گوید، جشنواره تئاتر آموزش‌وپرورش قدمتی به اندازه جشنواره فیلم فجر دارد. یعنی ۴۲ سال است که این جشنواره دانش‌آموزی برگزار می‌شود و او سی سال داوری نمایش‌ها را به عهده داشته است: «ما سه نفر بودیم که آثار را داوری می‌کردیم. تقریبا بیشتر این سی سال هم این گروه ثابت بود. فشار کار آن‌قدر زیاد بود که روزی بیست نمایش را از ساعت ۷ تا ۲۲ می‌دیدیم. نمایش‌نامه‌های تکراری هم که الی ماشاءالله (می‌خندد). مثلا «قورباغه سبز» نمایشی بود که روزی چندبار در گروه‌های مختلف و در مقاطع گوناگون آن را اجرا می‌کردند.»

فاضلی وقتی می‌دید سطح کیفی تئاتر بچه‌ها پایین است، به مدیران مدارس پیشنهاد می‌داد از بازیگران تئاتر برای آموزش بچه‌ها استفاده کنند. بعضی از مدارس که این پیشنهاد را می‌پذیرفتند، سطح کیفی نمایششان در سال آینده بالا می‌رفت و باز این فاضلی بود که برای انتخاب آثار می‌ماند که حقی ناحق نشود. چون بچه‌هایی که خودشان تمرین کرده بودند و مربی نداشتند، با آن‌هایی که زیر نظر مربی بودند، شرایطشان یکسان نبود.

او که چند سالی در کلاس‌های فوق‌برنامه دانشگاه امام‌رضا (ع) نمایش تدریس می‌کرد، معتقد است بازیگری سرابی است که متأسفانه از این عشق سوءاستفاده می‌شود: «در بین هنرآموزانم دختر جوانی از کلات به مشهد آمده بود و در رستورانی کار می‌کرد، به عشق اینکه بازیگر شود.»


در قبال دختر‌ها احساس مسئولیت می‌کنم

او مادر سه دختر است. هستی که معماری خوانده و چندسالی است ازدواج کرده و همچنین دو دختر دوقلو به نام‎‌های گیتی و نیکی دارد. این‌دو حالا سال سوم دانشگاه در رشته طراحی لباس تحصیل می‌کنند. خانم فاضلی، چون خودش مادر سه دختر است، در قبال دختر‌های گروه احساس مادری می‌کند: «حواسم به آن‌ها هست که اگر راهشان دور است، شب چطور می‌خواهند به خانه برگردند. اگر بدانم کسی دنبالشان نمی‌آید یا ماشین ندارند، حتما می‌سپرم که یکی از بچه‌های گروه آن دختر را به مقصد برساند.»

او می‌گوید: «دخترم، هستی، بار‌ها از من پرسیده است چطور تا حالا خسته نشده‌ام؟ هر روز همان سالن و همان کار! اما من عاشقانه به کارم علاقه دارم و این علاقه نمی‌گذارد خسته شوم. هنوز یک کارمان تمام نشده، به فکر کار بعدی هستیم و این روند هیچ‌وقت خسته‌مان نکرده است و نمی‌کند.»

همه جوانی بهاره فاضلی در سالن تئاتر گذشته است؛ چه آن موقع که دوقلوهایش را در سبد می‌گذاشت و با خودش به سالن می‌برد، چه آن موقع که با پای گچ‌شده، لی‌لی‌کنان این‌طرف و آن‌طرف می‌دوید؛ به‌طوری‌که پس از هشت‌ماه همه می‌گفتند اگر مسابقه لی‌لی باشد، حتما او مقام خواهد آورد. در همه این روز‌های سخت، زندگی بهاره با سالن تئاتر معنی می‌شد.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
نظرات بینندگان
سنجری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۶:۰۸ - ۱۴۰۲/۰۶/۰۳
0
0
سلام به هنردوستان
خواستم تشکرکنم اول از نویسنده سرکارخانم فرامرزی
وبعدم مضاف براین عرض کنم باتوجه به سعادت دیدن ایشون ازنزدیک و افتخارمصاحبت
واقعا یکی از اساطیر دوران رو درعرصه هنر شهرمون داریم چراکه صبای حرفه مشخصاً اخلاق و مردمی بودنشون کم نظیرهست.
باتوجه به برخوردهای اولیه که هیچ شناختی از ایشون کاروحرفه و اسم رسمشون نداشتم واقعا تواضع استادفاضلی عزیز ستودنی و مثال زدنی ست..
وباتوجه به موارد فوق الذکر نمونه ی بارز یک فرزند فداکار زنی وفادار ومادری بی مثال رو معناکردند
امیدوارم خدا توفیقات روز افزون نسیب ایشون کنه
وسایه شون مستدام باشه و ماهم قدر این عزیزان رو بدونیم
ومن الله التوفیق
یک هنردوست
آوا و نمــــــای شهر
03:44