کد خبر: ۱۲۶۰۷
۱۳ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
خانواده «دل‌قوی» مترجم زبان انگلیسی‌اند!

خانواده «دل‌قوی» مترجم زبان انگلیسی‌اند!

زهرا و ستاره دل‌قوی دو خواهر ۹ و ۱۴ ساله از چهارپنج‌سالگی مثل بلبل به زبان انگلیسی حرف می‌زنند، بیشتر از ۶۰۰ کتاب انگلیسی خوانده‌اند، پایان‌نامه ترجمه می‌کنند و در مراسم و جشن‌ها مطالبی را به زبان بین‌المللی بیان می‌کنند.

حرف‌زدن از دو خواهر ۹ و ۱۴ ساله که از چهارپنج‌سالگی مثل بلبل به زبان انگلیسی حرف می‌زنند، بیشتر از ۶۰۰ کتاب انگلیسی خوانده‌اند، پایان‌نامه ترجمه می‌کنند و در مراسم و جشن‌ها مطالبی را به زبان بین‌المللی بیان می‌کنند، همان‌قدر عجیب است و شگفت‌آور که بخواهیم راز پیچیدگی سلول‌های مغزی یک نابغه را کشف کنیم.

 اما راز این دو خواهر را نه درمیان سلول‌های خاکستری که لابه‌لای پیچ‌وخم، پستی و بلندی، کمی و زیادی و درنهایت صفا و صمیمیت زندگی‌شان باید جست‌و‌جو کرد. کشف این راز درعین پیچیدگی، شیرینی دل‌نشینی به همراه دارد که وقتی با هماهنگی یکی از اهالی محل به مغازه تعمیر بلندگو و آمپلی‌فایر پدر خانواده در شهرک شهید رجایی می‌رویم، در برخورد اول، جرقه‌هایی از آن را حس می‌کنیم.

«دل‌قوی» که از جا بلند می‌شود، ابزار کارش را روی میز می‌گذارد، درِ مغازه کوچکش را می‌بندد و راهی خانه‌شان در حر ۱۹ می‌شویم. از پشت در، صدایی به زبان انگلیسی می‌آید و این طرف، پدر جوابی به همان زبان می‌دهد. در باز می‌شود و همگی به خانه ساده و بی آلایش خانواده دل‌قوی وارد می‌شویم.

روی فرش خانه‌شان می‌نشینیم، جایی درست میان بلندگو‌های تعمیری پدر که در مغازه جایی برایشان نداشته و کتاب‌های رنگارنگی که حروف انگلیسی رویشان خودنمایی می‌کند. شاید دوست داشتیم در این خانة پر از کتاب، چند کتابخانه بزرگ و شکیل ببینیم، به‌جای اینکه تلی از کتاب گوشه اتاق و پذیرایی روی هم چیده شده باشد. البته مهم این است که این کتاب‌ها روی زمین هم که باشند، خوانده شده‌اند، آموخته شده‌اند؛ گیریم در گوشه‌ای از خانه افتاده باشند، کنار چند عروسک دوره کودکی که حالا وقت زیادی برای بازی با آنها وجود ندارد و انبوهی از بلند‌گو‌های تعمیری پدر.

دختر‌ها با لباس مدرسه و بسیار مودب کنارمان می‌نشینند. حرف‌هایی باز هم به زبان انگلیسی بینشان رد‌و‌بدل می‌شود که جز چند لغت معمولی، معنایشان را نمی‌دانیم. دوست داریم مصاحبه‌مان را با پدر خانواده که گویی نقش مهمی در پرورش این دو دختر باهوش و نخبه داشته، شروع کنیم و او حرفش را با گفتن درباره سی‌دی نرم‌افزاری آغاز می‌کند که سرآغاز این داستان در زندگی‌شان بوده است.

 

یک خانواده معمولی که انگلیسی در سطح بین‌المللی صحبت می‌کنند////

 

ماجرای نرم‌افزاری که مدت‌ها استفاده نشد

یک روز که دل‌قوی همراه یکی از دوستانش بیرون از خانه بوده، دوستش به او توصیه می‌کند یک نرم‌افزار یادگیری زبان برای دخترش تهیه کند. آن روز دل‌قوی ۵۹۰۰ تومان که هفت‌هشت سال پیش پول کمی هم نبوده، می‌دهد و یک نرم‌افزار می‌خرد.

 به خانه که برمی گردد، همسرش می‌گوید چیز‌های واجب‌تری بوده که با این پول بخرد. با‌این‌حال دل‌قوی نرم‌افزار را روی کامپیوتر نصب می‌کند ولی تا مدت‌ها کسی سراغش نمی‌رود تا اینکه یک روز که خسته و کوفته از سرِ کار به خانه برمی‌گردد، می‌بیند دختر چهار‌ساله‌اش چند واژه انگلیسی را تکرار می‌کند.

زهرا هر روز این کار را تکرار می‌کند؛ به‌طوری‌که در مدت کوتاهی، بخش زیادی از نرم‌افزار را فرامی‌گیرد و می‌تواند چند جمله‌ای با آن صحبت کند. بعد از آن پدر به فکر این می‌افتد کتابی برای دخترش بگیرد و همین می‌شود که کتاب آموزش زبان انگلیسی اول راهنمایی را برایش گیر می‌آورد و زهرا هم که حالا حسابی به یادگیری زبان علاقه‌مند شده، در مدت سه‌ماه کتاب را تمام می‌کند و بعد از آن کتابی دیگر و همین‌طور ادامه پیدا می‌کند تا اینکه وقتی می‌خواهد سرِ کلاس اول ابتدایی بنشیند و درحالی‌که زبان فارسی را درست نمی‌تواند بنویسد، در حد یک دانش‌آموز اول دبیرستانی زبان می‌داند.

 

دل‌قوی می‌گوید همسرش با اینکه تا پنجم ابتدایی بیشتر نخوانده، حالا به‌راحتی می‌تواند انگلیسی صحبت کند 

خواهر، معلمِ خواهر

چند سالی به همین منوال می‌گذرد و کم‌کم خانه پر از کتاب‌های ریز و درشت انگلیسی می‌شود؛ کتاب‌هایی که پدر برای زهرا تهیه می‌کند. ولی زهرا خیلی بیشتر از یک آدم معمولی برای این کار زمان می‌گذارد؛ تا‌جایی‌که خواهر کوچک‌ترش را هم که سه‌سال بیشتر ندارد، وارد این راه می‌کند و طولی نمی‌کشد هر دو زبان انگلیسی را یاد می‌گیرند.

زهرا همه کتاب‌ها و مراحلی که برای یادگیری زبان پشت سرگذاشته، به خواهرش ستاره نیز انتقال می‌دهد. این می‌شود که خواهران دل‌قوی در مکالمه و یادگیری زبان، سرآمد مدرسه و محله خود می‌شوند.

 

مکالمه پدر ۴۵ ساله

عجیب نیست در خانواده‌ای که دو دخترشان مثل بلبل، انگلیسی صحبت می‌کنند، پدر ۴۵ ساله دیپلمه هم که سال‌های سال از درس و مدرسه دور و غرق مشغله‌های زندگی بوده، انگلیسی صحبت کند. او که به‌تازگی آموزش زبان را شروع کرده، می‌گوید: وقتی دیدم دخترهایم این‌قدر خوب حرف می‌زنند، من هم علاقه‌مند شدم. با‌این‌حال این دختر‌ها هستند که به من و مادرشان آموزش می‌دهند و ما هر روز ساعاتی را در خانه به مکالمه می‌پردازیم.

 

یک خانواده معمولی که انگلیسی در سطح بین‌المللی صحبت می‌کنند////

 

یادگیری با مدرک پنجم ابتدایی

لابه‌لای صحبت‌هایمان گاه دختر‌ها چیز‌هایی به انگلیسی می‌گویند و متوجه می‌شویم با مادرشان هم همین‌طور صحبت می‌کنند. جالب است دل‌قوی می‌گوید همسرش با اینکه تا پنجم ابتدایی بیشتر نخوانده، حالا به‌راحتی می‌تواند انگلیسی صحبت کند و این را نه معجزه می‌داند و نه کاری عجیب و غیر‌معمول. چرا‌که حالا ایمان آورده کسی که تلاش کند به نتیجه دلخواهش می‌رسد و حالا این اتفاقات زندگی‌اش را نتیجه تلاش بی‌وقفه دختر‌ها و همه اعضای خانواده می‌داند.

 

هر روز، بحث موضوعی

یکی از کار‌های زیبایی که هر روز در خانواده دل‌قوی انجام می‌شود، بحث‌های روزانه موضوعی است. یعنی آنها غیراز اینکه سعی می‌کنند مکالماتشان به زبان انگلیسی باشد، هر روز دو ساعتی را به بحث‌های موضوعی اختصاص می‌دهند؛ مثلا یک روز درباره فصل‌ها، یک روز اتفاقات تقویم و... دل‌قوی می‌گوید: درواقع رمز موفقیت ما همین بحث‌های گروهی است که ما را هر روز بیشتر به یادگیری ترغیب می‌کند.

رشد فکری را می‌خواستم

برایمان جالب است چطور مسیر یک خانواده معمولی در یکی از حاشیه‌ای‌ترین محلات شهر، با وضعیت مالی متوسط به‌سمتی کشیده می‌شود که نخبه‌پرور می‌شوند. دل‌قوی می‌گوید: من همیشه در زندگی‌ام به‌دنبال رشد فکری بوده‌ام. امکاناتی نداشتم. شرایطی هم برای پیشرفت مهیا نبود. مشغله‌های زندگی هم که فراوان بود. به نظرم همین خواسته درونی‌ام که آن را به همسرم هم انتقال می‌دادم، باعث شد زندگی‌مان به این سمت سوق پیدا کند و انگیزه‌ای قوی برای زنده‌نگه‌داشتن زندگی‌مان به ما بدهد.

 

دوره تافل می‌خوانم

زهرا که گویی در حال حاضر زبان را در سطح تافل دنبال می‌کند، می‌گوید: چند دوره کلاس در بولوار شهید آوینی به آموزشگاه رفتیم و مدارک آن را هم با نمرات خوب گرفتیم. حالا من دوره‌هایم را پشت سر گذاشته‌ام و دوست دارم در دوره تافل شرکت کنم ولی می‌گویند شرایط سنی ندارم و باید حداقل ۱۶ ساله باشم. با‌این‌حال بیکار ننشسته‌ام و در حال حاضر مشغول خواندن کتاب‌های این دوره در خانه هستم.

 

یک خانواده معمولی که انگلیسی در سطح بین‌المللی صحبت می‌کنند////

 

در حال اتمام دوره‌های IELTS هستم

ستاره هم که پیرو خواهرش تک‌تک درس‌ها و دوره‌های زبان را آموزش می‌بیند، اکنون درحال اتمام دوره IELTS است که تقریبا یک دوره پیش از تافل به شمار می‌رود. او خاطرات بسیاری دارد از مکان‌هایی که برای ثبت‌نام کلاس می‌رفته و او را اصلا به حساب نمی‌آورده‌اند تا اینکه شروع می‌کند به صحبت‌کردن و آن وقت نظر دیگران کاملا عوض می‌شود. می‌گوید: یک بار با پدر رفتیم در آموشگاه ثبت‌نام کنیم. گفتند سنش کم است و نمی‌شود. پدرم گفت او زبان را به‌خوبی می‌داند و آنها طوری برداشت کردند که گویی پدرم جسارتی کرده ولی وقتی برایشان صحبت کردم، همه استاد‌های آموزشگاه دورم حلقه زدند و تحسینم کردند.

 

استادی که در جمعه‌بازار کتاب تبریک گفت

جمعه‌ها که می‌رسد، ستاره و زهرا همراه پدر و مادر برای خرید کتاب‌های موردنیازشان راهی جمعه‌بازار کتاب می‌شوند. یک روز که برای خرید کتاب رفته بودند، پدر کتابی که مربوط‌به یکی از دوره‌های پیشرفته است، برمی‌دارد و به دست دختر‌ها می‌دهد. مردی که نزدیکشان ایستاده بود و به نظر می‌رسید استاد دانشگاه باشد، به دل‌قوی می‌گوید که این کتاب برای بچه‌ها نیست و کتابی از بین کتاب‌ها بیرون می‌کشد که مربوط‌به سطح کودکان مبتدی بوده و می‌گوید آن را برایشان بخرد. پدر به آن مرد می‌گوید دخترهایش خیلی زبان می‌دانند و وقتی مرد به این حرف پدر می‌خندد، دختر‌ها کمی با هم صحبت می‌کنند و آن وقت مرد مدام به پدر و دختر‌ها تبریک می‌گوید.

 

مترجم‌های محله؛ از نامه تا پایان‌نامه

دل‌قوی می‌گوید: تقریبا بیشتر دانشجویان محل، دختر‌های مرا می‌شناسند و برای همین متن‌های ترجمه‌ای خود را می‌آورند تا برایشان ترجمه کنند. خیلی وقت‌ها نامه‌ای، درخواستی جزوه‌ای یا حتی بخش‌هایی از پایان‌نامه‌شان را آورده‌اند برای ترجمه و بعد از تحویل گرفتن مبلغی هم به عنوان هدیه به دختر‌ها داده‌اند ولی از‌آنجا‌که فعلا نمی‌خواهیم به موضوع پول و درآمد و این چیز‌ها فکر کنیم، این پول‌ها برایمان ارزش ندارد. دوست داریم بیشتر تجربه کنیم تا در آینده بتوانیم کاری اساسی و مفید انجام دهیم.

 

یک خانواده معمولی که انگلیسی در سطح بین‌المللی صحبت می‌کنند////

 

حرف آخر

پدر و مادر زهرا و ستاره با اینکه احساس بسیار خوبی از پیشرفت خانوادگی‌شان در آموزش زبان انگلیسی دارند، از اینکه به‌خاطر مشکلات و مسائل مالی نمی‌توانند دخترانشان را به مراکز پیشرفته و مناسب ببرند تا دیگران آنها را بشناسند و زمینه پیشرفتشان فراهم شود، بسیار غمگین هستند.

 وقتی پدر خانواده‌ای درآمدش را که به گفته خودش، در حد یک کارگر ساده است، صرف خرید کتاب و سی‌دی زبان می‌کند و پس‌اندازی برای افزودن رهن خانه ندارد، ماشینی ندارد که بتواند بچه‌ها را این‌طرف و آن‌طرف ببرد و معرفی‌شان کند و... به او حق می‌دهیم که نگران باشد و کار چندانی هم از دستش برنیاید. برای همین هم انتظار می‌رود خیّرانی که در کار‌های فرهنگی دستی دارند، پای کار بیایند و سهمی در آینده روشن این نخبگان داشته باشند.

 

* این گزارش در شماره ۱۴۶ شهرآرا محله منطقه ۶ مورخ ۱۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44