کد خبر: ۱۰۷۴۰
۲۷ آبان ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۰

مجروحیت موسی محمدی با امضای قطعنامه ۵۹۸ همراه شد

موسی محمدی می‌گوید: کله قندی در واقع شکل و شمایل کوهی بود که به‌طور کامل در محاصره بعثی‌ها بود. فتح این کوه بدون شک یکی از معجزات شیرین خداوند بود که اتفاق افتاد.

در آخرین عملیات‌های پایان جنگ در شلمچه روی مین می‌رود و مجروح می‌شود. وقتی هم‌رزمانش برای انتقال او به پشت خط مقدم اقدام می‌کنند، هنوز به‌هوش بوده، اما بعد از آن و اینکه چگونه به بیمارستان رسیده و در مسیر چه اتفاقی افتاده است به خاطر نمی‌آورد. لحظه‌ای که به‌هوش می‌آید، خود را در حالی روی تخت بیمارستانی در شیراز می‌بیند که سرپنجه‌های پایش را قطع کرده بودند.

هم‌زمان اخبار از تلویزیون پخش می‌شد و با شنیدن این خبر شوکه می‌شود. خبر این بود: «با امضای قطعنامه شورای امنیت، پایان ۸ سال جنگ تحمیلی ایران و عراق اعلام شد!»

به دیدار جانباز ۳۵ درصد «موسی محمدی» ساکن محله حجاب رفته‌ایم و درباره خاطرات هشت ساله‌اش به گفتگو نشسته‌ایم.آن زمان که او و ۲ برادر دیگرش عزمشان را برای رفتن به مناطق جنگی و حضور در خطوط مقدم جزم کردند ساکن منطقه رسالت در محدوده طلاب بودند.

آقا موسی متولد ۱۳۴۳ است. هفده ساله بود که در پوشش بسیج داوطلب حضور در خط مقدم شد و برای دفاع از مرز‌های سرزمینی و ناموس وطن به سپاه پیوست. سال ۶۱، از طریق لشکر ۵ نصر به‌مدت یک‌ماه به کاشمر رفت و آموزش‌های نظامی را در آ‌نجا فراگرفت.

این دوره ۴۵ روز به‌طول انجامید و پس از آن راهی کردستان و کامیاران شد. درگیری گروه‌های کومله و دموکرات‌ها و از طرفی فعالیت‌های منافقان، شرایط وحشتناک و عجیبی را رقم زده بود. به گونه‌ای که وقتی قرار بود نیرو‌های داوطلب را سازماندهی و به مناطق جنگی اعزام کنند، کمتر کسی حاضر بود پیه حضور در این آشفتگی را به تن بزند و به مناطق درگیر غربی برود.

می‌گوید: «وضعیت به‌گونه‌ای بود که نیرو‌ها به شناسایی و تفکیک دوست و دشمن قادر نبودند و همین مسئله موجب شده بود گروه‌های درگیر در انتظار مرگ‌های فجیع باشند.»


اولین تجربه جنگی در کردستان

در چنین شرایط سختی، موسی محمدی ذره‌ای ترس و واهمه به دل راه نداد. او جزو معدود نفراتی بود که حضور در جنگ‌های تن به تن کردستان را به عنوان اولین تجربه جنگی‌اش پذیرفت. دیگران گفتند: «ما به کردستان نمی‌رویم، به جنوب اعزاممان کنید.»

خبر‌هایی که از اوضاع درگیری در کردستان و کرمانشاه می‌رسید، به گوش مادر موسی هم رسیده بود. چنان‌که نگران و مضطرب از او پرسید: «شنیدم آنجا با سیم سَر می‌بُرند، همین‌طوراست؟!»

موسی سعی کرد به مادرش آرامش دهد: «مادرجان؛ هر جا باشیم، رفتنمان با خودمان است و بازگشتمان با خدا!» با پایان یافتن مأموریت ۷۵ روزه موسی در غرب کشور، او به مشهد بازگشت. پس از آن راهی مناطق جنوبی شد تا به‌عنوان پیک گردان فعالیت کند. پیک در واقع همان نقش بی‌سیم را در خطوط مقدم و هنگام عملیات‌ها بازی می‌کرد و تمام خبر‌ها را از قرارگاه به گردان و از گردان به گروهان‌های زیرمجموعه اطلاع‌رسانی می‌کرد.

خبر به سرانجام نرسیدن عملیات کربلای چهار را موسی باید به گردان‌ها می‌رساند. این بدترین خبری بود که به مخابره کرد

فتح کله‌قندی و اسارت داماد صدام

موسی محمدی در بسیاری از عملیات‌های مهم و سرنوشت‌ساز حضور داشت، اما در میان همه آنها به عملیات «والفجر ۳» معروف به «کله قندی» در ایلام غرب اشاره می‌کند و می‌گوید: «داماد صدام حسین «سرهنگ جاسم» فرمانده نیرو‌های عراقی در مقابل ما بود. کله قندی در واقع شکل و شمایل کوهی بود که به‌طور کامل در محاصره بعثی‌ها بود. شیب بسیار تندی داشت و در آن محدوده رزمنده‌های ایرانی از زمین و هوا مورد اصابت گلوله و خمپاره‌های دشمن بودند.

فتح این کوه بدون شک یکی از معجزات شیرین خداوند بود که اتفاق افتاد. حتی سرهنگ جاسم با آن‌همه امکاناتی که در اختیار داشت، به اسارت ما درآمد و هنگام انتقال به گردان از بین رفت.»

او از عملیات کربلای ۴ برایمان روایت می‌کند؛ عملیاتی که باید ساعت ٢٢:۳۰ سوم دی‌ماه ۶۵ آغاز می‌شد. آن‌طور که در وقایع‌نگاری جنگ مستند و ثبت شده است، غواص‌های خودی ساعت‌های قبل از زمان اعلام شده به درون آب رفته و به سمت خط دشمن حرکت کردند، اما نیرو‌های دشمن که آماده و هوشیار بودند، با پرتاب منور، تیربار و خمپاره دست‌به کار شدند و شروع به شلیک کردند.

همین شرایط موجب شد عملیات خارج از کنترل و هدایت فرماندهی قرار گیرد و قبل از هر دستوری، یگان‌ها به محض رسیدن به ساحل، درگیری را آغاز کنند. به این ترتیب نیرو‌های عمل کننده تنها توانستند در برخی جزایر نفوذ و در بعضی مناطق نیز به‌صورت موضعی رخنه کنند.

خبر به سرانجام نرسیدن این عملیات را موسی باید به گردان‌ها می‌رساند. این بدترین خبری بود که در تمام سال‌هایی که پیک بود، به نیرو‌های تحت امر گردان مخابره کرد.

مجروحیت موسی محمدی با امضای قطعنامه ۵۹۸ همراه شد

 

مجروحیت روی میدان مین

موسی محمدی می‌گوید: با توجه به لو رفتن این عملیات، کربلای ۵ کلید خورد. در این عملیات هم عراقی‌ها مدام در حال پاتک‌زدن بودند. از استفاده هیچ سلاحی ابا نداشتند؛ از توپ و تانک گرفته تا بمباران با بالگرد و هواپیما. عملیات همچنان ادامه داشت. ساعت ۳ بامداد و در حال پیش‌روی برای شکستن خط در شلمچه به میدان مین برخورد کردم.

یکی از هم‌رزم‌ها که برای انتقال من با برانکارد آمده بود، نیز روی مین رفت و برانکارد از دستش رها شد. بعد از آن دیگر چیزی نفهمیدم تا موقعی که خودم را روی تخت بیمارستان شیراز دیدم. بعد از چند روز که برای ادامه درمان به بیمارستان قائم (عج) مشهد انتقالم دادند، آنجا او را دیدم که پایش از مچ قطع شده بود، اما عفونت تا جایی پیش رفت که در نهایت به فیض بزرگ شهادت نائل آمد.

این جانباز ۳۵ درصد جنگ تحمیلی پیش از این هم در جزیره مجنون شیمیایی شده و در برخی عملیات‌ها بدنش مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود، اما قطع شدن انگشتان پای چپش با امضای قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت و پایان ۸ سال جنگ نابرابر ایران و عراق همراه شد.


* این گزارش چهارشنبه ۲۷ اسفندماه ۱۳۹۹ در شماره ۴۲۴ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44