رجب نیکو متولد سال 1331در مشهد است، مردی در کارنامه فعالیتش از تشکیل اولین پایگاه بسیج در سیدی تا مسئولیتهای مختلف در حوزههایی همچون تسلیحات، تدارکات و روابط عمومی دارد. .
او پیش از انقلاب کارش نقاشی ساختمان و سپس تولید لباس ورزشی بوده است. نیکو در سال 56 با سکونت در سیدی وارد مسیر جدیدی در زندگی میشود.نیکو درباره سابقه پاسداری خود میگوید: سال56 که به محله سیدی آمدم اینجا تقریبا بیابان بود و افراد زیادی در اینجا سکونت نداشتند.
با تعدادی از کسبه تصمیم گرفتیم تا گروهی به نام ارتش آزادیبخش ایران تشکیل دهیم. اعضای این مجموعه که بیش از 100 نفر بودند، امنیت محله را تأمین و در فعالیتهای انقلابی شرکت میکردند. پس از شکلگیری کمیته و سپاه، بسیجیان در ذهن من افراد آسمانی بودند که حضور در بینشان لیاقت میخواست.
به پیشنهاد یکی از دوستان که میگفت در یک پایگاه به راننده نیاز دارند برای کمک رفتم. در آنجا یک خودرو به من تحویل داده شد و به عنوان راننده مشغول به خدمت شدم. کمی بعد اولین پایگاه بسیج سیدی را با کمک حجتالاسلام صدیقی و چند تن دیگر راه انداختیم.
پس از آن مسئول تدارکات ناحیه 3 شدم و در ادامه نیز به منطقه رفتم و جانشین ترابری و البته فرمانده پایگاه بسیج سیدی شدم. در آن سالها در شناسایی و دستگیری تعدادی مجرم و منافق در سیدی نقش پررنگی داشتم.
نیکو مانند بسیاری از جوانان پاسدار برای دفاع از میهن لباس رزم میپوشد و برای دفاع از خاک مقدس کشور راهی جبهه میشود. این رزمنده دفاع مقدس درباره حضورش در جبهه میگوید: در سال 62به کردستان رفتم و همرزم شهید کاوه شدم. خاطرهای از این شهید بزرگوار دارم که به یک عملیات مربوط است و من در آن داوطلب انجام یک کار خطرناک شدم.
شهید کاوه به یک راننده خودروی سنگین گفته بود مهمات بار کند و با فاصله پشت سر آنها حرکت کند. راننده که دارای جثه بسیار بزرگ و بومی منطقه بود به دلیل اینکه اگر به او گلوله اصابت میکرد به جز خاکستر چیزی از او و خودرو نمیماند، ترسید. شهید کاوه به شدت با او برخورد کرد طوری که او گفت مهمات را میبرم اما شهید کاوه گفت نمیخواهم دیگر تو ببری.
شهید کاوه به من گفت: «اگر کامیون دیده شود کل عملیات لو میرود. کامیون را بردار و چند کیلومتر از اینجا دور شو و یک جان پناه پیدا کن.»
سپس با صدای بلند از بقیه پرسید چه کسی حاضر است که مهمات را بیاورد که بلافاصله قبول کردم و پشت سر نیروها راه افتادم. به مقصد که رسیدیم هوا تاریک بود وقتی مهمات را خالی کردند شهید کاوه به من گفت: «اگر کامیون دیده شود کل عملیات لو میرود. کامیون را بردار و چند کیلومتر از اینجا دور شو و یک جان پناه پیدا کن.»
من گفتم خیلی خطرناک است و به احتمال زیاد کشته میشوم که شهید کاوه گفت جانپناه پیدا کن یا به عقب برگرد. من هم چراغهای کامیون را خاموش کردم و در مسیر پر پیچ و خمی که ضد انقلاب همیشه در آن کمین میزدند و رزمندگان را به بدترین شکل شهید میکردند راه افتادم.
در طی مسیر هم مدام آیات قرآن را میخواندم و چند نارنجک و یک مسلسل آماده در دستم داشتم که البته به استفاده از آنها نیاز نشد و سالم بازگشتم.
وی ادامه میدهد: در همین زمان مطلع شدم منافقین نامههای تهدیدآمیزی به درون منزل من و خانوادهام انداختهاند و حتی همسایهها را برای اینکه با ما رابطه نداشته باشند تهدید میکنند. زمانی که از جبهه بازگشتم دیدم بسیجیان از خانه من محافظت میکنند و بچههایم را به مدرسه میبرند. کمی که گذشت دوباره به جبهه جنوب رفتم.
در این مدت از ناحیه سر و پا مجروح شدم اما هیچ وقت برای گرفتن مدارک جانبازی اقدامی نکردم. دوباره از سپاه با من تماس گرفتند و گفتند بهتر است بازگردم و در مشهد خدمت کنم. من هم برگشتم و به فعالیتهای مختلفی از جمله جذب نیرو برای جبهه مشغول شدم. شهدای زیادی همچون دهقان، خاکستری و دایی در بین رزمندگان اعزامی از سوی من بودند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس میافزاید: تا سال 67 نامههای تهدیدآمیز همچنان برای ما میآمد. در این مدت بالغ بر 283 نامه دریافت کردیم. پس از سال تحصیلی تصمیم گرفتیم 5 فرزندم را به منزل باجناقم در تهران بفرستیم تا آنها کمی از این تهدیدات دور باشند.
یک روز پس از رسیدن بچهها با من تماس گرفتند که منزل باجناقم در تهران آتش گرفته است و فرزند باجناقم جانش را از دست داد، دختر بزرگم 85 درصد و پسرم 45 درصد سوختند. تلاش زیادی برای پیدا کردن مسبب این کار در تمام مدتی که نامهها میآمد انجام شد اما متأسفانه شخصی که این کار را انجام داد هیچ وقت پیدا نشد.
البته این کار نتوانست باعث شود من از سپاه دست بردارم. من با جدیت بیشتری سرکار بازگشتم و در پستهای مختلفی از جمله مسئول تسلیحات سپاه مشهد در سال 69 به مدت یک سال و نیم، مسئول ترابری سپاه مشهد از سال 72 تا 76، مسئولیت سمعی و بصری سپاه مشهد از سال 77 تا بازنشستگیام خدمت کردم.
البته پس از آن نیز خانهنشین نشدم و سمتهای مختلف در سپاه ناحیه بر عهده داشتم حتی الان نیز در حد توانم برای کمک به پاسداران فعالیتهایی همچون آموزش و مشاوره انجام میدهم.