کد خبر: ۱۳۴۸۱
۲۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۰
خراط محله آبکوه به چوب‌ها جانی دوباره می‌دهد

خراط محله آبکوه به چوب‌ها جانی دوباره می‌دهد

در کارگاه نمور محله آبکوه، استاد امیر غلام‌نژاد، چوب‌های بی‌جان را با هنر خراطی به آثار جاودان تبدیل می‌کند. او که سال‌هاست عشق را با قلم روی چوب حک می‌کند، اکنون نگران فراموشی این هنر اصیل در هیاهوی دنیای مدرن است.

علی رنجکش| آن روزی که قصه زنده ماندن یک درخت به پایان می‌رسد و صدای تبر تمام آرزو‌هایش را به باد می‌سپارد، چه روز تلخ و چه تراژدی غم‌انگیزی است. از این میان بخت با درختی یار است که چرخه زمانه او را به زیر دست استاد چیره‌دستی بکشاند تا دوباره زندگی و هویت نو و تازه‌ای را برایش رقم زند.

پاییز است و هوا سرد، نم‌نم باران هم شروع شده است. تعریف کارش را شنیده‌ام می‌روم تا اگر مجالی بود ببینمش و گپ‌و‌گفتی با هم داشته باشیم. حاشیه خیابان دستغیب در محله آبکوه، حوالی نشانی که داده‌اند نگاهم روی قطعات طراحی‌شده چوب‌هایی که در کنار دیوار چیده شده، می‌افتد. بوی رطوبت و نم دیوار‌ها فضا را پر کرده است. قطعات مختلف چوبی ساخته‌شده به دلیل کمبود جا روی همدیگر ریخته شده و کف زیرزمین هم پر از براده‌های چوب است. 

در یک طرف تنه‌های قد و نیم‌قد درختانی را می‌بینی که انگار همه در آن تاریکی و سکوت در صف‌های نامنظم نشسته‌اند تا روزی نوبتشان شود و توسط دستان هنرمند خراط به شکل و قالب جدیدی دربیایند و راهی بازار کار شوند.

 

عدم استقبال از هنرهای‌دستی

طنین صدای «سلام، خوش آمدید، امری داشتید؟» مرا از حال خودم خارج می‌کند. به سمت صدا برمی‌گردم. این آغازین کلماتی است که در ابتدای آشنایی بین من و استاد رد و بدل می‌شود. دستش را به گرمی می‌فشارم. نامش امیر غلام‌نژاد است و گذر زمان او را مرد میان‌سالی با مو‌های جوگندمی به تصویر می‌کشد.

همان ابتدا با بال خیال به گذشته‌ها پرواز می‌کند و خاطراتش را این‌گونه یادآوری می‌کند: متاسفانه آن سا‌ل‌ها سپری شده؛ دیگر آن‌طور که باید از هنر‌های دستی استقبال و استفاده نمی‌شود و مردم تمایلی به داشتن وسایل و هنر‌های دستی چوبی و خراطی‌شده ندارند مگر آنهایی که این کار‌ها برایشان جالب و شکلی تازه داشته باشد.

 

خراطی

 

منبت‌کاری و خراطی

استاد میان‌سال محله ما می‌گوید: خراطی یک نوع هنر ظریف کار بر روی چوب است و من از دوران کودکی علاقه خاصی به فراگیری آن داشتم. به همین دلیل از دوران نوجوانی در مغازه یکی از استادان این حرفه مشغول به کار شدم و سعی کردم با تمرین و کار فراوان و کنجکاوی ذاتی خودم در مدت کوتاهی این حرفه را به‌خوبی فرا گیرم و در آن پیشرفت کنم.

بعد از مدتی هم برای خودم کارگاه کوچکی دایر کردم و مستقل شدم. قدیم‌ها در مشهد مغازه‌های نجاری و منبت‌کاری و خراطی در یک جا متمرکز نبود فقط اطراف میدان دروازه قوچان محل اصلی انبار‌های چوب و الوار بود و بعضی‌ها هم در همان محل کارگاه می‌ساختند تا دسترسی به چوب آسان‌تر باشد. به تدریج خیابان کاشانی تبدیل شد به محل فروش تولیدات چوبی و هنر‌های دستی که به چوب مربوط می‌شد.

غلام‌نژاد اشاره به عکسی می‌کند که در آن جوانانی در کنار استاد مشغول کار هستند و می‌گوید: بهترین شاگردانم، فرزندانم هستند؛ همان‌هایی که در عکس هستند؛ مهدی، مسعود و دخترم مهناز.

با خنده می‌پرسم: تحمیلی که نبوده؟ و استاد بلافاصله می‌گوید: به هیچ وجه. خواسته قلبی خودشان بوده است. فرزندانم در کنار تحصیل با علاقه زیاد و نبوغ و استعدادی که داشتند، توانستند در این هنر پیشرفت کنند و به خوبی آن را

فرا بگیرند.

 

هنری قدیمی

خراطی یک نوع هنر ظریف کار بر روی چوب است

او ادامه می‌دهد: خراطی یکی از قدیمی‌ترین هنر‌ها است و، چون در زمان قدیم وسایل زیادی از جمله اسباب کار‌های بیرونی و نیز وسایل داخل منزل چوبی بود، طراحی و خراطی روی آن جزو تزیینات اصلی به شمار می‌رفت و ارزش آن را افزایش می‌داد.

با گذر زمان و پیشرفت وسایل کاری و خانگی متاسفانه این هنر نیز مثل بعضی دیگر از هنر‌ها و مشاغل به حاشیه رانده شد. البته هستند کسانی که هنوز به اصالت‌ها و صنایع‌دستی علاقه‌مند و هم در داخل کشور و هم خارج از آن به سراغ این‌گونه کار‌ها می‌روند. دوستی دارم که هر چند وقت یک‌بار به اینجا سرمی‌زند و کار‌های جدیدم را با خود به خارج از کشورمی‌برد.

غلام‌نژاد بیان می‌کند: وقتی تکه چوبی را در دست می‌گیرم و با قلم شروع به پردازشش می‌کنم به‌ ویژه وقتی که قرار است آن شی هنری و تزیینی باشد، حسی خاص به من دست می‌دهد. اثر هنری ماندگار، با عشق خلق می‌شود و وقتی پای عشق در میان باشد، ظرافت و سلیقه از تمام وجود هنرمند به اثرش منتقل می‌شود. می‌خندد و می‌گوید: اگر قرار بود به حرف دلم گوش بدهم باید هزاران‌هزار اثر هنری در منزل داشته باشم، اما من هم مثل بقیه باید کار کنم و از هنرم برای امرار معاش استفاده کنم.

روی آخرین پله زیرزمینی که استاد در آن مشغول به‌کار است، تکه چوبی است که باران، نوشته آن را تقریبا شسته است. روی آن نوشته شده: «از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند».

 

* این گزارش شنبه ۶ آبان ۱۳۹۱ در شماره ۲۸ شهرآرامحله منطقه یک منتشر شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44