کد خبر: ۱۲۹۶۸
۳۰ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
روایت  ۸۴‌ خانوار کوی ژاندارمری

روایت ۸۴‌ خانوار کوی ژاندارمری

قبل از انقلاب کوی ژاندارمری، محل سکونت نیرو‌های ژاندارمری بود؛ محلی در محدوده محله شیرودی امروزی. آن دسته از نیرو‌های درجه‌دار ژاندارمری که خانه‌ای نداشتند می‌توانستند چندسالی در این خانه‌ها زندگی کنند.

قبل از انقلاب کوی ژاندارمری، شهرک محل سکونت نیرو‌های ژاندارمری بود؛ محلی در محدوده محله شیرودی امروزی. آن دسته از نیرو‌های درجه‌دار ژاندارمری که خانه‌ای نداشتند و سندی به اسمشان نبود، می‌توانستند چندسالی در این خانه‌ها زندگی کنند. خانه‌هایی ویلایی، با دیوار‌های کوتاه بین محوطه‌شان که بوته‌های یاس از آنها آویزان بود.

کوی ژاندارمری برای اهالی محدوده چهنو و محمدآباد با آن بافت مذهبی‌اش، در زمان انقلاب به نقطه شک و تردید مردم بدل شده بود. مردم نمی‌دانستند باید این نیرو‌های وابسته به حکومت پهلوی را در دل خود جای دهند یا با آنها به مبارزه برخیزند؛ علامت سوالی که هرچه به پیروزی انقلاب نزدیک‌تر می‌شدند، در ذهنشان پررنگ‌تر می‌شد؛ اینکه نیرو‌های وابسته به حکومت، با مردمند یا نه؟ به‌هر‌حال در درگیری‌های انقلابی، آنها جلوی مردم را می‌گرفتند و به‌بهانه برقراری نظم نمی‌گذاشتند تحرکاتی در محل صورت بگیرد. این، خشم مردم را برمی‌انگیخت و باعث می‌شد گاه به خانه‌هایشان هجوم ببرند.

کوی ژاندارمری حد‌فاصل شیرودی‌۲۲ و سه‌راه محمدآباد امروزی قرار داشت. طبق آماری که یکی از نیرو‌های سابق ژاندارمری به ما می‌دهد، ۸۴‌خانوار در آن زندگی می‌کردند. این خانه‌های ویلایی اغلب ۲۵۰ متری بودند، غیر از تعداد اندکی از آنها که به‌خاطر نقشه وسیع‌تر یا کوچک‌تر بود. این خانه‌ها ازنظر شکل و شمایل فرق چندانی با دیگر خانه‌های محل نداشت؛ با‌این‌حال به‌واسطه دولتی و حکومتی‌بودنشان، مردم رابطه خوبی با ساکنانش برقرار نمی‌کردند.

اولین درگیری بین مردم و ساکنان کوی ژاندارمری برمی‌گردد به یکی‌دوماه پیش‌از انقلاب

 

درگیری بین مردم و ساکنان کوی ژاندارمری

عده‌ای از انقلابی‌ها که از انتهای محله چهنو یا محل‌های دیگر، وصف کوی ژاندارمری را شنیده بودند، با هدف مبارزه‌با مخالفان انقلاب به ساکنان کوی ژاندارمری حمله می‌کردند. آنها از نزدیک با این خانواده‌ها آشنا نبودند؛ برای همین هم وقتی اهالی محل می‌دیدند درگیری ایجاد شده، توضیح می‌دادند که خانواده‌های ژاندارمری به کسی آسیبی نرسانده‌اند و خلاصه اجازه حمله نمی‌دادند.

با‌این‌حال در آن زمان، درگیری‌های زیادی در محل رخ داد. ساکنان انتهای چهنو و ابتدای محمدآباد بهتر از هرکس با ساکنان کوی ژاندارمری آشنایی داشتند. آنها خوب می‌دانستند نیرو‌های دولت مجبور به کار هستند و خانواده‌هایشان هیچ حرکتی مخالف انقلاب انجام نداده‌اند و آزارشان هم به کسی نرسیده است.

با‌این‌حال یکی دوماه مانده به پیروزی انقلاب که خشم مردم از رژیم سابق به اوج رسیده بود، این درگیر‌ی‌ها بیشتر شد؛ به‌خصوص که بین ساکنان کوی ژاندارمری، عده‌ای مخالف انقلاب بودند و این خشم مردم را بیش‌از‌پیش برمی‌انگیخت. اولین درگیری بین مردم و ساکنان کوی ژاندارمری برمی‌گردد به یکی‌دوماه پیش‌از انقلاب که عده‌ای از مردم انقلابی، از انتهای چهنو راه افتادند به‌سمت خانه‌های کوی ژاندارمری و به خانه‌ها حمله کردند، شیشه‌ها را شکستند و با ایجاد رعب و وحشت، به مخالفان انقلاب و آنها که با سکوتشان نشان می‌دادند همراه مردم نیستند، یادآوری کردند که پیروزی انقلاب نزدیک است.

 ساکنان این خانه‌ها هم که حسابی ترسیده بودند، بعد‌از آرام‌شدن اوضاع، از مقامات دولتی خواستار حفظ امنیت محل زندگی‌شان شدند. آنها این موضوع را کتبا پیگیری کردند و همین شد که یک دستگاه نفربر وارد محل شد. البته همسایه‌های کوی ژاندارمری که از ماجرای ورود این نفربر به محل باخبر بودند، خیلی خشمگین نشدند. با‌این‌حال ورود این جنگنده برای آنها که ماجرا را از دور می‌دیدند، اتفاق بسیار عجیبی بود.

 

روایت  ۸۴‌ خانوار کوی ژاندارمری

 

نفربری که حافظ کوی ژاندارمری شد

بعداز اولین درگیری جدی بین مردم و ساکنان کوی ژاندارمری، یک دستگاه نفربر به آنجا انتقال یافت. این نفربر‌ها بسیار محکم و ضد‌گلوله بودند و از آنها برای مقابله‌با قاچاقچیان در مرز‌ها استفاده می‌شد. بعد‌از این درگیری‌ها بود که یکی از این نفربر‌ها را فرستادند کوی ژاندارمری تا حافظ امنیت خانواده‌های نظامی باشد.

این نفربر جلوی خانه‌ها مستقر شده بود و گاهی هم دورتادور شهرک می‌چرخید. در‌کنار این، پرسنل ژاندارمری برای حفظ امنیت خانواده‌هایشان، بین خودشان برنامه‌ریزی کرده بودند و افرادی شب‌ها نگهبانی می‌دادند. اما این کار‌ها بیش‌از پیش خشم مردم را برمی‌انگیخت. مردم دوست داشتند آنها همراهی خود را با مردم علنی نشان دهند؛ نه اینکه از ترسشان نفربر و تانک در محل بیاورند و روی مردم اسلحه بکشند.

 

خاطره یک ژاندارم سابق

مرشد‌زاده از نیرو‌های سابق ژاندارمری است که پس‌از انقلاب و بعد‌از ایجاد تغییرات سازمانی به لباس نیروی انتظامی درآمد. او در زمان اوج رخداد‌های انقلابی در قم خدمت می‌کرد. می‌گوید: بین نیرو‌های ژاندارمری، افراد انقلابی فعالی حضور داشتند ولی تعدادشان زیاد نبود.

البته، چون به‌طور مخفی فعالیت می‌کردند، اطلاع چندانی از آنها نداشتیم ولی در قم که خدمت می‌کردم، تعداد انقلابی‌ها در ژاندارمری بیشتر بود. آنها یک‌جور‌هایی به پیروزی انقلاب یقین داشتند. با‌این‌حال، چون از ابتدا به ما گفته بودند نیروی ژاندارمری باید بی‌طرف باشد و تنها به تامین نظم و امنیت در شهر بپردازد، ما سعی می‌کردیم وارد مسائل سیاسی نشویم.

هرچند با اتفاقات پی‌درپی جامعه، دیگر امکان بی‌طرف‌بودن برای کسی نبود. بیشتر ما پیروزی انقلاب را به چشم می‌دیدیم و سعی می‌کردیم با مردم همراهی کنیم. برای افرادی مثل من که بیشتر ماموریت‌هایشان در مرز‌ها و در درگیری با قاچاقچیان می‌گذشت، خیلی فرصت بین‌مردم‌بودن فراهم نمی‌شد ولی از دوستان و همکارانمان می‌شنیدیم که برخی از نیرو‌ها به مردم می‌پیوندند.

مرشدزاده به‌خاطر دوربودن محل ماموریت‌هایش، چندان درجریان امور بهمن سال ۵۷ قرار نمی‌گرفت؛ بااین‌حال هروقت به مرخصی می‌آمد، همسر و مادرش ماجرای درگیری‌ها و اتفاقات محل را برایش تعریف می‌کردند. او در بیان خاطره‌ای از زبان مادر و همسرش می‌گوید: روزی عده‌ای از مردم انقلابی که خشمگین بودند، به خانه‌های کوی ژاندارمری حمله کردند. به خانه‌ها ریختند و شیشه‌ها را شکستند. به خانواده‌های ساکن در آنجا می‌گفتند «بیایید بیرون تا به حسابتان برسیم!» در آن ساعت، گویا پرسنل سر خدمت بوده و خانواده‌ها هم به‌شدت وحشت کرده بودند. خلاصه اعضای خانواده من از روی دیوار‌های کوتاه بین خانه‌ها، به یکی از خانه‌ها رفتند و چند خانواده دور هم جمع شدند و نشستند به دعا‌کردن؛ تا اینکه اوضاع آرام شد. بعد‌از آن خانواده‌ام خود را به خانه پدر همسرم رسانده بودند که نزدیک حرم قرار داشت.

 

روایت  ۸۴‌ خانوار کوی ژاندارمری

 

روز ۲۲ بهمن لباس نظامی را از تن درآوردیم

مرشدزاده نیز مانند سایر نیرو‌های ژاندارمری با پیروزی انقلاب همچنان در خدمت مردم باقی می‌ماند ولی در آن روز تکلیف هیچ چیز روشن نبود. اصلا معلوم نبود چه اتفاقاتی قرار است بیفتد؛ بنابراین به دستور ژاندارمری همه افراد، لباس‌های نظامی را از تن درمی‌آورند و لباس شخصی می‌پوشند.

مرشد‌زاده می‌گوید: آن روز همه وسایلمان را تحویل دادیم؛ لباس، مهمات، اسلحه و هرچه که از ژاندارمری به ما تحویل داده بودند. لباس شخصی به تن کردیم و در‌انتظار دستور جدید به خانه رفتیم. از مدتی پیش‌از آن ماجرا من به‌دنبال کار‌های انتقالی‌ام به مشهد بودم و اتفاقا با فردی نیز هماهنگی‌هایی انجام داده بودم. بعد‌از پیروزی انقلاب و ابلاغ دستور جدید مبنی‌بر ادامه خدمتمان، کار انتقالی من نیز درست شد و به مشهد برگشتم و در پلیس‌راه مشهد به خدمت پرداختم.

 

۱۰ سال تبعید به کردستان

خوشخوان، از دیگر قدیمی‌های ساکن کوی ژانداری است که هنوز هم در همان‌جا زندگی می‌کند. او سال‌ها پیش‌از انقلاب به‌خاطر حرکت ضدحکومتی‌اش، به مدت ۱۰ سال به کردستان تبعید می‌شود.

او تعریف می‌کند: در برنامه صبحگاه هر روز که پرچم افراشته می‌شد، همه یکصدا «جاوید شاه» را فریاد می‌کشیدند و هورا می‌کردند. یک بار من به‌جای هورا، لقب «روباه» به شاه دادم. یکی از فرماندهان همان‌جا صدای من را شنید و با من برخورد کرد. همین شد که ۱۰ سال به کردستان تبعید شدم.

 این اتفاق باوجود همه سختی‌هایش، برکات زیادی برای من به‌همراه داشت. در همان سال‌های تبعید، نزدیکی‌های انقلاب و در‌حالی‌که هشت‌سال از تبعیدم سپری شده بود، تصمیم گرفتم پرچم شاهنشاه را از محل خودش پایین بکشم و پرچم لااله‌ا... را که تهیه کرده بودم، به‌جای آن نصب کنم. برای این کار نقشه‌های زیادی کشیدم و موقعیت را از هر نظر سنجیدم تا اینکه فرصت مناسب این کار را یافتم. با یکی‌دونفر از سرباز‌ها هماهنگ کردم و قرار شد آنها کمکم کنند. با‌این‌حال یکی از آنها مرا تنها گذاشت و من به‌زحمت توانستم پرچم را تعویض کنم.

سال هشتم تبعید این بازنشسته نیروی انتظامی با پیروزی انقلاب مصادف می‌شود و همین می‌شود که او به مشهد برمی‌گردد. او از دفتر امام، نامه‌ای می‌گیرد که به‌وسیله آن می‌تواند محل خدمتش را انتخاب کند. بااین‌حال عده‌ای کارشکنی می‌کنند و می‌خواهند او را به بیرجند بفرستند، اما در‌نهایت خوشخوان موفق می‌شود آنها را متقاعد کند که ادامه خدمتش در مشهد سپری شود. او پس‌از بازگشت به مشهد در اداره عقیدتی و سیاسی خدمت خود را ادامه می‌دهد.

 

بیشتر موافق بودند

قربانی متولد سال‌۱۳۵۴ است. پدرش جزو نیرو‌های ژاندارمری بود و در کوی ژاندارمری سکونت داشتند. قربانی آن زمان سه‌ساله بوده است. با‌این‌حال تصاویر زیادی از اختلافات و درگیری‌های محل به‌خاطر دارد و می‌گوید: در کوی ژاندارمری نیز مانند باقی جا‌ها افرادی مخالف انقلاب بودند و افرادی موافق. اما موافقان خیلی بیشتر بودند و در‌حقیقت تعداد آنها بر مخالفان می‌چربید.

درگیری‌ها و اختلافات کوچکی هم در بین این افراد بود که البته بیشتر به شکل اختلاف نظر دیده می‌شد. مثلا افرادی بودند که انقلاب را درک نکرده و حتی حاضر بودند دارایی‌شان را به پای رژیم بریزند. این افراد از سوی عامه ساکنان ژاندارمری که موافق مردم بودند، مورد نکوهش قرار می‌گرفتند. البته باید بگویم تعداد افراد مخالف سرسخت بسیار کم بود.

 

همسایه‌ها حمایت می‌کردند

قربانی در بخشی دیگر از سخنانش به دیدگاه مردم درباره ساکنان کوی ژاندارمری و درگیری‌هایی که به‌دنبال آن پیش می‌آمد، اشاره می‌کند و می‌گوید: با‌وجود‌اینکه بین خود ساکنان ژاندارمری، افراد انقلابی بسیاری حضور داشتند، ذهنیت مردم درباره آنها متفاوت بود؛ طبیعی هم بود؛ چون آنها نیرو‌های حکومت بودند و وابسته به رژیم.

از آن طرف، حرکات انقلابی خودجوش زیادی در محله ما و محلات اطراف در حال انجام بود. همین می‌شد که یک‌باره می‌دیدیم عده‌ای چوب و چماق به‌دست به طرف خانه‌هایمان می‌آیند. قربانی تاکید می‌کند این درگیری‌ها به‌خاطر بدبینی مردم به‌خصوص آنهایی بوده که ساکن دیگر محلات بودند.

او تعریف می‌کند: خیلی وقت‌ها که از این دست درگیری‌ها پیش می‌آمد، همسایه‌هایمان که جزو خانواده‌های ژاندارمری نبودند، اجازه نمی‌دادند به ما آسیبی برسد. یادم می‌آید در یکی از همین درگیری‌ها یکی از همسایه‌ها از ما حمایت کرد و گفت اینها آدم‌های خوبی هستند؛ کاری به آنها نداشته باشید. منظورم این است که این اختلافات به‌خاطر دیدگاه مردم درباره یک دستگاه حکومتی بود، در‌حالی‌که در همان دستگاه حکومتی، عده‌ای واقعا با مردم بودند و موافق.

 

* این گزارش در شماره ۱۸۵ شهرآرا محله منطقه ۶ مورخ ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44