فوتبال را از کوچهپسکوچههای محله وحید شروع کرد. یک توپ پلاستیکی و چند پسربچه که خودشان را در قامت قهرمان کارتون فوتبالیستها فرض میکردند و وقت و بیوقت در زمینی خاکی پا به توپ میشدند.
مهم، دویدن بود و شوت به سمت دروازه و گل. میدانستند که این رؤیا غیرممکن نیست. زیرا خداداد عزیزی، رضا عنایتی و حسن طیبی از همین کوچهها به اوج قلههای فوتبال رسیدهاند.
همین است که سعید نوذریجویباری میتواند قهرمان بعدی باشد؛ جوان ۲۲ساله محله وحید که رسیدن به اوج فوتبال و پشتسرگذاشتن همه موانع سر راه، برایش آرزو نیست، بلکه هدف قطعی و حتمی است.
کسی که از چهارسالگی با توپ و فوتبال آشنا شده است و 8سال تجربه بازی در مسابقات رده محلات تا کشوری را دارد و توانسته است چندین عنوان اول و دومی را به دست آورد. او این روزها در اوج سختی و نامهربانی روزگار، به لطف خدا و فردای روشن امیدوار است.
پدر، راننده بود و بر اثر سانحهای دچار معلولیت شدید شد؛ اتفاق نامبارکی که زندگی را برای خانواده نوذری سخت کرد و سعید از همان کودکی مجبور به کار و شاگردی در بازار شد. آن سالها یک توپ فوتبال و چندساعت بازی با بچههای محله تنها دلخوشی سعید بود، تا اینکه چندسال بعد یک اتفاق مسیر زندگیاش را تغییر داد: برای بازی بیشتر به بوستان بسیج میرفتیم.
در یکی از روزها یک مربی فوتبال که چندروز بازی ما را زیر نظر داشت، از بین بچهها چندنفر ازجمله من را انتخاب کرد. گفت قرار است برای شرکت در مسابقات، تیمی از نونهالان بااستعداد تشکیل دهد. آن روزها تازه پدرم فوت کرده بود و غم ازدستدادن پشت و پناه و مشکلات مضاعف پیش رو برای من که 11سال بیشتر نداشتم، خیلی سنگین بود. این انتخاب در عالم کودکی من نقطه عطفی بود و شد جرقه امید.
با بازیهای خوبی که سعید از خودش نشان داد، خیلی زود نظر مربی و کادر فنی تیم را به خود جلب کرد و یکی از بازیکنان اصلی تیم فوتسال موعود پیرادل شد: اولین مسابقاتی که تیم ما در آن شرکت کرد، مسابقات محلات در رده نونهالان بود. تیم ما موفق به کسب مقام اول شد.
بعد از کسب این مقام، تمرینات بچهها از زمینهای خاکی اطراف محله به سالن سرپوشیدهای منتقل شد: این یک گام روبهجلو برای بچهها بود. قدمها یکی پس از دیگری برداشته شد و سعید نیز همراه تیم موعود پیشرفت میکرد: 7سال در این تیم بودم و شکست و پیروزیهای زیادی را تجربه کردم، ازجمله قهرمانی و نایبقهرمانی خراسانرضوی در رده امیدها، اما سال هشتم همهچیز رنگ باخت.
او داستان رنگباختگی رؤیایش را اینطور تعریف میکند: سالهای اول، تیم همدلی و انسجام خوبی داشت، اما چندسال بعد که تیم مشهور شد، مسائل نیز عوض شدند. در این بین مربی تیم مشهدالرضا(ع) برای مسابقات کشوری سال1395 در دامغان از من خواست برای آنها بازی کنم. بعد از برگشت به مشهد متوجه شدم تیم موعود پیرادل فراخوانی برای جذب بازیکن داده است. میخواست با قدرت در لیگبرتر امیدها حضور پیدا کند. خیلی بیشتر از آنچه نیاز تیم بود، بازیکن آمد.
در این بین کسانی داوطلب حضور در تیم ما بودند که پدرانشان به لحاظ تمکن مالی میتوانستند حمایتگر و اسپانسر تیم باشند. اینگونه بود که حضور این افراد به بودن و بازی ما ترجیح داده شد و 4نفر ازجمله من که جزو اولین بازیکنان تیم بودم، کنار گذاشته شدیم.
البته موارد دیگری هم هستند که کنارگذاشتن او را سادهتر میکند: من مشکل کارت پایانخدمت هم داشتم. پیش از آن مربی وعده داده بود که کارم را درست میکند تا کنار تیم باشم، اما با گرفتن بازیکنان جدید، دیگر وجود من و رفعشدن مشکل خدمتی من در اولویت نبود. البته بعدها متوجه شدم چون سرپرست خانواده و زیرپوشش بهزیستی نیز بودم، بدون دوندگی میتوانستم کارت معافیت را بگیرم.
سعید تیرماه همان سال، یعنی سال13۹۶ عازم تهران شد: از استعداد و توانایی خودم خبر داشتم. تصمیم گرفتم به تهران بروم و خودم را برای بازی در چمن محک بزنم. از طریق دوستی با تیم شاهینرویال آشنا شدم. آنجا آزمونهایی گرفته شد و برای حضور در تیم دستهیکی تأیید شدم، اما بعد از چندهفته تمرین گفته شد برای حضور در مسابقات باید 2میلیون تومان بدهم. من هم که چنین پولی در بساط نداشتم، از تیم بیرون آمدم.
با بسته شدن این در، در دیگری به روی فوتبالیست مشهدی باز شد: همان زمان تازه تیم مهاجرین در تهران راه افتاده بود و میتوانست 2بازیکن غیرمهاجر داشته باشد.
من بهعنوان بازیکن غیرمهاجر برای این تیم در پست هافبک تهاجمی بازی کردم. تیم موفق به کسب مقام قهرمانی جام شهید سردار سلیمانی شد و من بهترین بازیکن آن مسابقات شدم. در ادامه مسیر ورزشی با حیدری، مربی تیم پاس تهران، آشنا شدم و برای مدت کوتاهی در بازیهای دوستانه این تیم پابهتوپ شدم، اما مشکلات دوباره سد راهم شدند.
از این مرحله به بعد، دیگر بدون کارت پایانخدمت کار پیش نمیرفت. بماند که کفگیر هم به ته دیگ خورده بود و به لحاظ مالی بهشدت در مضیقه بودم. این شد که بهاجبار دوباره به مشهد برگشتم.
سعید 24ماه است که برای هیچ تیمی بازی نکرده، اما در همه این مدت مشغول سروساماندادن به خانواده بوده است و برای بازگشت دوباره به دنیای فوتبال برنامهریزی میکند: به فوتبال برخواهم گشت؛ پرانرژیتر و بهتر از قبل. به خودم قول دادهام تا رسیدن به ۲۵سالگی در جایگاهی باشم که لیاقتش را دارم.