کد خبر: ۳۰۴۸
۲۲ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

نوحه‌خوانی پیرغلام محله آبکوه در هند

محمدتقی صداقت پیرغلام محله آبکوه می‌گوید: زمانی را در اتوبوس‌رانی خدمت می‌کردم و پس از آن در شهرداری مشغول به کار شده و در همان‌جا نیز بازنشست شدم. گرچه در طول عمر خود فعالیت‌های زیادی کرده‌ام و حرفه‌های مختلفی مانند آرایشگری، بنایی، جوشکاری و برشکاری را یاد دارم اما همواره نوحه‌خوانی را از واجبات زندگی‌ام دانسته‌ام. در بسیاری از مساجد مشهد نوجه‌خوانی کردم، حتی برای مردم روستاهای اطراف هم این‌کار را انجام داده‌ام. همچنین برای هیئت‌هایی در قوچان، کاشمر، فیض‌آباد، فردوس و یزد نوحه‌خوانی کرده‌ام.

سراغش را از هر کدام از اهالی محله آبکوه بگیری او را می‌شناسند و با صدایش اشک‌ها ریخته‌اند. مردی که روزگار او را از انجام کار باز نداشته است و هنوز هم مانند گذشته نوحه‌خوانی می‌کند. محمدتقی صداقت ساکن محله آبکوه است، پیرغلامی که خوشی‌ها و تلخی‌های روزگار را دیده و چشیده است. مردی که او را به کار خیر نیز می‌شناسند و به قول خودش هر کاری در توانش باشد برای رفع مشکلات مردم انجام می‌دهد. برای گفت‌وگو با او به مسجد جامع رضوی آبکوه رفتیم.


علاقه به خواندن

چهره‌اش نشان از قدیمی‌بودنش دارد. بسیار مهمان‌نواز است و صحبتش را این‌گونه شروع می‌کند: سال 1313 در محله آبکوه مشهد به دنیا آمدم و از کودکی در این محله زندگی کرده‌ام. پدرم قبل از تولدم از دنیا رفته بود و من هیچ‌گاه صدای او را نشنیدم. 

از همان کودکی آرزوی درس‌خواندن و نوشتن داشتم و دوست داشتم به مدرسه بروم. آن زمان افرادی که وضعیت مالی خوبی داشتند به مدرسه می‌رفتند و من به‌دلیل وضعیت مالی‌ای که داشتیم، نتوانستم در مدرسه درس بخوانم. 8ساله بودم که یکی از همسایگان من را به یک مکتب زنانه برد. در آنجا قرآن آموختم و اصلا نمی‌دانستم مدرسه چگونه است. 


نوحه‌خوانی در هند

از کودکی از صدای خوبی برخوردار بودم بنابراین به‌تدریج وارد هیئت‌ شدم. گرچه با دستگاه‌های آوازی آشنایی نداشتم اما نوحه می‌خواندم. از طریق رادیو و شنیدن، دستگاه‌ها را نیز آموختم. اوایل از روی کتاب شعر می‌خواندم اما به مرور خود نیز شعر می‌سرودم. بنابراین برای مردم محل شناخته شده بودم. 

در روزهای عاشورا همراه با هیئت از میدان راهنمایی تا صحن حرم مطهر امام رضا(ع) نوحه‌خوانی می‌کردم. آن زمان تا نام امام حسین(ع) را می‌گفتم 5ثانیه چهچهه می‌زدم و اشک از چشمان مردم جاری می‌شد. آن زمان بلندگو نبود ولی صدای بلند و رسایی داشتم و همه صدایم را می‌شنیدند.

صحبت که به صدا می‌رسد، پیرغلام صداقت برایمان چند بیتی هم می‌خواند: از طفولیت حسینی بوده‌ام/چون حسینی بوده‌ام آسوده‌ام/ سالیانی سرفرازی کرده‌ام/ با تو مولا عشق‌بازی کرده‌ام/ آبرویم داده عشقت ای امیر/ آبروی داده‌ات را پس نگیراو ادامه می‌دهد: با آنکه سالیانی می‌گذرد اما هنوز نوحه‌خوانی می‌کنم و بابت این‌کار تاکنون یک قران از کسی نگرفته‌ام. هنوز هم علاقه‌مند هستم و تا پایان عمر به اهل بیت(ع) خدمت خواهم کرد. 

در تمام زندگی‌ام معجزه‌های زیادی از خداوند دیده‌ام و هرجا مشکلی برایم پیش آمده به راحتی حل شده است

زمانی را در اتوبوس‌رانی خدمت می‌کردم و پس از آن در شهرداری مشغول به کار شده و در همان‌جا نیز بازنشست شدم. گرچه در طول عمر خود فعالیت‌های زیادی کرده‌ام و حرفه‌های مختلفی مانند آرایشگری، بنایی، جوشکاری و برشکاری را یاد دارم اما همواره نوحه‌خوانی را از واجبات زندگی‌ام دانسته‌ام. در بسیاری از مساجد مشهد نوجه‌خوانی کردم، حتی برای مردم روستاهای اطراف هم این‌کار را انجام داده‌ام. همچنین برای هیئت‌هایی در قوچان، کاشمر، فیض‌آباد، فردوس و یزد نوحه‌خوانی کرده‌ام.

با لبخند از نوحه‌خوانی خود در هند یاد می‌کند و می‌گوید: چند سال گذشته برای دیدن یکی از آشنایان به تهران رفتم. در منزل او با چند نفر از هم‌وطنان یزدی که در هند سکونت داشتند آشنا شدم. آن‌ها به من پیشنهاد نوحه‌خوانی در هند را دادند و من نیز قبول کردم. 

مدتی بعد با من تماس گرفته و برایم بلیت سفر تهیه کردند. به محض ورود به حیدرآباد هند خود را به هیئت «دربار امام حسین(ع)» که توسط آن‌ها اداره می‌شد، رساندم. 13روز در آنجا بودم و شب‌ها برایشان نوحه‌خوانی کردم که با استقبال زیادی رو به رو شد.


شادی دل

از داخل جیب‌هایش شکلات و زیورآلات کودکانه بیرون می‌آورد که گرچه گران‌بها نیست اما ارزش زیادی دارد زیرا با آن دل کودکان را شاد می‌کند. او می‌گوید: این چیزها برای کودکان بی‌سرپرست است. وقتی کودکان را شاد می‌کنم خداوند هم دل من را شاد می‌کند. به روستاها سر می‌زنم و هرکس مشکلی داشته باشد در صدد رفع آن برمی‌آیم. 

به همین دلیل در تمام زندگی‌ام معجزه‌های زیادی از خداوند دیده‌ام و هرجا مشکلی برایم پیش آمده به راحتی حل شده است.از او درباره محله آبکوه می‌پرسم و پاسخ می‌دهد: آن زمان در قلعه آبکوه خانه‌های گنبدی و گلی وجود داشت و فقط 3مغازه فعالیت می‌کردند. 

باوجوداین مردم شب‌ها دور هم جمع می‌شدند و صحبت می‌کردند و هرگز نماز صبحشان قضا نمی‌شد. اما امروزه ارتباطات کمرنگ‌شده است و دیگر مثل قدیم نیست. آن روزها همه مرا  به‌واسطه‌ نوحه‌خوانی‌ام می‌شناختند اکنون نیز بیشتر مردم من را می‌شناسند.

این پیرغلام باتجربه صحبت خود را با یک رباعی به پایان می‌رساند: ای کاش حسین انتخابم بکند/ از جمله‌ نوکران حسابم بکند/ این آرزوی من است تا دم مرگ/ او پیرغلام خود حسابم بکند  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44