کد خبر: ۷۴۴۷
۰۵ آذر ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۰

بوی عطر سید جواد در مشهد پیچیده!

سیدجواد موسوی نه روحانی تحصیل‌کرده بود و نه یک چهرۀ مشهور، اما همه او را می‌شناختند، دکان عطرفروشی ده متری سیدجواد با وجود درگذشت او، هیچگاه خالی نمی‌ماند.

سیدجواد موسوی نه روحانی تحصیل‌کرده بود و نه یک چهرۀ مشهور، اما همه او را می‌شناختند. همۀ مشهدی‌ها، زائران حرم امام رضا (ع) و حتی ایرانی‌های مقیم کشور‌های خارجی. تیر ۹۶ «سیدجواد عطری» در ۸۷ سالگی از دنیا رفت.

اما این شهرتِ همراه با محبوبیت از کجا شروع شد، یک عطرفروش قدیمی آن‌قدر شهره شده که دکان ۱۰ متری‌اش محل رفت‌و‌آمد ارادتمندانش است.

سیدحسین، پسر دوم حاج آقای موسوی از پدر می‌گوید: «بیشتر جوان‌ها، طرف حساب حاج آقا بودند. خیلی‌ها می‌آمدند و می‌گفتند حاج آقا نصیحتمان کن و او هم می‌گفت احترام به پدرو مادر، وظیفه‌تان است، اما باید در عمل هم احترام بگذارید و خم شوید و دست پدرومادرتان را ببوسید.

واقعاً این‌کار را انجام دهید. بوسیدن دست پدرومادر، چاپلوسی نیست، وظیفه است. اینکه به زبان بگوییم من پدرومادرم را دوست دارم که هنر نیست اگر خم شدید و دستشان را بوسیدید و حتی پایشان را بوسیدید، هنر کردید.».

 

پافشاری برای دیدن سید عطری!

پسر سیدجواد به خاطره‌ای اشاره می‌کند. یک هفته قبل از فوت پدرش خانمی به مغازۀ آن‌ها می‌آید و پافشاری می‌کند که حاج آقا را ببیند. سیدحسین تعریف می‌کند: «خانمی اصرار می‌کرد که می‌خواهد حاج‌آقا را ببیند.

من برای او توضیح دادم حدود سه‌ماه است که پدر در حالت خواب و فارغ از این دنیاست. حتی من و برادرانم را هم نمی‌شناسد. ما فقط برای دل خودمان و رسیدگی بیشتر، به بیمارستان می‌رویم و او به هیچ‌کس، واکنشی نشان نمی دهد.».

اما از این پافشاری‌ها برای دیدن سیدجواد عطری، در زمان حیاتش و غیبتش در مغازه کم نبود. پسرش اشاره می‌کند: «حتی بعد از فوت پدر هم سراغش را از ما می‌گیرند. تا شبی که می‌خواستیم کرکرۀ مغازه را پایین بکشیم و پرچم سیاه نصب کنیم، مردم می‌آمدند و می‌خواستند حاج آقا را ببینند.».

 

درگذشت سید عطری

 

این شغل برای شما بهتر است

چرا می‌خواهند سیدجواد عطری را ببینند؟ این سؤال را هر زمان که از سیدحسین می‌پرسیم، فقط یک جواب دارد: «ما می‌گوییم فقط لطف امام رضا(ع) است.». پسر از پدر می‌گوید: «اگر هر کس در شغل خودش کاری کند که از او راضی باشند، خدا به او لطف می‌کند.

این لطف قرار نیست فقط لطف مادی باشد، بلکه ممکن است فرد در زندگی وضع مالی خوبی نداشته باشد، اما لقمه‌نانی که برای خانواده‌اش تهیه می‌کند برکت داشته باشد.».سیدحسین ادامۀ حرفش را این‌طور بازگو می‌کند: «قرار نیست همه ثروتمند باشند، برکت به فروش و پول زیاد نیست.».

در شهر مشهد و دوروبر خودمان، کاسب‌های زیادی را دیده‌ایم که شهره شده‌اند. شاید کار آن‌ها را چند مغازۀ کناری‌شان هم انجام می‌دهند ولی آن نام و شهرت را ندارند! در همین بازار رضای مشهد، چندین مغازۀ عطرفروشی است، اما خدا کاری کرده است که صاحب یکی از آن‌ها نه فقط در بین همشهری‌هایش بلکه در کشور و حتی خارج از مرزها به «سیدجواد عطری» معروف شود.

شروع کار سیدجواد از توصیۀ پدرش است. پسرِ عطرفروش محبوب مشهدی از پدربزرگش می‌گوید، وقتی می‌پرسیم که پدرتان از چه زمانی به سیدجواد عطری معروف شدند؛ « از زمانی که پدربزرگم پیش‌نماز مسجد فیل در خیابان نواب‌صفوی بود و به پدرم توصیه کرد این شغل برای شما بهتر است.

بعد از آن توصیه، پدرم به حرم امام رضا(ع) می‌رفت و به مردم عطر می‌فروخت. او کارش را با فردی به نام «شاطر» شروع کرد. هر دو به حرم می‌رفتند و به مردم عطر می‌فروختند. شیوۀ کار پدرم هم انگار خیلی ساده بوده است. او با سر و وضعی معمولی و یک کیف پُر از شیشه‌های عطر به حرم می‌رفته و به آن‌ها که عطر می‌خواستند، بوی خوش هدیه می‌داده است.».

 

ابتدا موعظه و بعد عطر!

برای دانستن از گذشتۀ زندگی سیدجواد عطری، پسرش ما را به مشهد قدیم می‌برد؛ «هنوز هم قدیمی‌هایی که زنده هستند و به مغازۀ ما می‌آیند از خاطرات گذشته‌شان، یاد می‌کنند. می‌گویند مشهد قدیم، کوچک بود و صحن و سراهای حرم این‌قدر وسعت نداشت.

وقتی کسی می‌خواست در صحن برای مردم صحبت کند، نیاز به بلندگو و تریبون نبود. صدا به همه می‌رسید. سیدجواد بعد از نماز ظهر و عصر، می‌ایستادو ۱۰ دقیقه‌ای برای مردم صحبت می‌کرد. از کرامت‌های امام رضا(ع) می‌گفت و چند مسئلۀ شرعی برای مردم توضیح می‌داد. بعد از آن هم می‌گفت اگر کسی دوست داشته باشد، می‌تواند از من عطر بخرد.».

او دانشش را از پدر عالمش و مطالعه‌هایش داشته است، مردم هم از صحبت‌های او و عطرهای خوش‌بویش استقبال می‌کردند و رفته‌رفته به سیدجواد عطری معروف شد. پسر سیدجواد می‌گوید: «آن زمان که پدرم با شاطر آقا کارشان را شروع کردند از مسئولان وقت حرم اجازه گرفته بودند و آن‌ها هم منعی نداشتند. شاید پدرم حدود ۳۰ سال داشت که این‌کار را به‌عنوان گذران زندگی شروع کرد، کاری که بعدها برای او، هم نان آورد، هم محبوبیت!».

راوی داستان زندگی سیدجواد عطری یقین دارد مرحوم پدربزرگش که عالم به مسائل دینی بوده، چیزهایی می‌دانسته که به فرزندش چنین توصیه‌ای کرده است. او دربارۀ محبوبیت پدرش می‌گوید: «او فردی بود مثل هزاران فرد دیگر، اما وقتی امام رضا(ع) بخواهد یک نفر را عزیز کند، عزیز می‌کند.». بعد آیۀ «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ» و ترجمه‌اش را یادآوری می‌کند: «هر کس را بخواهی، عزت می‌دهی و هر که را بخواهی خوار می‌کنی.».

او افراد زیادی را می‌شناسد که مصداق این آیه هستند. به شهید کاوه که اتفاقاً روزگاری همسایۀ پدرش هم بوده، اشاره و بیان می‌کند: «در مشهد، شهید کاوه را داشتیم که یک فرد عادی بود ولی خدا خواست عزیزش کند. از این نمونه‌ها زیاد داریم، وقتی خدا می‌خواهد کسی را عزیز کند با هر بهانه‌ای این‌کار را انجام می‌دهد.».

 

درگذشت سید عطری

 

از بازار زنجیر تا بازار رضا

آمدن سیدجواد به بازار رضای مشهد هم داستانی دارد که سیدحسین روایت می‌کند: «پدرم در بازار زنجیر که در گذشته در محدودۀ فعلی بست شیخ بهایی بوده است، مغازه داشت. چند سالی بعد از ارائۀ عطر در حرم به آن مغازه رفت تا در طرح خرابی قرار گرفت و بازار رضای مشهد را ساختند.

آن‌طور که او برای ما تعریف می‌کرد در سال ۱۳۴۰ که بازار زنجیر خراب شد، از مغازۀ پدرم تا ضریح، شاید حدود ۷۰ متر فاصله بود. بعد از آنکه مغازه در طرح خرابی قرار گرفت، یکی از دوستان پدرم به نام آقای بادبزن‌چی، مغازۀ فعلی را با شرایط ویژه به پدرم داد.

دوست پدرم گفته بود که وضع مالی من خوب است و به این مغازه نیازی ندارم. چون تو سید هستی و بچه سید زیاد داری، دوست دارم از خودم یک یادگاری به‌جا بگذارم؛ این مغازه را به تو می‌دهم و تو هر طور و هرزمان که دوست داری پولش را به من بده. این‌طور می‌شود که پدرم اقساط را پرداخت می‌کند و شاید مبلغ ۱۰ هزار تومان برای مغازه می‌پردازد.».

 

جعبه‌های عطر و پند اخلاقی

سیدحسین، ۴۴ ساله است و کارشناسی زبان انگلیسی دارد. تحصیلاتش در کار فروش عطر و مراودۀ او با زائران حسابی به کارش می‌آید. او ۲۱ سال است که در مغازۀ سیدجواد مشغول شده. عکسی را نشانمان می‌دهد که مربوط به جعبه‌های قدیمی عطر سیدجواد است.

می‌گوید که پدرم خودش خواست پند اخلاقی روی جعبه‌ها چاپ شود و همین‌کار، بسته‌بندی عطر ما را خاص کرد. شیشه‌های عطر را که داخل جعبه می‌گذاشتیم جای یک چیز خالی بود؛ آن هم پند اخلاقی بود که وقتی فرد جعبه را باز می‌کند به چشمش بخورد.

روی جعبه‌ها این نکته‌ها را به سفارش پدرم چاپ کرده بودیم؛ پیامبر (ص) فرمود: «دست پدرومادر خود را هر روز ببوسید.» یا این شعر: «هر آنکس که پند پدر نشنود/  به ناچار روزی پشیمان شود».

پدرم همیشه سعی کرد عطر خوب به دست مردم بدهد. سفارشی که پدربزرگم به او و شاطرآقا کرده بود؛ «سعی کنید بهترین عطر‌ها را تهیه کنید.». شاید دلیل اینکه خیلی از مردم به‌سمت پدرم متمایل شدند همین توصیۀ پدربزرگم بود که می‌گفت: «جنسی را بگیر که سودش کمتر باشد!».

 

بوی عطر سید جواد در مشهد پیچیده!

 

با فوت برادرم، پدرم ضربۀ روحی خورد

سیدحسین از فوت ناگهانی برادرش می‌گوید: «سال ۸۰ برادر بزرگم، سیدهاشم در ۴۶ سالگی فوت کرد. فوت او ضربۀ روحی سنگینی به پدرم وارد کرد تا آنجا که بعد از آن اصلا به مغازه نیامد. تا قبل از فوت سیدهاشم، تقریباً همۀ امور مغازه به دست من و برادرانم می‌چرخید و این‌طور نبود که حاج آقا بخواهد پابه‌جفت پشت پاچال بایستد، اما با رفتن برادرم حتی دیگر به مغازه هم سر نمی‌زد. انگار گوشه‌گیر شده بود. کسی که به مغازه می‌آمد و با جوان‌ها مراوده داشت و به آن‌ها پند‌های اخلاقی می‌داد، یک‌باره خانه‌نشین شد.».

 

شما را در بیداری ندیده بودم

سیدمحمدرضا پسر دیگر مرحوم موسوی است. او می‌گوید: «خیلی از زائران که قبلا پیش حاج آقا آمده‌اند و از او عطر خریده‌اند، در کنارش یک پند اخلاقی هم گرفته‌اند برای همین است که دوست دارند دوباره حاجی را ببینند. مردم بعضی وقت‌ها از گرفتاری‌هایشان می‌گفتند و پدرم هم تا جایی که در توانش بود کمک می‌کرد و راه‌حلی ارائه می‌داد.».

سیدحسین خاطره‌ای از ۱۵ سال پیش به یادش می‌آید که همین‌جا بازگو می‌کند: «مردی ایرانی که مقیم آلمان بود به مغازۀ ما آمد و چشمش به قاب عکس یادگاری‌ای افتاد که در آن، پدرم در جمع من و برادرانم ایستاده است.

در همان لحظه، زد زیر گریه و گفت که می‌خواهم این سید را ببینم. آن زمان حاج آقا به مغازه نمی‌آمد و یکی از برادرانم بعد از پافشاری‌های زیادِ این فرد، او را به منزل برد. تا پدرم را دید به دست‌وپای او افتاد. پدرم از آن مرد پرسید چه شده، آن مرد گفت که من تا حالا شما را در بیداری ندیده‌ام، اما گرفتاری‌ای داشتم که شما به خوابم آمدید و آن مشکل را برطرف کردید.

او گریه می‌کرد و می‌گفت که من حتی دفعۀ نخست بود که به بازار رضا می‌رفتم و دیدن اتفاقی عکس شما برایم عجیب بود. ماجرا که روشن شد، پدرم گفت آن فرد من نبوده‌ام، یکی از بندگان صالح خداوند بوده که شما به شکل من دیده‌اید و از اینکه گرفتاری‌تان برطرف شده است، خوشحالم.».

 

بوی عطر سید جواد در مشهد پیچیده!

 

فرزندم از دعای خیر حاج آقاست!

سیدمحمدرضا تعریف می‌کند: «تقریباً پنج‌سال پیش، خانواده‌ای سه‌نفره به مغازه ما آمدند. آقا کت‌و‌شلواری بود و کودکی هم در بغلش داشت. گفت که می‌خواهم با حاج آقا صحبت کنم. آن موقع پدرم به‌علت شکستگی لگن، در بستر بیماری بود و حالش مساعد نبود. پرسیدم کارتان چیست؟ او گفت: من پزشک جراح هستم و همسرم هم روان‌پزشک است.

ما به دعای خیر حاج آقا، بچه‌دار شدیم و حالا آمده‌ام که از سید تشکر کنم. تعریف کرد که ما برای درمان ناباروری‌مان پیش پزشکان متخصص داخلی و خارجی رفتیم و از هیچ‌کاری دریغ نکردیم، اما نتیجه‌ای نداشت. در همان زمان که در اوج ناامیدی بودیم، مادر همسرم به ما پیشنهاد داد به حرم امام رضا (ع) برویم و بعد گفت مشهد که رفتید، به بازار رضا هم بروید در آنجا سیدعطر فروشی است که دعایش زود برآورده می‌شود.

اتفاقاً به توصیۀ مادر همسرم عمل کردیم و به مغازۀ حاج آقا هم آمدیم. در مغازه، سیدی نشسته بود و به من لبخند زد. وارد شدم و مشکلم را بیان کردم. او گفت برو از چند مغازه پایین‌تر یک بسته کُندر بخر و به اینجا بیا. این جمله برایم خنده‌آور بود.

به همسرم گفتم ما به همۀ متخصصان مراجعه کردیم حالا سید می‌گوید که کُندر بخریم! همسرم گفت که حرف سید را زمین نزن؛ احترام اولاد پیامبر (ص) واجب است. بسته را خریدم و پیش سید برگشتم. او بسته را باز کرد و چند صلوات فرستاد و بعد گفت که مقداری را خودت بخور و مقداری را همسرت بخورد. بعد از آن دیدار، همسرم باردار شد و ما صاحب فرزند شدیم. حالا آمده‌ام با حاج آقا صحبت کنم و از دعایی که در حقم کرده است تشکر کنم.».



* این گزارش سه شنبه ۳ مرداد سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۴۶ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.

ارسال نظر