میراث فرهنگی

عشقی که سنگ را نرم کرد!
چند سال پیش من را به‌عنوان هنرمند به سالن اجلاس سران بردند که تقدیر کنند. در نقشه ایران به‌جای عنوان مشهد، نماد سنگ گذاشته بودند. ولی الان چی؟ ما حتی یک موزه سنگ از کار‌های استادان قدیم و جدید نداریم. چند وقت پیش برای یکی از مجموعه‌های میراث‌فرهنگی کاری انجام دادم، الان آن کار غیب شده است! ما هنوز یک موزه هنر‌های معاصر در شهرمان با این همه هنرمند نداریم.
نوآوری‌های «نادر» در مینیاتور
همیشه به دوستان هنرمند خود می‌گویم که یک کشاورز زمینی که دارد آب و کود می‌دهد و برای رشد گیاهان آن زمین کار می‌کند و حتی هزینه می‌دهد، زیرا می‌خواهد شاهد برداشت آن باشد. درباره هنرمند نیز چنین چیزی وجود دارد و برای او هم باید زمان برداشت برسد. این روایت نادر سیار، نقاش و مجسمه‌ساز موفق مشهدی است.
ذکر جمیل آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای به بیان دکتر احمد مهدوی دامغانی
در همه روزهایی که به نزد دایی‌ام به سرای «سیگاری» می‌رفتم، برای ادای نماز ظهر و عصر به مسجد ترک‌ها (آذربایجانی‌ها) می‌رفتیم و به نماز جماعت که به امامت حضرت آیت‌الله سیدجواد خامنه‌ای اقامه می‌شد اقتدا می‌کردیم. آن سال‌ها شبستان، به اصطلاح پُر می‌شد و حتی گاهی صف جماعت در حیاط مسجد منعقد می‌شد. تمامی تجار سرای «سیگاری» و سرای «محمدیه» به اضافه کارمندانشان و کسبه آن بازار در آن نماز جماعت شرکت می‌کردند.
مدرسه نواب؛ باقیات صالحات میرزا صالح رضوی
یکی از مدارس علمیه مهم و معروف مشهد مدرسه نواب است. مدرسه‌ای که درواقع صدقه جاریه میرزا محمدصالح رضوی است. میرزا محمدصالح رضوی، ملقب به صدرالممالک، پسر میرزا محسن نواب است که نسبش با 18واسطه به‌‌‌ امام جواد(ع) می‌رسد و در مشهد، نقیب‌الاشراف سادات رضویه تقویه به حساب می‌آمده است.
پرونده‌ای درباره دکتر ابراهیم شکورزاده؛ صدای مردم کوچه و بازار
دکتر شکورزاده پس از ۲۰ سال خدمت آموزشی و انتشار مقالات و کتاب های متعدد و طى درجه های استادیاری و دانشیاری در سال ۱۳۷۱ به مقام استادی ارتقا یافت و در همین سال، شورای انقلاب فرهنگی و کمیته جذب نخبگان وی را به عنوان استاد نخبه انتخاب کرد. دکتر شکورزاده یکی از قدیمی‌ترین پیش کسوتان آموزش زبان و ادبیات فرانسه در ایران بود. وی علاوه بر تالیف کتاب های متعددی در رشته زبان وادبیات فرانسه و فارسی، تحقیقات مفصلی نیز در فرهنگ عامه یا فولکلور خراسان کرد
در سوگ دکتر ابراهیم شکورزاده بلوری/ ای مرگ! وقت است لنگر بکشیم...
گروه فرانسه مشهد که استاد ۵۰ سال عمرش را برای نام آن سپری کرده بود، متنی نگاشته بود یخ‌زده، خریداری‌‌شده از مؤسسات تایپ و تکثیر شهر. شب دلم گرفته بود. قلمی برداشتم و بغضم را رها کردم. با شعر «سفر» بودلر آغاز کردم و با هم‌او به پایان بردم.
گپ و گعده‌های آقام با ابراهیم شکورزاده بلوری
کاش آن دنیا همان‌طوری بود که این‌ شب‌های ماه مبارک در یک سریال‌ درپیت تلویزیونی نشان می‌دهند. آن وقت حتما به آقام پیغام می‌دادم که بگردد و در شلوغی‌های آن دنیا، مردی را پیدا کند که از قضا مثل خودش اخموست. می‌گفتم آن آدم که اسمش ابراهیم شکورزاده بلوری است، عمرش را گذاشته تا همان ترکیبات و اصطلاحاتی را که شما مثل نقل و نبات در حرف‌زدن‌هایت خرج می‌کردی جمع کند، همان شعرها، همان حکایت‌ها و همان جهان‌بینی مخصوص را.