انجمن خوشنویسان قاسمآباد که «مرکز خوشنویسی سلطان علی مشهدی» نام دارد در انتهای پارکی بین فلاحی ۱۵ و ۱۷ واقع شده است.
انجمن یاریگران محله که در فضای مجازی شکل گرفت خیلیها را هوادار خود کرد، ایدهای که به ذهن زهره خاکپور و دوستان قدیمیاش در پایگاه بسیج امام خمینی(ره) رسید. آنها اولین گام را در جهت حمایت از کسبوکارهای خانگی گام برداشتند. هیچیک تصور نمیکردند عملیاتی شدن طرح بازارچه محلی تا این اندازه گرهگشا باشد. انجمن یاریگران محله خیلی زود برای کارآفرینها فرصت فروش مهیا کرد. معمولا بازارچهها در مکانهای فرهنگی محله برگزار میشود.
خیلی قبلتر از ماه رمضانِ پنج سال پیش که محمد غلامزاده به رسول مولایی پیشنهاد داد بچهمحلهای قدیمی و همرزمهای دوران جنگ را دور هم جمع کند و کیمیای سعادت را تورق کنند، همین بچهمحلها پاتوق معرفتیشان را برگزار کرده بودند.اوایل دهه60 بود و این پاتوق به پیشنهاد شهید غلامحسین گذری شکل گرفت؛ روحانی و فعال فرهنگی محله بحرآباد که کتابخوانی و سخنوری را به جوانان میآموخت.
برای آموزش به تهران رفت و از وقتی برگشت، در مغازه برادرش که بعدها به او واگذار شد، مشغول دوختودوز شد.سیدعباس به شعر علاقه زیادی داشت. ارادتش بهحدی بود که لابهلای برشکاری و پای چرخ خیاطی، هرگاه خسته میشد، به دیوان حضرت حافظ و سعدی پناه میبرد. گاه آنچنان در ابیات عاشقانه و عارفانه ذوب میشد که وقتی به خودش میآمد، ترانهای سروده بود! اشعاری که هنوز چاپ نشدهاند.
25سال است که شاعران و نویسندگان ایرانی و افغانستانی در انجمن «دُر دری» دست برادری داده اند و اینجا پاتوق مهربانی و تراوش شعر میان دو فرهنگی شده است که خیلی به هم نزدیک اند. هنوز مکان انجمن استیجاری است و هر سال دغدغه سرپناه دارند، اما تخصص ادبی، بسیاری از ایرانیان و افغانستانی های اهل ادب و شعر را در کنار هم قرار داده است. اینجا سرای امن شعر است.
نشریه پیام حکمت بهصورت گاهنامه منتشر میشود. ابتدا نام آن «گاهنامه انجمن اسلامی» بود. این نشریه در آن سالها دو هدف داشته است، اول انتشار اخبار دانشآموزی، دوم اطلاعرسانی تحلیل سیاسی وقایع روز جامعه به دانشآموزان.هر چند مکان تهیه و توزیع این نشریه مدرسه است، اما به طور مستقل فعالیت میکرده است.
از استقلال این نشریه همین بس که در دهه60آنها خط تلفن مستقل داشتند، دستگاه تایپ و تکثیر خریده بودند که نشریه را با آن چاپ میکردند، برای برگزاری اردوها به طور مستقل اقدام میکردند. آنها درآمد حاصل از برگزاری اردوها را سرمایهگذاری میکردند تا بتوانند مخارج نشریه و فعالیتهایشان را در آینده تأمین کنند.
7 سال اول زندگی نه تنها همه توانشان را روی کارشان می گذارند بلکه توی محیط کارشان زندگی هم می کنند. نه از جهیزیه چیدن خبری بوده و نه از چشم و هم چشمی های مرسوم. مهمان که برایشان می آمد، او را روی پشت بام می بردند و چادر می زدند. بعدها که شرکت حیاط دار شد از فضای حیاط هم برای مهمانداری استفاده می کردند و به رؤیایشان که زندگی در سفر بود فکر می کردند.
پیچ و خم زندگی انسیه و مهدی به همین جاها ختم نمی شود. فقط یک قدم تا رسیدن به آرزویشان مانده بوده که سرطان مثل یک بمب روی سرشان آوار می سازد، ولی باز هم کارشان جنگیدن بوده است و تسلیم نشدن.