کد خبر: ۳۲۰۸
۲۴ تير ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

محمد تقی بهار؛ قصیده‌سرای آزادگی

«مرغ سحر ناله سر کن/ داغ مرا تازه‌تر کن» کمتر کسی در جامعه ایرانی پیدا می‌شود که این بیت و ابیات بعدی را با خودش زمزمه نکرده باشد؛ تصنیفی که در حافظه تاریخی ملت ایران ثبت شده است. در همان روزها مرتضی نی‌داود با آهنگ‌سازی روی این تصنیف آن را جاودانه کرد. این شعر دوران خفقان عصر رضاخانی و فشارهایی را که بر ملت ایران و استبدادستیزان آمده است، به تصویر می‌کشد. شاعر این تصنیف نیز کسی است که سال‌ها رودرروی استبداد رضاخانی ایستاد و هرگونه حصر و تبعید را به جان خرید.

«مرغ سحر ناله سر کن/ داغ مرا تازه‌تر کن» کمتر کسی در جامعه ایرانی پیدا می‌شود که این بیت و ابیات بعدی را با خودش زمزمه نکرده باشد؛ تصنیفی که در حافظه تاریخی ملت ایران ثبت شده است. 

در همان روزها مرتضی نی‌داود با آهنگ‌سازی روی این تصنیف آن را جاودانه کرد. این شعر دوران خفقان عصر رضاخانی و فشارهایی را که بر ملت ایران و استبدادستیزان آمده است، به تصویر می‌کشد. شاعر این تصنیف نیز کسی است که سال‌ها رودرروی استبداد رضاخانی ایستاد و هرگونه حصر و تبعید را به جان خرید.

 

شکفتن بهار در سرزمین خراسان

محمدتقی بهار، شاعر آزاده دوران ما، در اواخر دوره ناصری در شب 13ربیع‌الاول1304 مصادف با 19آذر1265 دیده به جهان گشود. او در خانواده‌ای اهل ادب به دنیا آمد. پدر او میرزا محمدکاظم صبوری از سوی ناصرالدین‌شاه ملقب به «ملک‌الشعرا» بود. پرورش زیر سایه این پدر شاعر و نیز مادری که سواد خواندن و نوشتن داشت، محمدتقی را به وادی تحصیل علم و ادب کشاند.

محمدکاظم صبوری، مشهور به ملک‌الشعرای صبوری، شاعر مخصوص آستان‌قدس‌رضوی در سال۱۲۵۵قمری (۱۲۱۸خورشیدی)، اواخر عهد محمدشاه قاجار در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش، محمدباقر قناویزباف، رئیس صنف حریربافان مشهد بود. خانواده آن‌ها سال‌ها پیش از کاشان به مشهد مهاجرت کرده بودند و به‌نظر می‌رسد در میان آن‌ها فردی که دارای طبع شعر برجسته‌ای بوده باشد، وجود نداشته است.

وی در سال۱۲۹۴قمری از سوی ناصرالدین‌شاه قاجار به مقام ملک‌الشعرایی آستان‌قدس‌رضوی منصوب شد

 هنگامی که مینای تربتی، قصیده‌سرای آستان‌قدس درگذشت، مستشارالدوله، وزیر والی خراسان، منصب وی را به محمدکاظم صبوری که در شعر و شاعری شهرت فراوان یافته بود، واگذار کرد و از آن به بعد صبوری به‌عنوان شاعر برجسته آستانه قصیده‌سرایی را در وصف حرم‌رضوی و کرامات حضرت ثامن‌الحجج(ع) آغاز کرد و اشعارش به‌تدریج در قالب کتیبه‌های زیبا و پرجلوه بر درودیوار آستان‌ مقدس امام‌رضا(ع) نقش بست.

 چنان‌که از اسناد برمی‌آید، وی در سال۱۲۹۴قمری از سوی ناصرالدین‌شاه قاجار به مقام ملک‌الشعرایی آستان‌قدس‌رضوی منصوب شد. او افزون بر این لقب، خادمی کشیک اول را نیز به‌دست آورد و به‌عنوان خادم حرم امام‌رضا(ع) انجام وظیفه کرد.

قصیده‌ای از ملک‌الشعرا صبوری با مطلع «درگهی کایینه‌اش آیین عرش کبریاست/ قدسیان را بر درش پیوسته روی التجاست» منقوش است. همچنین، بر در نقره‌ای دارالسیاده به‌سمت دارالحفاظ که امروزه طلاکاری شده است هم شعری از ملک‌الشعرا صبوری نقش بسته است.

 البته این بدان معنا نیست که به غیر از حرم رضوی در دیگر نقاط شهر مشهد نمی‌توان اثری از سروده‌های وی یافت. بر سردر آب‌انبار بازار فرش مشهد و موقوفه مؤتمن‌الملک که امروزه می‌توان نمای بیرونی آن را در خیابان اندرزگوی۱۳ مشاهده کرد، شعری از ملک‌الشعرا صبوری حکاکی شده است که در قالب ماده تاریخ، سال احداث آب‌انبار را نشان می‌دهد و حتی در بیت آخر آن نام ملک‌الشعرا صبوری نیز درج شده است.

 

محمدتقی و ملک‌الشعرایی آستان ‌قدس‌ رضوی

محمدکاظم صبوری درگذشت و منصب ملک‌الشعرایی آستان‌قدس خالی ماند. محمدتقی‌میرزا رکن‌الدوله هم درگذشته بود و اینک علی‌نقی‌میرزا با همان لقب در شرق کشور شاهنشاهی فرمانروایی می‌کرد. آن والی متولی، با اصرار و تلاش شاعران داوطلب این «شغل» روبه‌رو شد، اما پسر جوان ملک‌الشعرای پیشین، مرده‌ریگ معنوی و مادی پدر را می‌جست.

 ناگفته پیداست که آن شاعران داوطلب و دوستان و هوادارانشان در آستانه، خواست جوانک را برنمی‌تافتند. چنان‌که می‌دانیم، نه‌تنها او را شایسته این مقام و آن درگاه نمی‌دانستند، بلکه ناجوانمردانه بدگمانی‌هایی درباره دزدی آثار دیگران بر او بستند. گفتند شعرهای پدر و سروده‌های بهار شیروانی را دزدیده است. 

 وی آن لقب را دوست می‌داشت، در سراسر عمر حتی دور از بارگاه امام‌رضا(ع) و پس از بریدن پیوند اداری و مالی با آن دستگاه، همواره به کار می‌گرفت و امضا می‌کرد

قرار شد در پیشگاه والی از او امتحان حضوری بگیرند و بدیهه‌سرایی و استقبال و اقتفا و تضمین بخواهند. چنین شد و محمدتقی‌خان بهار در ستیزه‌های پی‌درپی و دشوار ادبی به پیروزی رسید. شاید دل رکن‌الدوله نیز با او بود، زیرا می‌توانست به آن جوان هجده‌ساله بگوید: برادر! پدر تو سال‌ها ملک‌الشعرای این آستانه بود و من و پدرم را مدح‌ها کرد. 

اینک تو را با این سرفرازی‌ها که نشان دادی، جانشین راستین او می‌دانم، اما تو جوانی. بگذار یکی از این شاعران سالمندتر مانند محمدحسین نادری را که «امیرالشعرا»ی همین بارگاه است، لقب ملک‌الشعرایی دهم تا نوبت تو نیز فرارسد. آن شاهزاده چنین نکرد و بهار نوجوان، فرمان «ملک‌الشعرا»یی یافت.

 وی آن لقب را دوست می‌داشت، در سراسر عمر حتی دور از بارگاه امام‌رضا(ع) و پس از بریدن پیوند اداری و مالی با آن دستگاه، همواره به کار می‌گرفت و امضا می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که بسیاری گمان می‌بردند و می‌برند که ملک‌الشعرای ایران بوده است. راستی اگر قرار هم می‌بود که پادشاه سخنوران ایران را برگزینند، چه کسی می‌توانست بر بهار برتری جوید؟

 

باورهای دینی بهار

ملک‌الشعرای آستان‌قدس‌رضوی، همواره خودش را مسلمانی شیعه معرفی می‌کرد و افزون بر قصیده‌هایی که بنا بر وظیفه در بارگاه امام‌هشتم(ع) می‌خواند، سروده‌های دیگر و مقاله‌های زیادی از او در حمایت از مذهب و نمادهای آن در دست است.

 افزون بر این، در سخنرانی‌های مجلس بارها به اعتقادش اشاره کرده و دلیل مخالفت با جمهوری و سلطنت رضاخان را قسمش به قرآن دانسته است. وقتی در ۱۲۹۲خورشیدی به کسانی که بر نوشتارهای او درباره ارتقای مقام زن ایرادهایی می‌گرفتند، گفت:
این عامیان که در نظر ما مصورند/ هرروز دام کینه به ما بر بگسترند
ما پاسدار دین و کتاب پیمبریم/ وینان عدوی دین و کتاب پیمبرند
شش سال پیش از درگذشتش نیز گفته است:
پس از یزدان، پناهم جز رضا نیست/ کزو روز ازل پیمان گرفتم
مگر بپذیردم شاه خراسان/ که من از حضرتش فرمان گرفتم
گرم روزی به خدمت باز خواند/ همانا عمر جاویدان گرفتم
کند آزادم از شر سیاست/ که راه وادی خذلان گرفتم
توانم دید خود یارب، که روزی/ مکان در آن بلند ایوان گرفتم؟

 

بهار روزنامه‌نگار

با بلندشدن لوای انقلاب در کشور، موج قانون‌خواهی و آزادی‌خواهی در ایالت خراسان نیز به راه افتاد و بهار بیست‌ساله با آنکه از راه مستمری دولت امرار معاش می‌کرد، در شمار مشروطه‌طلبان آن دیار درآمد و به نگارش شعرها و مطالبی برای روزنامه «خراسان» با امضای «رئیس‌الطلاب» پرداخت.

 او پس از پیروزی مشروطه نیز به شعرگویی در این زمینه ادامه داد و در دوره استبداد صغیر، با سرایش شعرهایی چون «کار ایران با خداست» درباره محمدعلی‌شاه، با عوامل استبداد مبارزه کرد. هنگام فتح تهران نیز شعرهای ملک‌الشعرا گرمی‌بخش جشن‌های برپاشده به‌مناسب این پیروزی بود. در دوره مشروطه دوم، محمدتقی بهار فعالیتش را از حوزه شعر به حوزه نثر نیز گسترش داد و مقالاتی دراین‌باره در روزنامه‌های حبل‌المتین و طوس منتشر کرد.

 او در سال 1328قمری به انتشار روزنامه‌ای به‌نام «نوبهار» که ناشر افکار حزب دمکرات ایران بود، در خراسان همت گمارد

 او در سال 1328قمری به انتشار روزنامه‌ای به‌نام «نوبهار» که ناشر افکار حزب دمکرات ایران بود، در خراسان همت گمارد. مطالب روزنامه نوبهار نوک پیکان حمله را به‌سمت روس‌ها و مداخلات آن‌ها در ایران گرفته بود. ازاین‌رو، از مزاحمت‌های قوای این کشور در ایران در امان نماند و درنهایت به امر آن‌ها توقیف شد، اما بهار از تلاش در این عرصه بازنایستاد و به انتشار روزنامه «تازه‌بهار» دست زد. این روزنامه نیز به‌دلیل انتشار مطالبی با همان رویکرد، فرجامی مانند نوبهار یافت و در محرم1330 توقیف و محمدتقی نیز بازداشت و به تهران فرستاده شد.

پس از پایان‌یافتن مدت تبعید در تهران و بازگشت ملک‌الشعرا به خراسان، انتشار نوبهار از سر گرفته شد، اما این‌بار نیز بر اثر فشار قونسول روس و انگلیس توقیف شد. در این هنگام، بهار که افزون بر روزنامه‌نگاری، وکالت مجلس شورای ملی را نیز عهده‌دار بود، به تهران رفت و انتشار نوبهار را در آنجا پی گرفت، اما مداخلات قوای روس به توقیف آن در 4محرم1334 منتهی شد. نوبهار بار دیگر آن‌هم در زمانه‌ای که قوای روس با انقلاب داخلی روبه‌رو بود، فرصت انتشار یافت، اما درپی چاپ اشعاری از بهار با عنوان «از آثار قدما» در انتقاد از احمدشاه تعطیل شد.

 بااین‌حال، ملک‌الشعرا از تلاش دست برنداشت و به‌جای آن، روزنامه «زبان آزاد» را منتشر کرد، اما این به‌معنای خاموشی همیشگی نوبهار نبود و روند انتشار و توقیف این روزنامه همچنان ادامه یافت. براساس گفته‌های خود بهار، در دور دوم رئیس‌الوزرایی وثوق‌الدوله این روزنامه به‌دلیل چاپ مقاله شدیداللحنی بر ضد احمدشاه «که ناراضیان را به خلاف دولت تحریک می‌کرد» سه روز توقیف شد.

 

شاعر سیاست‌پیشه

با تأسیس کمیته ایالتی حزب دمکرات در سال 1328قمری در خراسان، ملک‌الشعرای جوان به عضویت آن درآمد و در روزنامه نوبهار افکار این حزب را منتشر کرد. پس از ماجرای شوستر و اولتیماتوم روس، دمکرات‌های خراسان که به مخالفت با اقدامات دولت روسیه برخاسته بودند، از گزند خشم این دولت در امان نماند و به تحریک عوامل آن بازداشت و به تهران تبعید شدند.

 محمدتقی بهار نیز در میان تبعیدشدگان بود. او یک‌سال از عمرش را در این شهر گذراند و پس از پایا‌ن‌یافتن مدت تبعید، دوباره راهی مشهد شد و کار روزنامه‌نگاری را از سر گرفت. این روند ادامه داشت تا اینکه در بحبوحه جنگ جهانی اول، انتخابات دوره سوم مجلس شورای ملی برگزار شد و بهار به‌نمایندگی مردم درگز، کلات و سرخس روانه مجلس شد.

با برگزاری انتخابات دوره چهارم مجلس، ملک‌الشعرا بار دیگر به این نهاد قانون‌گذاری راه یافت. حضور او در مجلس، با انتخابات دوره پنجم و ششم تداوم یافت. در این دوره مسئله قدرت‌یابی رضاخان مطرح بود. محمدتقی بهار درباره رویکردش به این نیروی قزاق گفته است: «من در بادی امر، به این مرد فعال نزدیک بودم و نظر به آنکه تشنه حکومت مقتدر مرکزی بودم و از منفی‌بافی نیز خوشم نمی‌آمد، میل داشتم به این مرد خدمت کنم.»

حتی نقشه‌ای برای ترور ملک‌الشعرا کشیده شد، اما به‌اشتباه واعظ قزوینی، مدیر روزنامه «نصیحت قزوین»، هدف قرار گرفت و جانش را از دست داد

 اما او به‌مرور با مشاهده اقدامات رضاخان به اهداف پشت‌پرده پی برد و در مجلس پنجم، همراه شهیدمدرس به مخالفت با این قزاق برخاست. سرایش شعر «جمهوری‌نامه» و استعفا از نمایندگی مجلس در قضیه سیلی‌زدن به آیت‌ا... مدرس (البته استعفای او پذیرفته نشد) نمونه‌هایی از مخالفت بهار با اقدامات رضاخان است.

 بر اثر همین اقدامات بود که هنگام تغییر سلطنت، حتی نقشه‌ای برای ترور ملک‌الشعرا کشیده شد، اما به‌اشتباه واعظ قزوینی، مدیر روزنامه «نصیحت قزوین»، هدف قرار گرفت و جانش را از دست داد. گفتنی است بهار با وجود مخالفت با رضاشاه، شعر «چهار خطابه» را در مدح او سروده است. البته وی در توضیح این کار به اقدام عدلیه برای توقیفش در فاصله بین مجلس پنجم و ششم اشاره کرده و آن را برای رهایی از این اقدام دانسته است.

باتوجه‌به سرکوب‌شدن مخالفان رضاشاه و در اقلیت قرارگرفتن آن‌ها در مجلس، محمدتقی بهار پس از پایان مجلس ششم از سیاست کناره گرفت. بااین‌حال، یک‌بار در سال1308 و بار دیگر در سال1312 حبس شد. در بار دوم کار او به تبعید به اصفهان کشیده شد. بهار برای خلاصی از تبعید شعری در مدح رضاشاه سرود که گویا همین شعر او را از بند رهایی داد (سال1313). این رهایی زمانی رخ داد که مخبرالسلطنه هدایت از نخست‌وزیری کنار رفته و محمدعلی فروغی جای او را گرفته بود.

محمدتقی بهار به انزوای سیاسی‌اش تا شهریور1320 ادامه داد و پس از آن دوباره وارد فعالیت‌های سیاسی شد. عضویت در حزب دمکرات که به پیشنهاد قوام‌السلطنه تشکیل شد، نمایندگی مجلس پانزدهم و برعهده‌گرفتن مسئولیت وزارت فرهنگ در کابینه قوام ازجمله این فعالیت‌ها بود. اما او به‌دلیل بیماری نتوانست وکالت مجلس در دوره پانزدهم را هم به پایان برد و در سال1326 برای معالجه راهی سوئیس شد و تا سال1328 در آنجا ماند.

 

اندیشه بهار

محمدتقی بهار که در یکم اردیبهشت1330 چشم از جهان فروبست، بیشتر اشعار و مطالبش را در حمایت از ایران و استقلال آن نگاشته است. با همه این احوال بهار رویکردهای مخاطره‌آمیزی را نیز در عرصه سیاست در پیش گرفت که همه آن‌ها در زمانه حمایت از رضاخان روی داد.

 به‌عنوان مثال او با حرکت‌هایی مانند آنچه میرزا کوچک‌خان، شیخ محمد خیابانی و کلنل محمدتقی‌خان پسیان انجام دادند، مخالفت می‌کرد یا از قرارداد1919 وثوق‌الدوله حمایت کرد، اگرچه بعدها نارضایتی‌اش را از سرکوب‌شدن قیام کسانی چون خیابانی اعلام کرد. بهار در مواردی درباره تعیین مصداق این که چه کسانی به دنبال تجزیه طلبی و چه افرادی به دنبال وحدت اشتباه کرد.

بهار دغدغه حفظ و وحدت ایران را داشت، اما زمانه نشان داد که انقلابیونی مانند میرزاکوچک‌خان هرگز فکر تجزیه ایران را در سر نداشتند و فقط دغدغه این خاک و وطن را در سر می‌پروراندند. چنان‌که کسانی مثل رضاخان که به‌ظاهر به فکر وحدت ایران بودند، در پازل انگلیسی‌ها و برای مقابله با کمونیسم گام برمی‌داشتند.

تأکید بهار بر حفظ زبان فارسی و مخالفت با جدایی آذربایجان را هم باید حول محور اندیشه یکپارچگی ایران تحلیل کرد. این شاعر و مبارز عصر مشروطه با تقلید صرف از نظام‌های اداری و اجتماعی و برنامه‌های تعلیم و تربیت غرب مخالف بود و نتیجه چنین تقلیدی را اگر منطبق بر وضع جغرافیایی و اجتماعی جامعه ایران نباشد، بی‌اثر و حتی باعث بدبختی و شقاوت بیان می‌کرد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44