کد خبر: ۱۰۶۰۴
۰۲ آبان ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۰

روایت کوچ ۴۰ ساله کرمانج‌ها به محله شقایق مشهد

حالا بالغ‌بر چهل‌سال از آن زمان که کرمانج‌ها پا به مشهد و محله شقایق گذاشتند، می‌گذرد. سادگی، صمیمیت و خونگرمی‌شان نمی‌گذاشت کسی آب در دلش تکان بخورد. هنوز هم همان سادگی و صمیمیت قدیم را دارند.

کمبود امکانات، کم‌آبی و در یک کلام بیکاری، آنها را از زیر آسمان روستا به شهر یا به‌عبارتی حاشیه شهر آورد. زمین‌های کشاورزی، دامداری و هوای پاک روستا‌های شمال استان خراسان رضوی و خراسان‌شمالی را رها کردند و خانه‌نشین محله شقایق شدند.

اوایل دهه ۶۰ که چندتایی‌شان آمدند، راه باز شد و باقی هم یکی پس‌از دیگری کوچ کردند. آن موقع «شقایق»، حتی خیابان‌بندی نبود. آب، برق و گاز نداشتند. به کوه می‌رفتند و دبه‌دبه از چشمه آب می‌آوردند. باوجود این سختی‌ها خوش بودند. جمع کرمانج‌ها جمع بود و روزبه‌روز بر تعدادشان اضافه می‌شد. سادگی، صمیمیت، غیرت و خونگرمی‌شان نمی‌گذاشت کسی آب در دلش تکان بخورد.

حالا بالغ‌بر چهل‌سال از آن زمان می‌گذرد و هنوز هم اسم محله شقایق یک که می‌آید، تصویر ساکنان کرمانجش در ذهن می‌نشیند. هنوز هم همان سادگی و صمیمیت قدیم را دارند. گرچه شهرنشینی و مجاورت با فارس‌ها آنها را از بعضی آداب و رسوم و لباس‌های محلی خودشان دور کرده، کافی است چند‌دقیقه در این محل باشید تا از دوروبرتان لهجه کُردی به گوشتان بخورد.

‌کرمانج‌های اینجا با زبان مادری اصیل خودشان با هم صحبت می‌کنند. بچه‌هایشان هم دو‌زبانه هستند؛ فارسی و کُردی. آنها در این سال‌ها وصلت‌های بسیاری با فارس‌ها داشته‌اند و روایت‌های این مجاورت پر از صمیمیت و مهربانی است.

جمع کرمانج‌ها جمع است

همین که پا در محله شقایق بگذارید، محو سادگی و بافت قدیمی آن می‌شوید. مرد‌ها و زنان در جای‌جای خیابان نشسته‌اند و در‌حال آفتاب‌گرفتن یا گفتگو با یکدیگر‌ند. در‌های کوچک آهنی، دیوار‌های آجری، درخت‌های توت، فرش‌های قرمز شسته‌شده‌ای که روی دیوار‌ها انداخته شده‌است، بازی بچه‌ها در خیابان، اولین مناظری است که می‌بینید.

از نمونه‌های مناظر غیر شهری، دیدن آب کف‌آلود شست‌وشوی البسه است که از داخل حیاط خانه‌ها راهی خیابان شده و از لبه جدول در‌حال عبور است. خیلی از مغازه‌های اینجا هنوز در‌ها و قفسه‌های آهنی دارند. بسیاری از ساکنان یکدیگر را می‌شناسند. از وقتی پایشان را از خانه بیرون می‌گذارند، قدم‌به‌قدم با یکدیگر حال و احوال می‌کنند و آنچه این گفتگو‌ها را جذاب‌تر کرده، لهجه کردی‌شان است.

در محله شقایق قومیت‌های مختلفی زندگی می‌کنند؛ کُرد، ترک، فارس، افغان و...، اما شقایق ۱۱ از آن خیابان‌هایی است که تعداد زیادی از کرمانج‌ها را در خود جای داده است. حدود دهه‌های ۶۰ و ۷۰ بیشتر جمعیت این خیابان کرمانج بودند. اکنون فارس‌های مختلفی که از شهرستان‌هایی همچون نیشابور، کلات و... آمده‌اند، به آنها اضافه شده‌اند ولی همچنان جمع کرمانج‌ها جمع است. خیلی از آنها با یکدیگر نسبت فامیلی، خانوادگی و طایفه‌ای دارند.

سراغ اولین کرمانج‌های کوچ‌کرده را که می‌گیریم، می‌رسیم به حمیدآقا خوشخو. یک مغازه سوپری ساده دارد و مقابل مغازه، همراه آقا غلامرضا شگفتی نشسته است. حمیدآقا سال‌۶۰ درحالی‌که جوانی بیست‌و‌دو‌ساله بوده، از روستا‌های قوچان راهی اینجا شده است. او تعریف می‌کند: آن موقع در روستا کار، درآمد، مدرسه، امکانات بهداشتی و درمانی نداشتیم. شنیده بودم در مشهد می‌توان کار پیدا کرد. راهی این شهر و در امور ساختمانی مشغول شدم.

آن زمان، زمین‌های محله شقایق، حالت بیابانی داشته و به همین‌دلیل قیمتش کمتر از سایر قسمت‌های مشهد بوده است. حمیدآقا زمینی را در شقایق ۱۱ خریداری می‌کند و با درآمدی که داشته، شروع به ساخت آن می‌کند. به‌دنبالش برادر، خواهر و چندتا از پسرعمو‌های او به مشهد کوچ می‌کنند و در محله شقایق ساکن می‌شوند.

روایت کرمانج‌هایی که ۴۰ سال پیش به محله شقایق مشهد کوچ کردند


به صدا درآمدن زنگ مهاجرت معکوس کرمانج‌ها

حمیدآقا به کوهی که حالا پشت خانه‌ها قرار گرفته است، اشاره می‌کند و می‌گوید: آب نداشتیم. می‌رفتیم از چشمه آب برای بنایی و پخت‌و‌پز می‌آوردیم. خانم‌ها هم لباس‌ها و ظرف‌ها را با آب چشمه می‌شستند. برق و گاز نیز نداشتیم. خیلی سختی کشیدیم تا اینجا آباد شد.

حمیدآقا پایش را به آسفالت جلو مغازه‌اش می‌کوبد و ادامه می‌دهد: آن موقع همه‌جا خاکی بود. خودمان با کمک بقیه ساکنان، پول برای آسفالت جمع کردیم.

آقا غلامرضا که چهار‌سال بعد‌از حمید‌آقا ساکن شقایق ۱۱ شده است. می‌گوید: تا سال‌۷۰ اوج مهاجرت از قوچان به شقایق صورت گرفت. بعدش به روستا‌ها رسیدگی کردند و مهاجرت کم شد. الان هم دارد معکوس می‌شود.

یکی از طایفه‌هایی که از قوچان مهاجرت کرده و ساکن شقایق شده‌اند، «تیتکانلوها» هستند که آن زمان زندگی عشایری داشته‌اند ولی به گفته آقاغلامرضا اکنون تیتکانلو، آباد و مثل یک شهر شده است.

او ادامه می‌دهد:، چون ما با روستا و زندگی عشایری آشنا بودیم، توانستیم سختی‌های زندگی بدون آب و برق و گاز را تحمل کنیم. در همان شرایط، فقط به‌خاطر اینکه کار و درآمد داشتیم، راضی بودیم و خداراشکر می‌کردیم.

به گفته او، آن زمان افراد طایفه‌ها یکی پس‌از دیگری کوچ می‌کردند و اینجا دوروبر هم جمع می‌شدند ولی الان چند‌سال است که بعضی از همان قدیمی‌ها دارند به روستاهایشان برمی‌گردند؛ زیرا اکنون زندگی در مشهد سخت‌تر و در آنجا راحت‌تر است.

به گفته آقا‌غلامرضا تا همان دهه ۷۰ حدود هشتاد‌درصد ساکنان شقایق ۱۱ کرمانج و ترک بوده‌اند ولی بعد از آن، فارس‌های شهرستان‌های اطراف هم ساکن این محل شدند و اکنون تعداد زیادی از ساکنان را فارس‌ها تشکیل می‌دهند.

روایت کرمانج‌هایی که ۴۰ سال پیش به محله شقایق مشهد کوچ کردند

 

وصلت کُرد‌ها و فارس‌ها

گوهرخانم از کرمانج‌های قدیمی است. او تنها زنی در این محله است که روسری کردی به سر دارد و آن را به سبک خودشان بسته است. گوهرخانم با عروسش، زهرا زمردی که بین ساکنان به «زری‌خانم» معروف است، زندگی می‌کند.

او در آستانه نودسالگی قرار دارد و دقیق به خاطر ندارد که چه سالی به اینجا آمده است ولی می‌گوید: جوان بودم. پسرم که به مشهدآمد، شوهرم گفت ما هم برویم. راضی نبودم. تا یکی‌دو ماه فقط گریه می‌کردم.

تا همان دهه ۷۰ حدود هشتاد‌درصد ساکنان شقایق ۱۱ کرمانج و ترک بوده‌اند 

زری‌خانم صحبت‌های مادرشوهرش را این‌طور ادامه می‌دهد: برادرشوهرم سر یک اختلاف، روستا را رها کرد و به اینجا آمد. پدرشوهرم به خاطر او آمد. بعدش هم ما و خواهر شوهرم و بقیه آمدیم.

بعد‌از ۲۵ سال، همان برادرشوهر زری‌خانم، با درآمد حاصل از کارگری در مشهد، در قوچان برای خودش زمین و باغ می‌خرد و مجدد به آنجا بازمی‌گردد ولی زری‌خانم و دیگران اینجا ماندگار شده‌اند.

او می‌گوید: من آرزو دارم به روستا برگردم. دنبال مرغ و خروس باشم. شیر بدوشم و کره درست کنم ولی بچه‌های ما قبول نمی‌کنند. آنها شهرنشینی را دوست دارند. چه می‌شود کرد. قسمتمان همین است دیگر.

به گفته او کرمانج‌ها تا توانسته‌اند بین خودشان ازدواج کرده‌اند، اما چون ارتباط مسالمت‌آمیز و خوبی با فارس‌ها داشته‌اند، به‌ویژه در بین مردهایشان موارد متعددی هست که با فارس‌ها وصلت کرده‌اند.
آقا‌رضا حسن‌زاده یکی از همین افراد است.

او تعریف می‌کند: پدر و مادر من دختر‌عمو و پسرعمو بودند. آن‌قدر مشکلات ازدواج فامیلی و طایفه‌ای را دیده بودم که گفتم نمی‌خواهم با فامیل وصلت کنم. همسرم بیرجندی است. خیلی هم زندگی خوبی داریم.


بچه‌های ما دو زبانه هستند

او می‌گوید: سال‌۶۴ پدر من، زمین اینجا را به ۷ هزارتومان خرید. چون بیابان بود و چیزی نداشت، فارس‌ها آنها را ارزان می‌فروختند. ما کرد‌ها که صبر و تحملمان زیاد است، زمین‌ها را می‌خریدیم و به‌خاطر اینکه جثه قوی داریم، وارد مشاغل بنایی و گچ‌کاری و‌... می‌شدیم. من به این کار‌ها علاقه نداشتم. یک تاکسی خریدم و با آن کار می‌کردم.

آقارضا به ارتباط خوب کرد‌ها و فارس‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: در سال‌های اخیر، تعداد فارس‌های این خیابان زیاد شده است، اما همه با هم دوست و رفیقیم. با فارس، فارسی صحبت می‌کنیم و با کرد‌ها کُردی. خوب و بد هم همه‌جا هست و ربطی به فارس و کرد ندارد.

به گفته او همه کرمانج‌ها به خاطر تعصب، به فرزندانشان، کُردی صحبت‌کردن را یاد داده‌اند، اما چون بچه‌ها به مدرسه می‌روند و در آنجا فارسی صحبت می‌کنند، دوزبانه هستند ولی کسی نیست که زبان اصیل خودش را بلد نباشد. حتی بچه‌ها بین خودشان کُردی صحبت می‌کنند.

او ادامه می‌دهد: ما کرد‌ها نتوانسته‌ایم روی فارس‌ها و مشهدی‌ها تأثیر بگذاریم ولی بچه‌هایمان همین که مدرسه می‌روند، تحت تأثیر فارس‌ها قرار می‌گیرند؛ به عنوان مثال مانند فارس‌ها لباس می‌پوشند و دیگر کردی را نمی‌بینید که با لباس مخصوص خودش باشد.

به گفته او حالا کرد‌ها حتی در کمدهایشان لباس کردی ندارند؛ زیرا هزینه خرید آن بسیار زیاد است و برای مراسمی مانند عروسی‌ها، اغلبشان لباس محلی را کرایه می‌کنند.

آقارضا می‌گوید: چندسال پیش لباس محلی‌مان داشت از رونق می‌افتاد ولی الان باز مردم رو به همان لباس‌ها آورده‌اند.

او درباره رفت‌وآمد کرد‌ها با یکدیگر می‌گوید: قدیم که اوضاع مالی بهتر بود، بیشتر به خانه‌های هم می‌رفتیم ولی الان با این شرایط کمتر شده است. از‌طرفی هم ما کرد‌ها بد می‌دانیم مردی بدون زن و بچه‌اش به خانه دیگری برود؛ در خیابان و تا پشت در خانه احوالپرسی می‌کنیم. به‌همین‌دلیل هم هست که می‌بینید ارتباط همسایه‌ها در خیابان با یکدیگر زیاد است.

 

روایت کرمانج‌هایی که ۴۰ سال پیش به محله شقایق مشهد کوچ کردند


رسم‌هایی که در مشهد گم شد

سال ۹۴ پدر آقا‌رضا فوت می‌کند. مادرش حاضر نمی‌شود به مشهد بیاید. در‌نتیجه آقا‌رضا تاکسی‌اش را می‌فروشد و از سال ۹۶ در زمین‌های پدرش مشغول کشاورزی و باغداری است. او دائم بین مشهد و روستای فاروج در رفت‌وآمد است و با اینکه آنجا خانه هم دارند، به‌خاطر تحصیل بچه‌هایش، سکونت اصلی خانواده‌اش در محله شقایق است.

او درباره تأثیرپذیری کرد‌ها از فارس‌ها می‌گوید: ما کرد‌ها پول رایج ایران را به‌عنوان مهریه تعیین می‌کردیم؛ به‌عنوان مثال مهریه خانم خودم ۵ میلیون تومان است. اما الان دیگر بسیاری از جوان‎هایمان مثل مشهدی‌ها سکه را به‌عنوان مهریه تعیین می‌کنند. به گفته او کرمانج‌ها رسم داشتند که همه وسایل خانه یا همان جهیزیه را داماد تهیه کند، اما به‌مرور، در هم‌نشینی با فارس‌ها و با سنگین‌شدن مخارج، این رسم هم کم‌رنگ شده است و اکنون تقریبا نیمی از وسایل را داماد و نیمی دیگر را عروس تهیه می‌کند.

او ادامه می‌دهد: مراسم عروسی کرد‌ها هنوز هم مانند سبک قدیم خودشان است، اما در مواردی، هم‌نشینی با فارس‎ها آن را تحت‌تأثیر قرار داده است و به سبک مشهدی‎ها انجام می‌شود.

آقارضا عزاداری کرد‌ها را مانند فارس‌ها می‌داند با این تفاوت که در گذشته برای ایامی مانند محرم و صفر، نان‌های سنتی همچون فطیر می‌پختند ولی اکنون مانند مشهدی‌ها رو به شله‌زرد و غذا‌های این‌چنینی آورده‌اند.
حرف از غذا که می‌شود،

او با آب‌و‌تاب از محصولات روستایی خودشان تعریف می‌کند و می‌گوید: در خانه ما پنیر سوپری نبود. کره و ماست خیکی می‌خوردیم که لنگه ندارد. ولی الان برای دخترم که به مهدکودک می‌رود، مجبورم پنیر بسته‌بندی بخرم که با بقیه یکی باشد.

روایت کرمانج‌هایی که ۴۰ سال پیش به محله شقایق مشهد کوچ کردند


حد وسط دوفرهنگ

محدثه ارجمند همسر آقارضا، پانزده‌سال پیش که به ازدواج او درآمد، بر این باور بود که خوشبختی ربطی به قومیت ندارد. تصورش هم درست از کار درآمد. او می‌گوید: چه بسیار فارس‌ها یا کرد‌هایی که با هم نمی‌سازند، ولی ما با هم کنار آمدیم.

قدیم که اوضاع مالی بهتر بود، بیشتر به خانه‌های هم می‌رفتیم ولی الان با این شرایط کمتر شده است

او، اوایل در جمع خانواده همسرش که حضور داشته، متوجه صحبت‌های آنها نمی‌شده. همسرش برایش ترجمه می‌کرده است تا اینکه بعد از شش‌هفت‌ماه این زبان را یاد می‌گیرد. آداب و رسوم کرمانج‌ها به‌ویژه در عروسی‌ها برای محدثه‌خانم جالب بوده است. البته همه آنها را خودش اجرا نکرده و بین آداب و رسوم مشهدی و کرمانجی، حدوسط مورد‌توافق خودش و همسرش را گرفته‌اند.

او تعریف می‌کند: اولین دفعاتی که با همسرم به روستایشان رفتم، وقتی می‌دیدم خانم‌ها در کشت و زراعت و دامداری کار می‌کنند، به نظرم خیلی سخت بود. آنها از بچگی با همین سبک بزرگ می‌شوند ولی ما نه. اما از طرف دیگر روحیه شاد و دست‌و‌دل‌بازی که دارند، هم‌نشینی با آنها را لذت‌بخش می‌کند.

 

پایان بساط گردوبشکن و کشتی

آقاموسی کریم‌زاده از دیگر قدیمی‌های کرمانج شقایق ۱۱ است. او را در محل به نام «موسی‌کُرده» می‌شناسند و از بچگی همین‌جا بزرگ شده است. پدرش از طایفه «توپکانلوها» بوده که به گفته خودش طایفه بزرگ و پراکنده‌ای از عشایر بوده‌اند.

او این‌قدر ارتباط کرد و فارس در این محل را خوب و نزدیک به هم می‌داند که از آن با عبارت «ذوب‌شدن» یاد می‌کند و می‌گوید: بیشتر کرد‌هایی که مهاجرت کرده‌اند با فارس‌ها ارتباط خوبی دارند؛ فقط دو‌سه خانواده هستند که از قدیم ساز مخالف می‌زدند و الان نیز همچنان همان‌طور‌ند.

به نظر او، چون فارس‌ها لباس کرد‌ها را نمی‌پسندند، خیلی زود کرد‌ها آن را در جمع فارس‌ها کنار گذاشتند، ولی لهجه اصیلشان را همچنان حفظ کرده‌اند و آن را به فرزندانشان یاد می‌دهند. به گفته آقا‌موسی در گذشته، زمینی که اکنون سازمان آب دیوارکشی کرده، زمینی بایر بوده و کرد‌ها در آن دور هم جمع می‌شدند و گردو‌بشکن، مسابقات کشتی و باز‌ی‌های محلی خودشان را انجام می‌دادند ولی از وقتی این زمین دیوارکشی شده است، جای دیگری در محل برای دورهمی ندارند. فقط مسجدشان است که آن را هم خودشان ساخته‌اند.

بچه‌های کرمانج‌ها اکنون در خیابان، فوتبال و دوچرخه بازی می‌کنند، اما در گذشته، در همان زمین شرکت آب، بازی‌های محلی را انجام می‌دادند. کرمانج‌ها در محله الهیه و خیابان محمدیه ۲۰، حسینیه‌ای دارند به نام حضرت ابوالفضل (ع) که در روز‌های عزا و اعیاد کنار هم جمع می‌شوند و به سبک خودشان مراسم را برگزار می‌کنند.

آنها برحسب توان مالی‌شان، به بازار‌های مختلف مشهد ازجمله کوچه عباسقلی‌خان، پنج‌راه، هفده‌شهریور، بازار رضا، سرای بلور، پروما می‌روند. روزبازار‌های الهیه از دیگر بازار‌های مورد استقبالشان است. از مکان‌های مختلف تفریحی مشهد هم بسیاری‌شان بازدید کرده‌اند.

به‌طور‌کلی می‌توان گفت کرمانج‌های قدیمی هنوز هم عرق خاصی به روستاهایشان دارند ولی بچه‌هایشان، برعکس، مشهد را ترجیح می‌دهند. گرچه بزرگ‌تر‌ها بیشتر با سبک و سیاق کرد‌ها مأنوس هستند، بچه‌ها و جوان‌تر‌ها طوری سبک زندگی‌شان را با مردم این شهر تطبیق داده‌اند که دیگر شاید به ظاهر قابل تفکیک نباشند و می‌توان عبارت «ذوب‌شدن» کرد‌ها در فارس‌ها را درست دانست. 


* این گزارش چهارشنبه ۲ آبان‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۹۱ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44