کد خبر: ۲۲۶۱
۲۷ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

باورهای عامیانه مردم خراسان از شب چله

چله، یلدا یا به تعبیر ابوریحان، شب مانده به خرم روز، شب آغاز زمستان است، اولین فرصت از فراغت کشاورز و دامدار.

 ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه به ماه آغاز زمستان که می رسد، می نویسد: «آن را خورماه گویند. نخستین روز از آن خرم روز است و این روز و این ماه، هردو، به نام خدای تعالی نامیده می شود.» 

چله، یلدا یا به تعبیر ابوریحان، شب مانده به خرم روز، شب آغاز زمستان است، اولین فرصت از فراغت کشاورز و دامدار. همین شب، شروع چله بزرگ است، طولانی ترین شب سال که انگار اوج جنگ شب و روز است و خبر غلبه روشنایی. از فردای این شب و از خرم روز، روزها بلند و بلندتر می شود و شب ها کوتاه و کوتاه تر.

 

شب پادشاه و کشاورز

جشن چله جشنی از جشن های کشاورزی است، درست مصادف با پایان برداشت صیفی جات و آغاز فصل استراحت کشاورزان. به قول دیگری از ابوریحان: «رسم ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت پایین می آمد و با مردم گفت وگو می کرد و با دهقانان و کشاورزان بر سر یک سفره می نشست. با آن ها غذا می خورد و خود را برادر آن ها می نامید و می گفت اساس دنیا وابسته به کارهایی است که شما می کنید.»


به صاحب دولتی پیوند

شب اول زمستان در بیشتر شهر و روستاها به «چله» مشهور است. در لابه لای برخی بوم و دیارها اما نام های محلی دیگری هم دارد. معادل هرکدام از این نام ها هم در ادبیات رسمی و مکتوب از همان گذشته نام «یلدا» وجود داشته. یلدا یعنی میلاد، یعنی تولد و زایش، و این از آن جهت است که این شب را هم شب تولد خورشید می دانند و هم شب میلاد عیسی مسیح(ع)، آن چنانکه سنایی آورده است: به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی/ که از پیوند با عیسی چنان معروف شد یلدا


رقابت امد و ممدو

از همان گذشته، به غیر از تقویم مرسوم و مصطلح، گاهشماری های دیگری هم در ذهن مردم وجود داشته، گاهشماری هایی که بیش از هر چیز، از وقایع آسمان در کار کشاورزی متأثر است. معروف ترین این گاهشماری ها در میان کشاورزان، تقسیم تابستان و زمستان به واحدهای چهل و بیست روزه است.

 در بیشتر اقلیم ها هم واحد چهل روزه را «چله بزرگ» و واحد بیست روزه را «چله کوچک» می نامند

 در بیشتر اقلیم ها هم واحد چهل روزه را «چله بزرگ» و واحد بیست روزه را «چله کوچک» می نامند. صدالبته امروز تنها گاهشماری های زمستانی در ذهن برخی مردم باقی مانده و شکل تابستانی آن تنها در جنوب ایران و آن هم به صورت محدود یاد آورده می شود. 

برای زمستان البته تقسیم بندی های دیگری هم وجود دارد، چنان که 4 روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک را که اوج به هم ریختن آسمان است، «چارچار» یا «جنگ چله ها» می نامند. چله کوچک و چله بزرگ در بسیاری از نقاط کشور 2 برادر خوانده می شوند، برادرهایی که برای سردتر کردن هوا با هم رقابت می کنند و نام هایی چون اهمن و بهمن، احمد و محمد، امد و ممدو، اهمل و ممل و ... دارند.

 

روایتی خراسانی از شب چله، پیرزن و اهمن و بهمنش

سردی رقابت برادران


چله در خراسان این سال ها به احتمال بیش از هر چیز به «شب چلگی» نوعروسان در خاطره ها مانده یا شب نشینی های بدون کرسی در شهر و روستاها. اما همین یکی دو دهه پیش، این ایام سال همیشه تاریخ پر بوده است از قصه و حکایت و روایت، از قصه چله بزرگ و چله کوچک تا غصه مادرشان که آن 2 را به کوه فرستاده بود. 

ماجرا را چنین نقل می کنند: پیرزنی 2 پسر داشت که برای شکار به کوه رفته و از زور سرما مرده بودند. پیرزن چوب نیم سوخته ای را از تنور برداشت و همراه نوحه ای در سوگ پسران، آن را به دشت انداخت تا دنیا را آتش بزند. به باور گذشتگان، این چوب اگر در آب بیفتد، سالی پرباران خواهد بود و اگر در خشکی بیفتد، خشک سالی خواهد شد.


شروع داستان پیرزن

از این حکایت ها که بگذریم، در گاهشماری های خراسانی هم رد و نشانی از این پیرزن و 2 فرزندش پیدا می شود الّا اینکه در بسیاری از نقاط خراسان به روزهایی از اسفند «اهمن» و «بهمن» می گویند تا تقویم زمستانی خراسان به چله کلان، چله خرد، اهمن، بهمن، سیاه بهار و سرمای ننه پیرزن تقسیم شود.

 در این میان، 10 روز اول اسفند «اهمن»، 10 روز دوم «بهمن»، 5 روز بعد از آن «سیاه بهار» و 5 روز آخر سال «سرمای ننه پیرزن» نامیده می شود. «اهمن و بهمن/ آرد کن صد من/ روغن بیار ده من/ هیزم بکن خرمن/ عهده همه با من» هم شعر متناسبی است که حالا دیگر تنها به حافظه پیران این سرزمین باقی مانده است. 

یا «سیاه بهار، شب ببار و روز بکار» که نشانه باران فراوان پس از اهمن و بهمن است و شروع فصل تازه کشت وکار. پس از آن هم این باور وجود دارد که در سرمای ننه پیرزن روزها گاهی ابری است، گاهی آفتابی، گاه با باد و گاه با تگرگ، اتفاقاتی که هرکدام به نوعی به قصه پیرزنی مرتبط دانسته می شود، از برفی که پنبه تشک های اوست تا تگرگی که دانه های گردن بند مرواریدش.

 

آیین های چلگی

برای چله در همه ایران مراسم و آیین های مختلفی وجود دارد، از خانه تکانی و «برفی کردن» تا حنا بستن، هفت سین گذاشتن، شعرخوانی، تفأل، قاشق زنی، هدیه به نوعروسان و ... . به فراخور این، خراسان هم از چنین آیین هایی بی بهره نیست و خلاصه که این شب در شرق ایران هم شب شلوغ و پلوغ و پرحکایتی است.


شب چلگی های برای نوعروسان

در گذشته، فرستادن خوانچه عروس بیش از همه در اعیاد مرسوم بوده است. به غیر از این اما خوانچه بردن در شب چله از امور واجب به شمار می آمده است. خراسانی ها در خوانچه شب چله به جای شیرینی، دست کم هفت رنگ میوه (سیب، گلابی، انار، هندوانه، خربزه، انگور و پرتقال) می چیده اند، میوه هایی که با «پر مرغ عدن» آراسته می شد. 

به علاوه گاهی هم یک قواره پیراهن یا دست بند طلا یا سینه ریز الماس یا خفتی و جواهری یا یکی دو جفت کفش در وسط خوانچه گذاشته می شد (این رسم در نقاط مختلف خراسان با آیین های مختلفی برپا می شده است).

 

شب نشینی ای به طمع میوه ها

از هرچه بشود گذشت، از شب نشینی چله نمی شود، آیینی همچون دیگر «چراغان» های زمستانی خراسانی ها که از گذشته های دور با خاطره گویی و اوسنه و بیت خوانی همراه بوده. صدالبته گاهی هم اگر شخص سوادداری در جمع یافت می شد، ماجرا می کشید به خواندن شاهنامه یا کتاب هایی چون فلک نازنامه، حسین کرد شبستری و مختارنامه.

به غیر از این ها هم هرچند این شب را به غذای مشهوری نمی شناسند، چله است و شبچره هایش، از میوه های متنوعی که لابد به ضرب و زور به سر زمستان رسیده بودند تا هسته زردآلو، گندم برشته، جوزقند، بادام، توت خشک و ... .

نگفته پیداست که در گذشته، نوع همه این شبچره ها متناسب با هر اقلیمی تغییر می کرده و هر جایی میوه و آجیل مخصوص به خودش را داشته است. به علاوه کوشش می شده است که انار و هندوانه حتما در سفره باشد. 

هندوانه را دفع کننده «گرمی مغز» و «سوزندگی جگر» می دانند و می گویند هر کس در شب چله هندوانه بخورد، جگرش لک برنمی دارد

برای همه یا دست کم بسیاری از اجزای این میهمانی هم حکمت ها یا باورهای عامیانه ای وجود داشته مانند آنکه در بسیاری از فرهنگ ها خوردن هویج و گلابی و انار و زیتون سبز در این شب معادل در امان ماندن از گزند گزندگان در تابستان به حساب می آمده است، انگور چله را به مقابله با حیزه (گرمازدگی) تابستان می خورده اند، حلواارده را به مقابله درد چشم و ... . 

خراسانی ها اما این باور را داشتند که اثر میوه شب چله تا یک سال با انسان همراه است. آن ها هندوانه را دفع کننده «گرمی مغز» و «سوزندگی جگر» می دانند و می گویند هر کس در شب چله هندوانه بخورد، جگرش لک برنمی دارد، یعنی در تابستان سال بعد، گرما بر او تأثیر نخواهد کرد.

 علاوه بر این در یک باور عامیانه گفته می شود: «در شب چله باید هندوانه خورد و پوست آن را به پشت بام همسایه انداخت تا اگر او استطاعت خرید هندوانه نداشت، پوست هندوانه را بتراشد و بخورد و از خواص آن بهره مند شود و او نیز به نوبه خود پوست تراشیده را روی بام همسایه بیندازد همین طور تا بام هفتم تا اینکه هفت همسایه از آن پوست استفاده کنند!»


فال شب چله

معروف است که در این شب، علاوه بر بیت خوانی و داستان سرایی، فال هم می گرفته اند. شیوه این فال در خراسان به این صورت بوده که مرد مسنی از حاضران مجلس یا زنی که ترانه های محلی را از حفظ داشت، بچه ای را با یک گلدان در کنار خود می نشاند.

 هر کسی از جمع هم به نیتی چیزی مثل سکه، دکمه، سنجاق، کلید و از این قبیل در میان گلدان می انداخت. پس از آن شروع می کردند به ترانه خواندن.

 هر ترانه ای که خوانده می شد، آن بچه هم دست به گلدان می برد و یکی از اشیا را از گلدان بیرون می آورد و آن چیز متعلق به هر کدام از نیت کنندگان بود، آن ترانه جواب نیت او محسوب می شد. جواب نیت ها عمدتا بخت گشایی، وصال، فراق دوست و ... تعبیر می شدند.


کف با برکت

در نواحی جنوبی خراسان، نوعی شیرینی تهیه می کنند که به «کف» مشهور است. به طرز تهیه آن هم «کف زنی» گفته می شود و به این صورت است که مقداری ریشه گیاه شیرین بیان (بیخ) را در ظرفی می ریزند، آبی به آن اضافه می کنند و می جوشانند. عمل جوشاندن چند مرتبه تکرار می شود.

 بعد از آن هم این جوشانده بی رنگ و طعم را در تغاری (ظرف لعابی بزرگ با قطر بزرگ) می ریزند و با چند سرشاخه درخت گز هم می زنند. این عمل آن قدر ادامه پیدا می کند تا این جوشانده سفت شود. 

در این حالت، مقداری شکر یا شیره انگور، مغز پسته یا بادام و مقداری پودر رازیانه (در اصطلاح محلی: بادیون) به آن می زنند تا آماده خوردن شود. زیادی و برکت کف ها برکت کشت و کار سال پیش رو تلقی می شود.


پاورقی:

پر مرغ عدن: نوعی پر بلند سفید که از عدن می آورند و گویا از مرغی به دست می آید که در آفریقای جنوبی زندگی می کند. عرب ها این پرنده را «فرط» و پر آن را «ریش فرط» می خوانند.


منابع:
درآمدی بر فولکلور ایران، محمد جعفری قنواتی
آیین ها و جشن های کهن در ایران امروز، محمود روح الأمینی
جشن یلدا، جمشید صداقت کیش
نگاهی به فرهنگ عامه مردم خراسان، سیدعلی میرنیا
گاهشماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44