کد خبر: ۱۱۴۳
۱۳ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

زنان نامرئی؛ روایت 5 بانوی دارای مشاغل خُرد که از کمترین حمایت و حقوقی بی‌بهره‌اند

هیچ‌کس رنج‌های ناخواسته این زنان را از شب‌بیداری‌ها، درد بی‌امان پا، گردن و کمر، و غم و غصه‌ای که در دل پنهان می‌کنند نمی‌بیند. آن‌ها مشاغل خردی را که انجام می‌دهند در مقایسه با بیکاری، نعمت می‌دانند، مشاغلی که شامل هیچ‌گونه حمایتی نمی‌شود و اگر صاحب‌کار سر قولش برای پرداخت بماند، همیشه کمترین درآمد ممکن نصیبشان می‌شود. شست‌وشو و آماده کردن‌ بسته‌بندی‌های سبزی و دبه‌های ترشی، پخت غذا در خانه، نخ‌کشی تسبیح، راسته‌دوزی و صدها شغل دیگری که اسمی از آن هم نمی‌شنویم را این زنان بدون بیمه و حتی بدون درآمد قانون کار انجام می‌دهند، اما عزت‌نفسی که دارند آن‌ها را از هر پول بادآورده‌ای بی‌نیاز می‌کند.

هیچ‌جا اسمی از آن‌ها برده نمی‌شود. هیچ‌کس آن‌ها را نمی‌بیند. انگار نامرئی هستند. این روزها خیلی از مردم را در شهر می‌بینیم که به‌سختی کار می‌کنند و برای چند لحظه، نگاه ترحم‌آمیز برخی رهگذران رویشان میخ‌کوب می‌شود، اما به غیر از آن‌ها، زنانی در دل خانه‌هایشان در کوچه‌پس‌کوچه‌های این شهر، سخت، شریف و با دستمزدی ناچیز، شغلی دارند که شاید خیلی از ما حتی از آن خبر نداشته باشیم. این بانوان زندگی بی‌جانشان را با درآمدی که شاید پول توجیبی خیلی از افراد هم نیست، سرپا نگه می‌دارند. 

هیچ‌کس رنج‌های ناخواسته این زنان را از شب‌بیداری‌ها، درد بی‌امان پا، گردن و کمر، و غم و غصه‌ای که در دل پنهان می‌کنند نمی‌بیند. آن‌ها مشاغل خردی را که انجام می‌دهند در مقایسه با بیکاری، نعمت می‌دانند، مشاغلی که شامل هیچ‌گونه حمایتی نمی‌شود و اگر صاحب‌کار سر قولش برای پرداخت بماند، همیشه کمترین درآمد ممکن نصیبشان می‌شود. شست‌وشو و آماده کردن‌ بسته‌بندی‌های سبزی و دبه‌های ترشی، پخت غذا در خانه، نخ‌کشی تسبیح، راسته‌دوزی و صدها شغل دیگری که اسمی از آن هم نمی‌شنویم را این زنان بدون بیمه و حتی بدون درآمد قانون کار انجام می‌دهند، اما عزت‌نفسی که دارند آن‌ها را از هر پول بادآورده‌ای بی‌نیاز می‌کند. 

در این گزارش، روایت زنانی را می‌خوانید که کار دشوار و وقت‌گیری برای ماهی 400، 600 و 700 هزار تومان انجام می‌دهند که اگر هزینه اجاره خانه را از آن فاکتور بگیری، چیزی برای خورد و خوراک و مخارج دیگر خانه باقی نمی‌ماند.

 

روایتـــ اول
عذرا؛ خیاطی در اتاق روی پشت‌بام

عذرا بیست‌ودوسالگی ازدواج می‌کند. آن زمان همسرش راننده تاکسی بود، اما یک سالی می‌شود که با سرطان روده دست و پنجه نرم می‌کند و کاری از دستش برنمی‌آید. خرج خانه را عذرا و یکی از پسرهایش تأمین می‌کنند. پسر دیگرش هم سربازی است و نمی‌تواند کمک‌خرج باشد. «‌قبل از اینکه شوهرم دچار این بیماری شود، باز هم کار می‌کردم تا کمک‌خرج باشم. 7 سال در تولیدی‌های پوشاک کار می‌کردم. این اواخر متری 40 تومان می‌گرفتم. قبلا از 40 تومان هم کمتر بود اما به دلیل کرونا همان هم تعطیل شد و بیکار شدم. حتی دوره زنانه‌دوزی را آموزش دیده بودم و مدتی در خانه مشغول بودم، اما به این دلیل که برای فامیل لباس می‌دوختم، همه توقع تخفیف داشتند. ضمن اینکه حالا بیشتری‌ها لباس را بازاری می‌خرند و پیش خیاط نمی‌روند.»

بعد از اینکه تولیدی‌ پوشاک تعطیل می‌شود، عذرا با یکی از خانم‌های همسایه‌شان که او هم بیکار می‌ماند، صحبت می‌کنند تا برای تولیدی‌ها، خیاطی انجام دهند. «همسایه‌مان طلاهایش را فروخت و 2 چرخ خیاطی خرید و روی یک اتاق در پشت‌بام خانه‌شان گذاشت. هر‌دو آنجا کار می‌کنیم. بلوز بچگانه یا تیشرت‌های زنانه‌ای را که در تولیدی برش می‌زنند می‌دوزیم. این کار اجرت پایینی دارد، اما ناچاریم انجام بدهیم.»


گاهی صاحب‌کار پول‌مان را نمی‌دهد

او هرروز جز روزهای تعطیل از ساعت 8 صبح تا حدود 2 ظهر و از ساعت 3 بعدازظهر تا 8 شب کار می‌کند و اگر لباسی برای دوختن داشته باشد، درآمدی دستش را می‌گیرد. از همان درآمد ناچیز هم وقتی هزینه‌های مشترک مانند برق، نخ و ... از آن کم می‌شود، ماهی 600 تا 700 هزار تومان برایش می‌ماند. «اگر دوخت بلوزها معمولی باشد، روزانه 100 عدد و اگر چند تکه باشد، روزی 60 تا 70 لباس می‌دوزیم زیرا دوخت آن زمان می‌برد. ما برای دوخت لباس‌ها، قراردادی با تولیدی‌ها نداریم و بعد از تحویل لباس‌ها، پولمان را می‌‌گیریم، اما گاهی موردی هم پیدا می‌شود که دستمزدمان را نمی‌دهد. برای یک خانم، هزار تیشرت را در 20 روز فشرده دوختیم، اما وقتی کار را تحویل گرفت، اظهار نارضایتی کرد و 700 هزار تومان از دستمزد ما را نداد. علاوه بر این می‌خواهد از ما خسارت هم دریافت کند. ما هم نمی‌توانیم شکایت کنیم زیرا مدرک و قراردادی نداریم.»

قدیم این‌طور نبود، اما حالا زندگی‌ها خیلی سخت شده است. من هر‌قدر کار می‌کنم خرج خانه و هزینه‌ درمان می‌کنیم، اما باز هم کم می‌آوریم

یک سال است عذرا و پسرانش درگیر سرطان پدر هستند. او باید شیمی‌درمانی و پرتودرمانی شود، اما هزینه‌ها خیلی بالاست. اگر خرج خورد و خوراک را هم کنار بگذاریم، در این وضعیت، یک میلیون و 100 هزار تومان اجاره خانه‌شان است. او در پاسخ به اینکه چه‌طور با درآمد کم، این‌همه هزینه‌ها را تأمین می‌کنند، خنده تلخی می‌زند و می‌گوید: «قدیم این‌طور نبود، اما حالا زندگی‌ها خیلی سخت شده است. من هر‌قدر کار می‌کنم خرج خانه و هزینه‌ درمان می‌کنیم، اما باز هم کم می‌آوریم. حالا یک نفر آشنایی برایمان پیدا کرده است که به جای 200 هزار تومان برای تزریق‌های همسرم، 100 هزار تومان می‌گیرد. اما برای داروها باید چند بار به بیمارستان امام‌رضا‌ برویم تا تأیید کنند و درصدی از پول داروها را برای ما کم کنند.»


شب‌ها نای سر پا ایستادن ندارم

در همه این سال‌ها، علاوه بر غم و غصه‌ای که روح عذرا را مانند خوره می‌خورد، کار زیاد هم او را از پا‌ درآورده است. کمردرد و پادرد امانش را بریده است. شب‌ها باید آن‌ها را چرب کند و مسکن بخورد تا بتواند چند ساعت پلک‌هایش را روی هم بگذارد و روز بعد دوباره سر کار برود. با وجود این دردهای جسمی، باز هم باکی از کار ندارد. ‌نگرانی‌اش از بازاری است که کساد شده است. «شب‌ها که به خانه می‌آیم، حتی نای سر پا ایستادن ندارم، اما مجبورم شام شب و ناهار فردا را درست کنم. روزهای تعطیل هم نظافت و کارهای خانه را انجام می‌دهم. دکتر گفته است باید کمرم را عمل کنم که هزینه آن 100 میلیون تومان می‌شود. جدا از اینکه پول عمل را ندارم، اگر به فرض عمل کنم، چند ماهی نمی‌توانم کار کنم و برای خرج روزمره‌مان دچار مشکل می‌شویم.»


ما هم مانند کارگران سر گذر لنگ کار هستیم

عذرا از نبود حمایتی گله می‌کند که هیچ‌وقت شامل حال مشاغل خرد و خانگی نشده است. او معتقد است بعد از 7 سال کار در تولیدی‌ها، دست‌کم باید بیمه می‌شد یا اینکه حقوقی داشت، اما هیچ‌کدام از این‌ها اتفاق نمی‌افتد. «حالا حدود 2 سال است که خیلی از کارگاه و تولیدی‌ها به دلیل کرونا تعطیل شده‌اند، اما هیچ‌کس فکری برای ما که به دنبال این اتفاق بیکار شدیم نکرد که ما را سر کار دیگری ببرند یا وامی بدهند که خودمان بتوانیم کاری را شروع کنیم. ما مانند کارگرهای سر گذر شده‌ایم و منتظریم یک روز کار باشد و سر کار برویم. حالا با 4 تولیدی کار می‌کنیم، اما آن‌ها هم بازارشان کساد است. کارهایشان فروش نمی‌رود. در نتیجه سفارشی هم ندارند.»

 

روایتـــ دوم
معصومه؛ هر روز 15 کیلو سبزی

معصومه دستش بند سبزی پاک کردن است. نوبت گشنیزهاست. از صبح مشغول پاک کردن سبزی قورمه‌سبزی است، نه برای اینکه بار بگذارد. سفارش مشتری است و باید آن را تحویل بدهد تا سفره‌اش بی‌نان نماند. چندین سال است سبزی پاک می‌کند و شست‌وشو، ضدعفونی، ریز کردن و بسته‌بندی آن را بی‌اعتنا به جسمی که دیگر چندان یاری‌اش نمی‌کند، انجام می‌دهد. «یکی دو سال دیگر شصت‌ساله می‌شوم. 4 بچه دارم که 3 نفرشان عروس و داماد شده‌اند و نوه دارم. شوهرم در آژانس کار می‌کرد و خرج خانه را درمی‌آورد، اما حالا 5 سال است به دلیل سنگ کلیه، قند و چربی‌، خانه‌‎نشین شده است و خودم با سبزی پاک کردن خرجمان را تأمین می‌کنم.»

البته سابقه کار معصومه به همین چند سال محدود نمی‌شود. با اینکه همسرش سر کار می‌رفت، او هم سبزی پاک می‌کرد تا کمک‌خرج باشد. حالا اگر مشتری بخواهد، کله‌پاچه هم پاک می‌کند. «دیگر در روز بیش از 15 کیلو نمی‌توانم پاک کنم. برای همین مقدار هم باید 2 روز وقت بگذارم تا کارهایش تمام شود. اگر بچه‌هایم باشند و کمک کنند، کمی بیشتر می‌شود، اما بیشتر وقت‌ها خودم تنها سبزی پاک می‌کنم. دختر کوچکم که در خانه است، کارهای خانه را انجام می‌دهد و غذا درست می‌کند تا من به کارم برسم.»

معصومه در این سال‌ها خیلی سختی کشیده است. به گفته خودش، آن‌قدر گرفتار بوده و غم و غصه داشته که حالا خودش هم دردمند شده است

معصومه در این سال‌ها خیلی سختی کشیده است. به گفته خودش، آن‌قدر گرفتار بوده و غم و غصه داشته که حالا خودش هم دردمند شده است و از فشار خون گرفته تا چربی، قند و مشکل قلبی پیدا کرده است. «من ماشین ندارم که از میدان با قیمت کلی‌تری سبزی بخرم. از مغازه کیلویی 10 تا 11 هزار تومان می‌خرم و کیلویی 20 هزار تومان پاک می‌کنم، اما وقتی هزینه‌ها را حساب می‌کنم، مبلغ کمی باقی می‌ماند که به جایی نمی‌رسد. دوست، آشنا و فامیل به من سفارش می‌دهند و وقتی از کارم راضی هستند، به دیگران هم معرفی می‌کنند.»

 

روایتـــ سوم
ملیحه؛ درست کردن مداد برای تأمین مخارج

ملیحه دختری جوان است، از نظر خودش صدایش پیر شده، اما هنوز موقع کار، پویاست. چندین سال پیش، پدرش را از دست می‌دهد. برادرانش هم نمی‌توانند بعد از پدر، تکیه‌گاه محکمی برای او باشند. به مرور خواهران و برادرانش عروس و داماد می‌شوند و او می‌ماند و خرج خانه و مادر سال‌خورده‌ای که با هم زندگی می‌کنند. از کار در رستوران تا فروشندگی، پرستاری، نظافت خانه‌های مردم و ... را تجربه می‌کند، اما حالا 2 سالی می‌شود که به دلیل شیوع کرونا کار کم پیدا می‌شود. «قبلا در خانه تسبیح درست می‌کردم. به ازای هر دسته 150 تومان می‌دادند. باید تک‌به‌تک سنگ یا نگین‌ها را می‌شمردم و نخ می‌کردم بعد از آن بالای نخ را می‌بافتم. زحمت داشت، اما پول چندانی دستم را نمی‌گرفت. به همین دلیل آن را رها کردم.»


روزانه 30 کیلو مداد آماده می‌کنم

او حالا یک سالی می‌شود که مداد کاغذی درست می‌کند، مغز و کاغذ مدادها را کیلویی می‌دهند و او مدادهایی را که مغز در دل آن فرو رفته است تحویل می‌دهد. به ازای هر کیلو مدادی که درست می‌کند، تنها 1200 تومان دریافت می‌کند. «دیگر نسبت به اوایل که این کار را شروع کرده بودم، دستم راه افتاده است و حالا روزی 20 تا 30 کیلو درست می‌کنم و شاید روزی 20 یا 30 هزار تومان دستم را بگیرد. فعلا منبع درآمد دیگری ندارم. این درآمد هم خرج خانه می‌شود و چیزی برای خودم نمی‌ماند. کار سختی است و پول کمی هم دارد، اما از بیکاری بهتر است.»


آرزوی یک شغل با درآمد خوب

یک کارخانه نزدیک خانه‌شان بود و برای کار از 8 صبح تا 5 بعدازظهر، یک میلیون تومان در ماه می‌داد، اما به این دلیل که در آن محیط مرد هم کار می‌کرد، سر کار نمی‌رود، زیرا در آن صورت راحت نیست و ترجیح می‌دهد همین شغل خرد خانگی را انجام دهد. «مادرم دیابت دارد و سن او هم طوری نیست که بتواند کار کند، اما بازهم گاهی کمکم می‌کند. بی‌پولی خیلی سخت است. باور کنید آرزویم این شده است که یک شغل با درآمد خوب پیدا کنم.»

ملیحه مانند خیلی از دختران جوان دیگر می‌خواهد روزی لباس سفید بپوشد و به خانه بخت برود. حتی به فکر خرید جهیزیه خودش هم هست زیرا می‌داند برای تأمین آن، هیچ‌کسی را جز خودش ندارد. «اگر صبح تا شب هم مداد درست کنم، سه چهار سال طول می‌کشد که بتوانم جهیزیه‌ام را درست کنم. تا به حال یک دست استکان هم نتوانسته‌ام کنار بگذارم. وقتی از بازار رد می‌شوم و وسیله‌ها و قیمت‌ها را می‌‎بینم، با خودم می‌گویم ای کاش شغل خوبی برایم پیدا می‌شد که با درآمدش وسیله می‌خریدم.»

اگر صبح تا شب هم مداد درست کنم، سه چهار سال طول می‌کشد که بتوانم جهیزیه‌ام را درست کنم

هرروز رسیدگی به کارهای خانه هم برعهده خودش است. او حتی اگر بیمار باشد باید کیلوکیلو مداد آماده کند تا خیالش راحت باشد که همین آب باریکه زندگی‌شان قطع نمی‌شود. «گاهی می‌شود که چند ساعت در خانه یا بیرون کار دارم و تعداد مدادهایی که درست می‌کنم کم می‌شود. در غیر این صورت، در 3 ساعت، چهار کیلو مداد درست می‌کنم.»

 

روایتـ چهارم
فریده؛ ساخت تیروکمان و فرفره برای 50 تومان

شوهر فریده کار می‌کند، اما در وضعیت اقتصادی امروزه، حقوقش کفاف همه خرج زندگی را نمی‌دهد. فریده هم نمی‌توانست در خانه بیکار بماند. به همین دلیل، سبد عروس درست می‌کرد یا میوه‌آرایی انجام می‌داد. اما به گفته خودش، به دلیل گرانی‌ها دیگر این کار ادامه پیدا نکرد و از طرف دیگر، کرونا عروسی‌ها را هم تعطیل می‌کند و فریده این کار را کنار می‌گذارد. «پیگیر بودم کاری انجام بدهم. سرانجام چند ماه است این کار را پیدا کرده‌ام. تیروکمان و فرفره درست می‌کنم. کم‌کم خانم‌های دیگر هم که بیکار بودند، از من خواستند به آن‌ها کار بدهم. کارها را به خانه‌ام می‌فرستند و بعد آن‌ها را میان زنان محله توزیع می‌کنند. تقریبا جمعمان به 20 نفر رسیده است و روزی هفت هشت هزار کار را درست می‌کنیم.»

آن‌طور که فریده می‌گوید، اجرت این کار کم است، اما باز هم برای قشر ضعیف جامعه کمک‌خرج است. می‌گوید خیلی‌ها مستأجرند و باید کرایه خانه‌شان را جور کنند و بعضی دیگر می‌خواهند جهیزیه دخترشان را بخرند و از این طریق درآمدی ‌دارند هرچند اندک. «هرکدام از کارها را دانه‌ای 50 تک تومان می‌دهند، برای زنانی که کار می‌کنند هفته‌ای 100 هزار تومان و ماهی 400 هزار تومان درآمد دارد.»

فریده به دنبال کارهای خرد دیگری هم می‌گردد که درآمد بیشتری برای خودش و زنان دیگری که با او کار می‌کنند داشته باشد، اما به پیشنهادی رسیده است که زحمتش به اجرت آن نمی‌ارزد. «باید روی انگشترهای تیتانیوم، نگین می‌زدیم. کار ظریفی بود، چشم‌هایمان هم به مرور ضعیف می‌شد و تنها دانه‌ای 35 هزار تومان به ما می‌دادند.»


سرمایه‌ای برای اجاره کارگاه ندارم

او با همسر و فرزندش در خانه مادرشوهرش زندگی‌ می‌کند و به گفته خودش، از ابتدا خجالت می‌کشید که از شوهرش تقاضای پول کند و گاهی که کاری داشت یا وسیله‌ای می‌خواست، پول چندانی برایشان نمانده بود. به همین دلیل می‌خواست دستش هرچند کم، در جیب خودش باشد. «فضای خانه‌مان کوچک است و مدتی است که از نظر مکان برای توزیع و تحویل کارها به مشکل خورده‌ام. سرمایه چندانی ندارم که بتوانم جایی را اجاره کنم و هنوز زنان در خانه‌هایشان کارها را آماده می‌کنند. حالا به دلیل همین که فضا نداریم، با وانت برای ما کار می‌آورند، در صورتی که ما می‌توانیم به اندازه یک کامیون کار آماده کنیم.»

 

روایتـ پنجم
ناهید؛ از دوخت دم‌کنی تا تهیه جامدادی از ضایعات

ناهید از دم‌کنی گرفته تا کیف نان، کیف سبزی، و کاور مبل و لوازم برقی می‌دوزد. جوانه گندم و ماش درست می‌کند، با ضایعات قوطی‌های رب، جامدادی و از نمد، عروسک درست می‌کند. او زن هنرمندی است که کارش در زمره مشاغل خرد زنان قرار می‌گیرد زیرا درآمد و فروش چندانی ندارد. «زمانی مربی مهد بودم. خیلی هم به این شغل علاقه داشتم. مدرک مربیگری هم گرفتم، اما همسرم با اینکه من شاغل باشم موافق نبود. به همین دلیل، دنبال کاری بودم که بتوانم در خانه انجام بدهم. برای هیچ‌کدام از این کارها هم کلاس نرفتم و در اینترنت دیده‌ام و مطلب خوانده‌ام و با آزمون و خطا آن‌ها را درست کردم.»

10 سالی می‌شود که ناهید این کارهای هنری را درست می‌کند و در خانه‌اش نگه می‌دارد تا روزی بتواند آن‌ها را بفروشد. اهل بساط در گوشه و کنار خیابان یا مترو نیست. هنوز صفحه‌ای هم در فضای مجازی با این هدف به راه نینداخته است و تنها فروش او در جلسات دوره قرآن زنان یا مهمانی‌هایی است که دوست و آشنا برگزار می‌کنند. «شوهرم در یک شرکت کار می‌کرد، اما حالا 4 سالی می‌شود که دیگر در آنجا فعالیت ندارد و با ماشین کار می‌کند. درآمدش به نسبت وقتی که در شرکت کار می‌کرد بالا و پایین دارد. خانه‌مان هم مسکن مهر است و باید هر ماه قسط آن را واریز کنیم. می‌خواستم کمک‌خرج خانه هم باشم، اما به آن اندازه فروش ندارم. ضمن اینکه در صورت فروش، درآمد چندانی هم ندارم. به دلیل اینکه کارم کم است، پارچه و وسایلی را که لازم دارم کلی نمی‌خرم. به همین دلیل چندان برایم صرف نمی‌کند. برای نمونه، پارچه‌ را 70 هزار تومان می‌خرم و شاید 20 هزار تومان از فروش کارهایم سود کنم.»

او همان 10 سال پیش که این کار را شروع کرد، تمایلی به ادامه نداشت، اما حالا معتقد است ‌عیبی ندارد که آدم در خانه هرچند کم کار کند و درآمدی هم داشته باشد. ضمن اینکه تأمین تقریبا همه مخارج با همسر ناهید است، اما او بیکاری را دوست ندارد. «کاور نان و سبزی تا چند وقت پیش خیلی خواهان داشت، اما با وجود گرانی، من هم مجبور شدم آن را گران‌تر بفروشم و دیگر خیلی از آن نمی‌خرند. کاور مبل بازار کار خوبی دارد، اما باید از گلبهار به مشهد بروم و این رفت‌وآمد برایم سخت است. با ‌اینکه این کار زحمت دارد و فروشم محدود است، ‌همین که بی‌هدف نیستم برایم کافیست.»

این زنان نجیب‌تر و آبرومندتر از آن هستند که دستشان را پیش کسی دراز کنند. روی پای خود ایستاده‌اند و می‌دانند ‌این موضوع بهای سنگینی برایشان دارد، اما دست‌‌کم مسئولانی که می‌توانند کاری کنند رنج نبود کاری مناسب روح این زنان را کمتر بیازارد، دریغ نکنند.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44