کد خبر: ۱۴۰۳
۲۴ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

دلخوشی‌های کوچک از دست رفته

در ساختمان کارگاه‌های آموزشی و مهارت‌پروری آسایشگاه معلولین شهید بهشتی، همه چیز با نظم و آرامش در گذر است؛ البته تا زمانی که مواد اولیه کارگاه‌ها تأمین شود و بچه‌ها سرشان به کار گرم باشد. وسایل کارشان که نباشد، کلافه و سردرگم به زمین و زمان اعتراض می‌کنند. آن‌ها درکی از تورم، کرونا و مشکلات اقتصادی جامعه ندارند، تنها خواسته‌شان تأمین چند قلم مواد اولیه است که با دستان هنرمندشان آن‌ها را شکل دهند و با فروششان حس کنند توانایی‌هایشان دیده شده است.

صدای نرم اره که انگار روی جسمی نرم کشیده می‌شود از یک‌سو می‌آید و صدای آرام و منظم سمباده از سوی دیگر. گاهی صدای تقه‌ای نه چندان بلند از کارگاه چرم انتهای سالن شنیده می‌شود. اینجا زمان در سکوت می‌گذرد حتی در اتاق بازی‌درمانی هم سروصدایی نیست.

در ساختمان کارگاه‌های آموزشی و مهارت‌پروری آسایشگاه معلولین شهید بهشتی، همه چیز با نظم و آرامش در گذر است؛ البته تا زمانی که مواد اولیه کارگاه‌ها تأمین شود و بچه‌ها سرشان به کار گرم باشد. وسایل کارشان که نباشد، کلافه و سردرگم به زمین و زمان اعتراض می‌کنند. آن‌ها درکی از تورم، کرونا و مشکلات اقتصادی جامعه ندارند، تنها خواسته‌شان تأمین چند قلم مواد اولیه است که با دستان هنرمندشان آن‌ها را شکل دهند و با فروششان حس کنند توانایی‌هایشان دیده شده است. 

کارهای هنری این بچه‌ها را در نمایشگاه‌های مختلف دیده‌ایم و شاید چند نمونه را هم در منزل داشته باشیم. اما حالا که نزدیک به 2سال است به‌دلیل محدودیت‌های بهداشتی برگزاری نمایشگاه تعطیل شده و بازدیدها از این آسایشگاه لغو شده است، علاوه بر مشکل تأمین مواد اولیه، نداشتن فروش هم انگیزه کار را از این توان‌یابان بااستعداد گرفته است. ساعتی را در کارگاه‌های مهارت‌آموزی آسایشگاه معلولین شهید بهشتی با بچه‌های معلول این آسایشگاه همراه می‌شویم تا از نگاه معصومانه آن‌ها، کار در کارگاه را در شرایط بحران کرونا ببینیم.

 

کارگاه‌هایی با نصف ظرفیت

اولین کارگاهی که بی‌تأمل به آن وارد می‌شوم کارگاه هنرهای تجسمی است. کارهای معرق نفیسی به دیوار کارگاه نصب شده که کمتر کسی باور می‌کند هنر دست همین بچه‌ها باشد. با ورود من به کلاس نیم‌نگاهی می‌کنند و خنده‌ای بر لبانشان نقش می‌بندد، اما دست از کار نمی‌کشند. برای آن‌ها اولویت، کار در کارگاه است. زندگی‌شان در همین دست‌سازه‌ها خلاصه شده و تصور دیگری از گذراندن اوقات خود ندارند. 

زندگی‌شان در همین دست‌سازه‌ها خلاصه شده و تصور دیگری از گذراندن اوقات خود ندارند

الهام جلیلی که 7سال است مسئولیت این کارگاه را به عهده دارد می‌گوید: «تا قبل از شیوع کرونا 9مددجو در این کلاس آموزش می‌دیدند. اما الان فقط 4مددجو را می‌توانیم بپذیریم تا با رعایت ظرفیت نصف نفرات، پروتکل‌های بهداشتی را رعایت کنیم.» بخش دیگر این کارگاه به برجسته‌کاری اختصاص دارد. قاسم و بهنام و رضا در بخش معرق مشغول کار هستند و علی خیلی آرام مشغول قاب گرفتن تابلوهای برجسته‌کاری‌اش است. او که به خاطر شعرهایش به «زائر بارانی» شهرت دارد بی‌حرف و توضیح، یکی یکی کارهایش را در دست می‌گیرد و به من نشان می‌دهد. خودش می‌داند که هنر زبان گویایی است و نیازی به هیچ حرف دیگری نیست.

 

نیازهای ما را ببینید

قاسم و بهنام را بیشتر افرادی که از این آسایشگاه بازدید داشته‌اند خوب می‌شناسند. قاسم با مطالبه‌گری همیشگی‌اش حتی شهردار وقت را هم به آسایشگاه کشانده است. هربار که او را می‌بینم یک مسئول عالی‌رتبه را مد نظر دارد و از من می‌خواهد پیام دعوتش را به آن مسئول برسانم. او با همان جدیت همیشگی می‌گوید: «افرادی به اینجا بیایند که مدیر باشند، مشکلات ما را بشنوند و بتوانند حلشان کنند. من همه نوشته‌های روزنامه‌ها را می‌خوانم. می‌دانم که آدم‌های مهم شهر چه کسانی هستند. آن‌ها باید به کارگاه ما بیایند.»

این بچه‌ها عادت به زیاده‌گویی ندارند. حرف‌های قاسم خیلی رک و صریح، اما کوتاه و مختصر تمام می‌شود. می‌پرسم: «حالا چه خواسته‌ای از مسئولان دارید که می‌خواهید به اینجا بیایند و با آن‌ها مطرح کنید؟» قاسم نگاهی معنادار می‌کند و سکوت را ترجیح می‌دهد. 

بهنام آرام می‌گوید: «قبلا ما به شهربازی می‌رفتیم. پارک می‌رفتیم. کلی بازی می‌کردیم اما الان هیچ جا نمی‌رویم. همه‌اش می‌گویند کروناست. کرونا توی شهربازی چه کار دارد؟ تازه آدم‌هایی که اینجا می‌آمدند و با ما حرف می‌زدند هم دیگر نمی‌آیند. ما دوست داریم نمایشگاه باشد، کارهایمان را مردم ببینند.» بعد تکه چوبی را که در حال سمباده‌کشیدن آن است به طرف من می‌گیرد و معصومانه می‌گوید: «من دوست دارم کارهایم را به شما هدیه دهم. به همه مردم هدیه دهم. اما نمایشگاه نداریم. می‌گویند در نمایشگاه هم کروناست.»

ما دوست داریم نمایشگاه باشد، کارهایمان را مردم ببینند

 

سرگرم شدن با مواد دورریختنی

الهام جلیلی، سرپرست کارگاه هنرهای تجسمی، در ادامه صحبت بهنام می‌گوید: «با شیوع کرونا ما از چند بابت با مشکل روبه‌رو شدیم. بزرگ‌ترین مسئله ما این است که بازدیدها به دلیل مسائل بهداشتی لغو شده است. بسیاری از خیران با دیدن استعداد بچه‌ها و کارهای هنری‌شان تصمیم می‌گرفتند مواد اولیه را برای کار آن‌ها تأمین کنند. 

از طرفی با برگزاری نمایشگاه‌ها، کارهای هنری بچه‌ها دیده می‌شد و بخش زیادی از آن‌ها به فروش می‌رفت. از فروش آن‌ها می‌توانستیم مواد اولیه جدید برایشان تهیه کنیم. نمایشگاه‌های ما در بازارچه‌های محلی شهرداری، دانشگاه فردوسی، فرهنگ‌سراها، هتل‌ها، نمایشگاه بین‌المللی و بسیاری از مکان‌های عمومی برگزار می‌شد و کمک‌های مردمی زیادی را به همراه داشت. اما با شیوع کرونا همه آن‌ها لغو شده است.

 مس و دیگر مواد خام اولیه نیز گران شده و تهیه آن‌ها سخت شده است. این بچه‌ها کاری جز سرگرم‌شدن در کارگاه‌ها ندارند و اگر انرژی‌شان را در اینجا صرف نکنند کلافه و سردرگم می‌شوند. برنامه‌های سرگرمی و بازدیدهای تفریحی هم که تعطیل شده و خستگی روحی این بچه‌ها مضاعف شده است. 

به همین دلیل نمی‌توانیم کارگاه‌ها را لغو کنیم. حالا از مواد دورریختنی برای کارهای هنری استفاده می‌کنیم. مثلا کاغذرنگی‌های دورریختنی را از مؤسسات فرهنگی هنری می‌گیریم و به بچه‌ها کاردستی با کاغذرنگی آموزش می‌دهیم. هرچند برای این مددجویان که سال‌ها مهارت خاص خودشان را آموزش دیده‌اند تمرین‌های خودشان مهم است اما ما مجبوریم تا بهتر شدن اوضاع سمت و سوی آموزش‌ها را تغییر دهیم تا کارگاه‌ها تعطیل نشوند.»

 

فروش محصولات، انگیزه بچه‌هاست

بعد از کارگاه هنرهای تجسمی به کارگاه خلاقیت می‌روم، اینجا هم با اینکه از همه سطوح بهره هوشی حضور دارند اما بچه‌ها با نصف ظرفیت قبل مشغول کار هستند. تکتم عزتمند از 10سال پیش مربی این کارگاه بوده است و تأکید می‌کند که روند آموزشی نباید لغو شود زیرا کار در کارگاه با زندگی این بچه‌ها گره خورده است. او می‌گوید: «بچه‌ها از ترس تعطیلی کارگاه‌ها همه نکات بهداشتی را رعایت می‌کنند. آن‌ها خیلی قانون‌پذیرند. در تمام طول کلاس ماسک را از صورتشان برنمی‌دارند و خودشان هر روز بعد از کارگاه ماسک‌هایشان را می‌شویند.»

او به یکی از مددجویان اشاره می‌کند و می‌گوید: «رضا برای خودش استاد هویه‌کاری شده است. با این‌کار انرژی می‌گیرد و اعتماد به نفس پیدا می‌کند.»

رضا زیرچشمی ما را نگاه می‌کند و از اینکه مربی اسمش را به زبان آورده بی‌اختیار می‌خندد. از رضا می‌پرسم: «این کار خطرناک و خسته‌کننده نیست؟» با اینکه زبانش گیر دارد و صحبت‌هایش به‌سختی قابل درک است اول خودش را معرفی می‌کند و می‌گوید: «رضا آزرند هستم، جانماز درست می‌کنم، با شابلون و هویه.» بعد از تشویق او دوباره سؤالم را تکرار می‌کنم. سعی می‌کند جدی باشد اما نمی‌تواند خنده‌اش را کنترل کند و باز با خنده می‌گوید: «کار سخت نیست، من استاد هستم.» 

کارهایش را نشان می‌دهد؛ جانمازهایی که با دقت فراوان آن‌ها را با شابلون طراحی کرده و با هویه برش داده است. آن‌ها را در پاکت‌هایی که دوستانش در بخش دیگر کارگاه از کاغذرنگی‌های باطله درست کرده‌اند گذاشته است. می‌گوید: «این‌ها را بخرید، هدیه بدهید تا روی آن نماز بخوانند.» در گوشه دیگری از کارگاه فرهاد هم با هویه کار می‌کند و دقت فراوانی به خرج می‌دهد. در سمت دیگر بچه‌هایی با بهره هوشی کمتر کاغذرنگی برش می‌زنند و کاشی رنگ‌آمیزی می‌کنند. همه این کارگاه‌ها نیاز به مواد اولیه دارند که گران یا ارزان، باید تهیه شوند تا این بچه‌ها بتوانند با مهارت‌هایی که کسب کرده‌اند روزمرگی‌شان را پر کنند.

 

خیاطی از رونق نیفتاده است

در میان کارگاه‌های آموزشی این آسایشگاه، کارگاه خیاطی رونق خوبی دارد. از قبل دوخت روتختی و ملحفه و روبالشی، کار بچه‌های این کارگاه بوده و با شیوع کرونا دوخت انواع گان، ماسک و روتختی‌های یک‌بار مصرف هم به آن اضافه شده است. از آنجایی که کار با چرخ خیاطی سخت و خطرناک است، بچه‌هایی که بهره هوشی بالاتری دارند در اینجا فعالیت می‌کنند. جواد با بهره هوشی70 دیپلم دارد و خیاطی هم می‌کند. 

محدثه غفاری، مسئول کارگاه خیاطی، می‌گوید: «فعلا کار سنگینی نداریم و جواد به‌تنهایی از پس کارها برمی‌آید اما مواقعی که دوخت ماسک یا گان را داریم به همراه یکی دوتا از مددجوها که ضریب هوشی بالایی دارند و می‌توانند با وسایل خیاطی کار کنند، کارها را انجام می‌دهیم.» ماسک همه مراکز این مؤسسه در همین کارگاه تأمین می‌شود.

 

سمعی بصری، تعطیل

برخلاف واحد خیاطی که رونق خوبی دارد، واحد سمعی بصری که برای تماشای فیلم، سریال و تمرین انواع سازهای کوبه‌ای و سنتی بوده، تقریبا تعطیل شده است. این کارگاه که ترکیبی از بچه‌های سالم و معلول مؤسسه را شامل می‌شد، با شیوع کرونا و ایجاد محدودیت بین مراکز مختلف مؤسسه تعطیل شده و فقط گاهی در مناسبت‌ها بچه‌های معلول شعر یا نمایشی را تمرین می‌کنند. حالا بهمن که ضریب هوشی نسبتا بالاتری دارد مسئول این واحد خالی شده است تا با مسئولیتی سرگرم شده باشد. 

حسین که یک استقلالی دو آتشه است برایمان کری می‌خواند و می‌گوید ستاره‌های آسیایی استقلال حرف اول را می‌زنند. دلش به این کری‌خواندن‌ها خوش است. قبلا در کارگاه هنرهای تجسمی بوده و حالا همیار مسئول شیفت شده است. جابه‌جایی بچه‌هایی با ضریب هوشی بالاتر و واگذاری مسئولیت به آن‌ها یکی از ترفندهای سرگرم‌کردن آنان در شرایط نبود امکانات است.

 

اولین کارگاه برش شیشه معلولان

زهرا کاظمی، مربی کلاس برش شیشه، با اعتمادی که به توانایی این بچه‌ها دارد می‌گوید: «برای اولین بار این کارگاه در مؤسسه ما راه‌اندازی شده است. 4ماه تمرین مداوم داشتیم بدون اینکه خروجی بدهیم. اما ناامید نشدیم، من ایمان داشتم که بچه‌ها می‌توانند از پس این‌کار بربیایند و الان برش حرفه‌ای می‌زنند. هرچند کار خطرناکی است اما حمید و منوچهر به‌خوبی از پس این کار برآمده‌اند. آن‌ها حتی می‌دانند که هنگام بریدن دستشان چطور باید با خطر روبه‌رو شوند. مواد اولیه ما ارزان است و در تأمین آن مشکلی وجود ندارد. بچه‌های ما در کارگاه تزیین شیشه تمرین‌های خوبی دارند و حتی چند نفرشان توانسته‌اند از سازمان فنی و حرفه‌ای مدرک معتبر دریافت کنند.»

بچه‌های ما در کارگاه تزیین شیشه تمرین‌های خوبی دارند و حتی چند نفرشان توانسته‌اند از سازمان فنی و حرفه‌ای مدرک معتبر دریافت کنند

کارگاه هنرهای تزیینی شیشه، آموزش نقاشی روی شیشه و سمباده‌کشی هم مانند دیگر کارگاه‌ها با ظرفیت نصف برگزار می‌شوند. قبل از اینکه بخواهم از بچه‌ها بپرسم سمباده‌کشی‌هایشان سرعت می‌گیرد تا کارشان را در عمل نشان بدهند. عبدا... که از قدیمی‌های این کارگاه است و مدرک مهارت‌آموزی از سازمان فنی و حرفه‌ای هم دارد، از رئیس جمهور و استاندار و شهردار دعوت می‌کند به آسایشگاه بیایند. او مشکل مسکن و کار و ازدواج جوانان را مطرح می‌کند تا به گوش مسئولان برسانیم.

 

اسکاچ با برند مخصوص معلولان

مهدی صفری مسئول کارگاه سیم و اسکاچ از قدیمی‌ترین مربی‌های آسایشگاه است. او می‌گوید: «برند «توان اسکاچ» فروش دارد اما نه مثل سابق. مواد اولیه نیست و به همین دلیل دستگاه تولید سیم ظرف‌شویی تعطیل شده است. از 10نفر حالا 4نفر مانده‌اند. به دلیل کم شدن تولید در بخش بسته‌بندی کاری که توسط 6نفر انجام می‌شد حالا با یک نفر هم جمع می‌شود.»

او توضیح می‌دهد که تعداد بچه‌هایی که اینجا کار می‌کنند ثابت هستند زیرا کار با دستگاه تولید اسکاچ خطرناک است و بهره هوشی بالا می‌خواهد. رسول مسئول دستگاه تولید اسکاچ است و گله دارد که چرا آخر کار کارگاه رسیده‌ایم و او دستگاهش را خاموش کرده است.

 

دورریزهای کارخانه‌های چرم کمک بزرگی است

کارگاه چرم با مشکل زیادی روبه‌روست چون مواد اولیه گرانی دارد. زهره خواک، مسئول این کارگاه، 9هنرجو دارد که آن‌ها هم مانند دیگر کارگاه‌ها با نصف تعداد آموزش می‌بینند. او می‌گوید: «به‌دلیل گرانی چرم ما بیشتر از بقیه کارگاه‌ها با مشکل روبه‌رو شده‌ایم. بچه‌ها که درکی از این گرانی ندارند، مجبوریم با پارچه یا متریال‌های دیگر سرشان را بند کنیم. گاهی دورریزهای کارخانه‌های چرم هم برای ما کمک بزرگیست. حتی اگر تکه چرم‌های اضافه را به ما بدهند بچه‌ها با همان جاکلیدی و دستبند درست می‌کنند و سرگرم می‌شوند، بعضی کارخانه‌ها هوای ما را دارند و به تازگی تکه‌های کوچک چرم را فرستاده‌اند و بچه‌ها مشغول شده‌اند.»

 

بازی درمانی

در بخش بازی‌درمانی میلاد که خودش را آقای نظری معرفی می‌کند و دوست دارد مسئولیتی به عهده داشته باشد، ناظر بازی بچه‌هاست. مریم عباسی مسئول این بخش است. او درباره ضرورت برگزاری این کارگاه می‌گوید: «بازی برای تخلیه انرژی بچه‌های بیش‌فعال ضروری است. بچه‌هایی که اختلالات آن‌ها با دارو برطرف نمی‌شود با انواع بهره هوشی‌ها در ساعت‌های مختلف به این کارگاه می‌آیند و با انواع بازی‌ها هیجانات درونی خود را تخلیه می‌کنند. اکنون ظرفیت این کارگاه تقریبا یک‌سوم شده زیرا بچه‌ها برای بازی نیاز به فضای بیشتری دارند. تعداد مددجویان این کلاس زیاد است و به همین دلیل گاهی هر 4 یا 5روز نوبت بازی‌درمانی بچه‌ها می‌رسد. اینجا تجهیزات جزئی و فضا کوچک است. بچه‌ها وسایل بازی یا بازی‌های فکری در سطح بهره هوشی خودشان لازم دارند.»

عروسک‌گردانی و سفالگری هم از آن دست کارگاه‌هایی است که برای کاهش اضطراب و ارتباط‌گیری بچه‌ها راه‌اندازی شده است. کار با پارچه و گل سفال تأثیر زیادی در کاهش اضطراب دارد. این کارگاه نیاز به مواد اولیه زیاد و گران‌قیمتی ندارد. هدایت که از بچه‌های باهوش این کارگاه است مراحل ساخت، سمباده‌کشی و رنگ‌آمیزی سفال را توضیح می‌دهد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44