
کتابخوان هشتادساله محله جاهدشهر
کتابخانه بهمن در محله جاهدشهر، پاتوق هرروزه پیرمرد است. او آنقدر به کتاب و کتابخوانی علاقه دارد که با وجود ضعف و ناتوانی جسمانی هر روز عصازنان و با کمک همسرش (که همیشه یار و یاور او بوده) خودش را به کتابخانه میرساند و ساعاتی را با مطالعه کتاب و روزنامه سپری میکند.
سیدحسن امیررضوی، پیرمرد هشتادسالهای است که از دوران نوجوانی خرید کتاب و کتابخوانی را شروع کرده است. به قول خودش، حتی از پول غذای خود زده و کتاب خریده. کتابهای بسیاری نیز هدیه کرده. در روز سالمند و آستانه عید غدیر، ساعتی را با این سید ۸۰ ساله کتابخوان در پاتوق همیشگیاش کتابخانه گفتگو میکنیم.
گرفتن اولین کارت عضویت کتابخانه
سیدحسن امیررضوی ۸۰ سال قبل در مشهد بهدنیا میآید. خانواده او از طبقه سادات رضوی بودهاند و اصلونسبشان به موسیمبرقع (فرزند امامجواد (ع)) میرسد. بیشتر خانواده او اهل علم و فضل بودهاند و به همین دلیل سیدحسن نیز از همان کودکی با کتاب و کتابخوانی آشنا میشود.
پدر و عموی من از شاغلان آستان قدسرضوی بودند. عمویم ابتدا در بخش چراغ برق (موتورخانه برق) حرم کار میکرد. بعد از آن نیز در موزه حرم مشغولبهکار شد. من هروقت که فرصت میشد، به دیدن موزههای آستان قدس میرفتم. در همین رفتوآمدها با کتابخانه حرم آشنا شدم؛ چون کارمندان کتابخانه، عمو و پدرم را میشناختند، بدون هیچ مانعی به کتابخانه رفته و مطالعه میکردم.
بهشدت علاقهمند کتابخواندن شده بودم. بعضی روزها که برای مطالعه نمیرفتم، احساس ناراحتی عجیبی پیدا میکردم. از طرف دیگر، چون عضو کتابخانه بودم، اجازه بردن کتاب را به خانه نداشتم. یک روز به دیدن مدیر کتابخانه رفتم و از او خواستم که اجازه بدهد عضو کتابخانه شوم.
مسئول کتابخانه بعد از نگاه کردن به جثه و سنوسال من گفت: کسی را داری که تو را تایید کند؟ من هم بلافاصله خودم را معرفی کردم و گفتم: عمویم، کارمند موزه آستان قدس است. مدیر، عمویم را شناخت و گفت: دو روز دیگر بیا، کارت عضویتت آماده است و من در پانزدهسالگی اولین کارت عضویت کتابخانه را دریافت کردم.
آموزندگی و عبرتآموزی کتاب
۶۵ سال از زمانی که مطالعه اولین کتاب را شروع کردم، میگذرد و در این مدت آنقدر کتاب خواندهام که از شمارش خارج است. اولین کتابی را که مطالعه کردم، بهخاطر ندارم، اما از همان ابتدا علاقه زیادی به خواندن کتابهای مذهبی داشتم.
مضمون بیشتر این کتابها ظلموستم حکومتهای ظالم (اموی و عباسی) در حق ائمهاطهار (ع) بود و اینکه آنها چگونه با بزرگواری و رحمت، دشمنان را شرمنده و پشیمان میکردند. به خواندن کتابهای تاریخی نیز علاقه زیادی داشتم.
داستان زندگی نرون (از امپراتوران روم) یکی از اولین کتابهایی بود که مطالعه کردم. او امپراتوری ظالم و ستمکار بود و به سرنوشت ناخوشایندی نیز گرفتار شد. در کنار کتابهای مذهبی و تاریخی، کتابهای داستانی و رمانهای ادبی را هم مطالعه میکردم.
در آن دوره، نظارتی بر نحوه چاپ کتاب و مطالب وجود نداشت و همه نوع کتابی در کتابفروشیها به فروش میرسید، با این وجود بیشتر کتابها دارای نکات آموزنده و عبرتآموز بودند و ارزش یکبار خواندن را داشتند. خواندن کتاب به من آموخت که هیچچیز پایدار نیست و زندگی بالاوپایینهای بسیاری دارد. من در طول زندگی بالاوپایین زیاد دیدهام؛ ثروت و فقر، معروفیت و گمنامی را بارهاوبارها تجربه کردم، اما هیچوقت ناامید نشدم.
بهترین هدیهای که گرفتم
هرچه بیشتر کتاب میخواندم، عشق و علاقه من به آن بیشتر میشد. هرزمان که پولی به دستم میرسید، خودم را به کتابفروشی باستان میرساندم و کتابی میخریدم. به خانه که میرسیدم، خواندن آن را شروع میکردم و تا زمانی که کتاب بهعلت خوابآلودگی از دستم میافتاد، به خواندن ادامه میدادم. بعدها هم که در مغازه لاستیکفروشی مشغول کار شدم، درصدی از درآمدم را صرف خرید کتاب میکردم.
گاهی از هزینه خوردوخوراکم میزدم و کتاب میخریدم. این علاقه به حدی بود که همه دوستان و آشنایان از این موضوع آگاه شده بودند و به من کتاب هدیه میدادند، حتی مسئولان آستان قدس هم میدانستند.
یکسال که من به همراه خانواده برای تبریک سال نو به دیدن مشاور قائممقام (تولیت آستانه وقت) رفته بودم، بنا به رسم معمول، مشاور قائممقام بعد از تبریک سال نو به همه میهمانان سکه یا پول میداد. نوبت به من که رسید، کتابی را بهعنوان عیدی به من داد. این بهترین هدیهای بود که تا آن زمان گرفته بودم.
کتاب را نباید حبس کرد
بهترین هدیهای که گرفتم، کتاب بود و بهترین هدیهای هم که دادم، کتاب است. من به مناسبتهای مختلف به دوستان، خانواده و... کتاب هدیه میدهم و از اینکه هنوز فرهنگ کتاب و کتابخوانی در بین مردم ما جانیفتاده است، احساس ناراحتی میکنم؛ البته برای آنکه افراد بیشتری بتوانند از کتاب استفاده کنند، چندصدجلد کتاب به کتابخانه سادات رضوی هدیه کردم.
معتقدم که نگهداری کتاب در کتابخانه شخصی، کار چندان درستی نیست و نباید کتاب را حبس کرد. برخی کتابهای کتابخانههای شخصی برای مدتها در قفسه میماند و حتی سالی یکبار هم مطالعه نمیشود و خیلی از این کتابها با فوت صاحب کتاب بهدلیل نبود رسیدگی و نظارت، بهمرور زمان پاره و مفقود میشود. کسانی که کتابخانه شخصی دارند، میتوانند با هدیه کردن تعدادی از کتابهای خود، در غنی کردن کتابخانههای عمومی و افزایش سطح فرهنگ مطالعه تاثیرگذار باشند.
برای آنکه افراد بیشتری بتوانند از کتاب استفاده کنند، چندصدجلد کتاب به کتابخانه سادات رضوی هدیه کردم
همسر و کتاب؛ همدم روزهای تنهایی
بعد از بازنشستگی تنها همدم روزهای تنهایی من، همسرم و کتاب بوده است؛ بهخصوص حالا که دیگر توان رفتن به مسافرت، کوه و تفریحات آنچنانی ندارم، خواندن کتاب به بهترین تفریح و سرگرمی من تبدیل شده است.
هر روز صبح با کمک همسرم به کتابخانه میروم و ساعاتی را به مطالعه میگذرانم. هم فال است و هم تماشا. با خواندن روزنامهها از اخبار روز آگاه میشوم. خواندن کتاب آرامم میکند و غمها و غصههایم را فراموش میکنم. در پایان، از واقف کتابخانه بهمن و مسئولان آن، برای ایجاد چنین محیطی در محله تشکر میکنم.
* این گزارش پنج شنبه، ۹ مهر ۹۴ در شماره ۱۱۷ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.