کد خبر: ۱۲۴۴۸
۲۱ تير ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۰
موکب عاشورایی «حداد»ها با عطر عشق و نان

موکب عاشورایی «حداد»ها با عطر عشق و نان

موکب امام‌حسین (ع) چهارسالی است که در دهه اول محرم به همت شش‌برادر حداد راه‌اندازی شده است. کمک‌کنندگان در این موکب همه یا فامیل‌اند یا دوستانی که به آنها پیوسته‌اند.

جمعیت دسته‌دسته می‌آیند و اطراف موکب امام‌حسین (ع)، نبش شوشتری‌۱۱ می‌ایستند و همراه شنیدن نوحه‌های عربی و فارسی، با غذای گرم و نان تازه از‌تنور‌درآمده پذیرایی می‌شوند؛ دعا می‌کنند و می‌روند.

موکب امام‌حسین (ع) چهارسالی است که در دهه اول محرم به همت شش‌برادر حداد راه‌اندازی شده است و اداره می‌شود. کمک‌کنندگان در این موکب همه یا فامیل‌اند یا دوستانی که به آنها پیوسته‌اند.

 

 

از دامان مادر عاشق اهل بیت (ع) بودیم

یاسر حداد بچه نوغان است و از گذشته پای روضه‌های امام‌حسین (ع) نشسته است. او می‌گوید: اگر هزار‌تومان به مادرم می‌دادیم، نمی‌توانست آن را بشمارد؛ با‌وجوداین ما شش برادر و دوخواهرم را عاشق اهل بیت (ع) بزرگ کرد.

از ۲۵‌سال پیش، برادر بزرگم، حسین‌آقا، در ایام محرم و روز عاشورا گاو می‌کشت و بقیه خواهر‌ها و برادر‌ها هم به توان خود دیگ نذری در این ایام داشتیم. الان چهارپنج‌سالی است که مجوز موکب‌زدن را گرفته‌ایم و مخارج این ده شب را هم بین خودمان تقسیم می‌کنیم.

حسین‌آقا که بزرگ‌ترین برادر است، می‌گوید: اوایل با کمک برادر‌ها گاو می‌کشتیم و در روز عاشورا ده دیگ شله می‌گذاشتیم، اما الان مخارج را در ده شب تقسیم کرده‌ایم و هر شب غذای متفاوتی می‌دهیم. خدا را شکر این کار فامیلی آن‌قدر برای همه‌مان برکت دارد که حاضر نیستیم آن را با هیچ کار دیگری عوض کنیم.

 

عرض ارادت با یک استکان چای

تا سر می‌گردانیم، می‌بینیم زنان و جوانان و کودکان بسیاری مشغول پذیرایی هستند. کودکی در‌حال جدا‌کردن نان از تنور است. زنی که چادر و فوطه عربی به سر دارد، تندتند نان‌ها را از او می‌گیرد و به مردم می‌رساند. جوانی به همراه مادرش نشسته و درحال پیچیدن ساندویچ است.

مرد نانوا بر تنور‌های داخل موکب نظارت دارد. آقاناصر، یکی از برادران حداد که با وجود باند‌پیچی دستش سخت مشغول کار است، می‌گوید: همه جوانان اینجا تحصیل‌کرده هستند.

همه اینجا خادم اهل‌بیت (ع) و مردم هستیم و حتی امسال علاوه‌بر جمع فامیلی‌مان، از استان‌های دیگر مانند خوزستان همراه ما شده و برای پخت نان کنارمان آمده‌اند.

الهه صفاریان، همسر یاسر، می‌گوید: از موقعی که ازدواج کردم، سعی کردم سهمی در این مجالس داشته باشم؛ برای همین حتی گاهی با گذاشتن یک سماور و چنداستکان چای، از مهمانان آقا پذیرایی می‌کنم.

مادرم خمیر به خانه آورد و گفت آن‌قدر تمرین کنیم که بالاخره بتوانیم نان درست کنیم

مریم احدی که سن و سالی دارد و نان‌ها را روی سفره جا‌به‌جا می‌کند، کارمند بازنشسته شهرداری تهران است و می‌گوید: سه‌سال پیش که با خانواده حداد آشنا شدم، مادر و برادرم را تازه ازدست داده بودم.

برای زیارت آمده بودم مشهد تا دلم آرام شود که آقا‌یاسر و خانمش از حال گرفته‌ام پرسیدند. سر صحبت باز شد و کم‌کم دوست شدیم و رفت‌وآمد کردیم و الان سه سال است به موکبشان می‌آیم و گاهی هزینه ناقابلی هم می‌دهم.

 

نانوا‌های کوچک

عرفان حداد و علی و محمد خلیلی گاهی قهوه می‌ریزند و گاهی نان از تنور در می‌آورند و آب به دست مردم و جمع فامیلی‌شان می‌دهند. سه رفیقی هستند که به هم قول داده‌اند تا آخر با هم باشند و به زائران آقا خدمت کنند. حتی نان چانه‌کردن و در‌آوردن آن را با هم یاد گرفته‌اند.

علی می‌گوید: یادم است مادرم خمیر به خانه آورد و گفت آن‌قدر تمرین کنیم که بالاخره بتوانیم نان درست کنیم.

علی می‌خندد و می‌گوید: من کلکسیونی از سوختگی روی دست‌هایم دارم، اما چون برای امام‌حسین (ع) است، اذیت نمی‌شوم. آخر کار همین آقای نانوا که اینجاست به ما یاد داد چطور نان درست کنیم.

 

* این گزارش شنبه ۲۱ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۵۹۷ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44