بیشتر از ۷۰ سال میگذرد از محرم آن سالی که اولینبار تنور مسجد صاحب الزمان (عج) در منطقه بحرآباد روشن شد. بعد از آن، هر سال کار زنها از روز پنجم محرم شروع میشد و تا روز عاشورا که علمها را حرکت میدادند ادامه داشت. زهرا، صغری، زن مرتضی، مادر مرتضی، زن علی ملا برات، مادر خلیل، مادر مریم خدابیامرز و... خیلیها بودند. زهرا خانم اولین تنور را یادش است.
حاج علی نوعی خودش آمد سراغش و گفت: «زهرا! آقا توی مسجد تنور زده، بیا نان پخته کن!» منظورش از آقا، حاج سید احمد حبیباللهی ارباب و ملاک بزرگ بهرآباد بود. همان که از اولاد حاج میرزا حبیبا... مجتهد معروف خراسانی بود.
نسبش به میرزا مهدی خراسانی (۱۲۱۸-۱۱۵۲ ه. ق) و در نهایت به موسیبن جعفر (ع) میرسید و بهدلیل همه این شجره پرافتخار و عشق و علاقهای که به امام حسین (ع) داشت و خدماتی که به رعایایش میداد، مردم جانشان را هم برایش میدادند.
زهرا از خدا خواسته رفت. مثل زنهای دیگر هیچ نذر و حاجتی هم نداشت. فقط رفت که خودش را بیندازد توی تنور امام حسین (ع) تا آقا روز قیامت شفاعتش را بکند. قبل از آن نان آبگوشت روز عاشورا را توی باغ آقا پخته میکردند. زهرا توی باغ آقا نمیرفت. تا اینکه آقا یک تنورساز آورد توی حیاط مسجد و یک تنور زد. گِلش را همینجا مردها با هم درست کردند. غیر این بود نان آبگوشت جور نمیشد.
روز عاشورا ۵ هزار آدم از بحرآباد و مهدیآباد و امینآباد راه میافتادند توی کوچهها و سینهزنان و حسینحسین گویان دور میزدند. ظهر که میشد جمعیت بود که سرازیر میشد سمت مسجد. همه میدانستند آبگوشت صاحبالزمان (عج) را نباید از دست بدهند. این جمعیت نان میخواستند که توی کاسهشان ترید کنند. سال دوم دیدند یک تنور جوابگو نیست. باز آقا تنورساز آورد و یک تنور دیگر هم ساخت.
سال بعد به حاج علی نوعی واگذار کرد. او تنورها را به ۶ تا رساند. حدود ۵ خروار آرد را خود آقا میآورد. میچیدند توی کندوی گندم که تا سقف میرسید.
از یک هفته قبل هم میسپرد از توی باغهایش شاخه شکستههای خشک شده جمع میکردند و با خودرو میآوردند مسجد. مردها شاخهها را با تبر قطعه قطعه میکردند، دسته میکردند و آماده میگذاشتند تا روز هشتم. روز پنجم که آردها را میآوردند زنها جمع میشدند توی مسجد الکهایشان را هم میآوردند و تمام آن ۵ خروار را الک میکردند تا برای روز هشتم آماده باشد.
روز هشتم کار شروع میشد. مردها زیر دیگها را روشن میکردند تا آب را گرم کنند برای خمیر کردن. یک عده از زنها توی شبستان مسجد شروع میکردند به خمیر کردن و ورز دادن. یکی یکی کپههای خمیر را گرد میکردند و میگذاشتند لای سفرههای بزرگ تا ور بیایند.
یک عده دیگر هم میرفتند پای تنورها. مردها کُندهها را میریختند توی تنور و تنور را آتش میزدند. یک تنور مال زهرا بود. این را همه میدانستند. ۳ شبانهروز پای تنورش میماند و آن را به کسی نمیداد.
با امام حسین (ع) عهد کرده بود که از پای تنور جُم نخورد. خسته نمیشد. یک بار حواسش نبود که انبر روی حلبی در تنور سرخ شده است. دستش را گذاشت روی انبر که نانها را وارسی کند، چنان سوخت که پوست و گوشتش چسبید به انبر. روغن سیاه آوردند رویش گذاشتند. گفتند: «زهرا تو اجرت را گرفتی، دیگر برو استراحت کن!»، ولی فقط ۱۰ دقیقه بود. بعدش با همان دست سوخته برگشت و تا روز آخر پای حرارت تنور ایستاد و نان پخته کرد.
نانهای زهرا از همه بهتر درمیآمد. حاج علی نوعی (خدا بیامرز خیلی برای مسجد زحمت کشید) میگفت: «نانهای زهرا با همه نانها فرق دارد.» زنها سرو صدا میکردند که چرا اینقدر از نانهای زهرا تعریف میکنی؟!
میگفت: «نانها را که توی سفره پهن میکنم، بین ۳ هزار نان، نانهای زهرا را میشناسم.» واقعا هم کارش را بلد بود. نه مثل صغری نانها را نازک درمیآورد و نه مثل بعضی دیگر نانها را «کُلچه» (نانی کوچک و تقریبا خمیری که به دست بچهها میدادند) میکرد.
نان پختن را از مادرش یاد گرفته بود. همیشه بهش میگفت: «بیا پای تنور یاد بگیر، فردا روزی میروی خانه شوهر بلد باشی.» ۱۳ ساله بود که شوهرش دادند. خودش مال بهرآباد نبود. مال روستای سیدآباد کال زرکش بود، ولی عروس بهرآبادیها شد.
مادرش بیراه نمیگفت. خانه مادرشوهرش هم که بود، تنور داشتند و نان میپخت. اولین تنور مسجد را که زدند زهرا مادر ۲ بچه بود. هنوز ۲۰ سالش نشده بود، ولی قلق نان پختن دستش آمده بود. حالا ۱۴ سالی هست که در جریان توسعه مسجد، تنورها جمع شدهاند، ولی زهرا دروگر هیچ وقت آن بهترین لحظات عمرش پای تنور امام حسین (ع) را یادش نمیرود.
وحید یعقوبپور از سال ۱۳۹۵ امام جماعت مسجد صاحبالزمان (عج) است. اوکه همینجا به دنیا آمده است میگوید: مرحوم سید احمد حبیباللهی در سال ۱۳۱۷ به درخواست مردم و طبق موقوفهای تقریبا ۶۰۰ متر زمین را وقف ساخت مسجد میکند.
قبل از آن مردم برای عزاداریهای محرم به انبار گندمی که در قلعه نو قرار داشت و آن هم مال خود حاجی حبیباللهی بود میرفتهاند. ولی آنجا کوچک بوده و امکاناتی نداشته و مردم اذیت میشدهاند. این بوده که میروند پیش ارباب و از او میخواهند زمینی را برای ساخت مسجد بدهد.
او هم زمین را میدهد و بنا و مصالح هم خودش میآورد. مسجد با نظارت آقا و همیاری مردم ساخته میشود. بعد از آن مراسم عزاداری روز عاشورا و پخت آبگوشت را که هر سال توی باغ خودش برگزار میکرد به مسجد منتقل میکند.
غلامحسین نعیمی، معروف به حسین ملامحمد از قدیمیهای بهرآباد، میگوید: گوشت آبگوشت را هم خود آقا میداد. مالدار بود و ۲ هزار گوسفند داشت. هرسال تا ۱۰ گوسفند را تقبل میکرد. بعد که جمعیت زیاد شد، بیشتر نتوانست و کار افتاد دست حاج علی نوعی.
او از مردم پول جمع میکرد برای خرج عاشورا. از همین راه تا ۴۰ گوسفند و چند گاو جمع میشد. در این منطقه مرسوم است روز عاشورا حدود ۵ هزار نفر از مساجد صاحبالزمان (عج) بحرآباد، امام حسین (ع) مهدیآباد، مسجد حضرت رسول (ص)، حسینیه بابالحوائج و مسجد پنج تن (ع) جمع میشوند از خیابان شهید قربانی، حسین حسین گویان پیادهروی میکنند به سمت گلزار شهدا در کوی حجت.
در آنجا هم سینهزنی دارند و بعد هر هیئتی میرود مسجد خودش. شب شام غریبان هم تنها مسجدی که در این منطقه از قدیم برنامه داشت مسجد صاحبالزمان (عج) بود